گنجور

شمارهٔ ۷۳ - ستایش ملک ارسلان

ز سر گیتی پیر بوده جوان شد
که سلطان گیتی ملک ارسلان شد
زمین پادشاهی جهان شهریاری
کزو تاج خورشید و تخت آسمان شد
قران را ازین فخر برتر نباشد
که شاهی چو این شاه صاحب قران شد
هر آن نامور شاه کاندر زمانه
نه در خدمت شاه بسته میان شد
همه روزگارش دگر شد حقیقت
نسیمش سموم و بهارش خزان شد
نمانده ست بدخواه را هیچ راحت
که شادیش غم گشت و سودش زیان شد
جهاندار شاها همه بندگان را
دل و جان ز تو خرم و شادمان شد
شدندی فدا پادشاهان گیتی
فدای چو تو پادشاهی توان شد
در آئین دین ناسخی گشت عدلت
که منسوخ از آن عدل نوشیروان شد
هر آن کس که هر سو همی کاروان زد
ز انصاف تو رهبر کاروان شد
نیارست فتنه دلیری نمودن
چو عدل تو بر ملک تو پاسبان شد
بنالید گنج تو از بخشش تو
چو جود تو بر گنج تو قهرمان شد
بسا رزمگه کز دلیران جنگی
زمین و هوا پر ز شخص و روان شد
ز گرد سپه شد هوا چون بنفشه
ز خون یلان خاک چون ارغوان شد
ز تیغ چو نیلوفر آبدارت
رخ سرکشان زرد چون زعفران شد
به زیر تو رخش تو را گاه حمله
ز دولت رکاب و ز نصرت عنان شد
چو از آتش تیغ و از باد حمله
هوا پر شد زمین پر دخان شد
سر و دل گران و سبک شد چو ناگه
عنانت سبک شد رکابت گران شد
کمانور که با تیر پیش تو آمد
به بالا کمان و بدل تیردان شد
ثنا و مدیح تو این شاه شاهان
نگهبان تن گشت و تعویذ جان شد
مرا از برای ثنا و مدیحت
همه جان سخن شد همه تن زبان شد
جهان کینه ور بود بر من چو خواندم
ثنای تو بر جان من مهربان شد
جوان باد بختت که این جان غمگین
به اقبال و رای تو شاد و جوان شد
ز بزم تو ای شاه قصر همایون
به شادی و رامش چو دارالجنان شد
شد امید مهمان به انواع نعمت
چو جود تو در مملکت میزبان شد
بران هر مرادی که داری که گیتی
چنان چون مراد تو باشد چنان شد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز سر گیتی پیر بوده جوان شد
که سلطان گیتی ملک ارسلان شد
هوش مصنوعی: از زمانی که دنیا آغاز شده، همه چیز تغییر کرده و کسی که در ابتدا پیر به نظر می‌رسید، حالا جوان شده است. این دگرگونی‌ها به قدری عمیق است که اکنون سلطان جهان، شخصی به نام ارسلان شده است.
زمین پادشاهی جهان شهریاری
کزو تاج خورشید و تخت آسمان شد
هوش مصنوعی: زمین به مانند پادشاهی است که بر سراسر جهان حکومت می‌کند، و از او تاج خورشید و تخت آسمان به وجود آمده‌اند.
قران را ازین فخر برتر نباشد
که شاهی چو این شاه صاحب قران شد
هوش مصنوعی: قرآن نمی‌تواند افتخاری بزرگ‌تر از این داشته باشد که شاهی چون این پادشاه صاحب آن شده است.
هر آن نامور شاه کاندر زمانه
نه در خدمت شاه بسته میان شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در دوران خود دارای شهرت و مقام است، باید بداند که هیچ چیز در خدمت شاه و قدرت پایدار نیست و در نهایت، همه چیز در میان مردم و جامعه قرار دارد.
همه روزگارش دگر شد حقیقت
نسیمش سموم و بهارش خزان شد
هوش مصنوعی: روزگار او تغییر کرده است؛ آنچه که قبلاً خوشی و آرامش بود، اکنون به درد و آزار تبدیل شده و بهار زندگی‌اش به خزان بدل گشته است.
نمانده ست بدخواه را هیچ راحت
که شادیش غم گشت و سودش زیان شد
هوش مصنوعی: بدخواه دیگر هیچ آرامشی ندارد، زیرا خوشی‌اش تبدیل به غم شده و منفعتش به ضرر تبدیل گشته است.
جهاندار شاها همه بندگان را
دل و جان ز تو خرم و شادمان شد
هوش مصنوعی: جهاندار شاه، همه بندگان را به خاطر تو خوشحال و سرزنده کرده است.
شدندی فدا پادشاهان گیتی
فدای چو تو پادشاهی توان شد
هوش مصنوعی: فدای پادشاهانی شدند که مانند تو پادشاهی دارند.
در آئین دین ناسخی گشت عدلت
که منسوخ از آن عدل نوشیروان شد
هوش مصنوعی: در اصول دین، عدل به گونه‌ای تغییر کرده که دیگر به عدالت نوشیروان (پادشاه معروف ایرانی) شباهتی ندارد و به نوعی منسوخ شده است.
هر آن کس که هر سو همی کاروان زد
ز انصاف تو رهبر کاروان شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در هر جا به کاروانی بپیوندد و تلاش کند، به دلیل انصاف و درستکاری تو، رهبر آن کاروان می‌شود.
نیارست فتنه دلیری نمودن
چو عدل تو بر ملک تو پاسبان شد
هوش مصنوعی: در زمانی که عدالت تو حاکم و نگهبان بر سرزمین تو باشد، هیچ کس جرات خلق فتنه و آشوب را نخواهد داشت.
بنالید گنج تو از بخشش تو
چو جود تو بر گنج تو قهرمان شد
هوش مصنوعی: گنج تو به خاطر سخاوت و generosity تو به ناله افتاده است، زیرا بخشش تو باعث شده که گنج‌ات در برابر تو قهرمان و قدرتمند شود.
بسا رزمگه کز دلیران جنگی
زمین و هوا پر ز شخص و روان شد
هوش مصنوعی: در بسیاری از میادین جنگ، دلیران به قدری زیاد می‌شوند که فضا سرشار از مردان و ارواح جنگی می‌گردد.
ز گرد سپه شد هوا چون بنفشه
ز خون یلان خاک چون ارغوان شد
هوش مصنوعی: هوا با گرد و غبار سپاهیان به رنگ بنفشه درآمد و خاک به خاطر خون دلاوران به رنگ ارغوانی تغییر رنگ داد.
ز تیغ چو نیلوفر آبدارت
رخ سرکشان زرد چون زعفران شد
هوش مصنوعی: برخی از چهره‌های زیبا که به مانند گل نیلوفر درخشانی دارند، به دلیل زیبایی و جذابیتی که از خود ساطع می‌کنند، حالتی زرد و زعفرانی به خود گرفته‌اند.
به زیر تو رخش تو را گاه حمله
ز دولت رکاب و ز نصرت عنان شد
هوش مصنوعی: به زیر پای تو، اسب تو گاهی از قدرت دولت و کمک‌های نصرت، به سمت دشمن حمله می‌کند.
چو از آتش تیغ و از باد حمله
هوا پر شد زمین پر دخان شد
هوش مصنوعی: وقتی آتش و تندباد به شدت به هم بپیوندند، زمین پر از دود می‌شود و فضای اطراف را فرا می‌گیرد.
سر و دل گران و سبک شد چو ناگه
عنانت سبک شد رکابت گران شد
هوش مصنوعی: وقتی ناگهان توجه و فرمان تو آسان شد، بار سنگین روی دل و سرم سبکتر شد و احساس راحتی کردم.
کمانور که با تیر پیش تو آمد
به بالا کمان و بدل تیردان شد
هوش مصنوعی: کسی که با تیر به سوی تو آمد، حالا کمانش را به سمت بالا گرفته و به جای تیر، کمان به دستش شده است.
ثنا و مدیح تو این شاه شاهان
نگهبان تن گشت و تعویذ جان شد
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید تو، ای شاه شاهان، به محافظت از جسم تبدیل شد و جان را به پناهگاهی امن تبدیل کرد.
مرا از برای ثنا و مدیحت
همه جان سخن شد همه تن زبان شد
هوش مصنوعی: به خاطر ستایش و تقدیر از تو، تمام وجودم به سخن درآمد و همه وجودم به زبان تبدیل شد.
جهان کینه ور بود بر من چو خواندم
ثنای تو بر جان من مهربان شد
هوش مصنوعی: زمانی که من ستایش تو را به زبان آوردم، دنیا با کینه‌اش نسبت به من سخت بود، اما آنچه را که گفتم، جانم را مهربان کرد.
جوان باد بختت که این جان غمگین
به اقبال و رای تو شاد و جوان شد
هوش مصنوعی: بختت جوان و نیکوست که این روح غمگین به خاطر انتخاب و اراده‌ات شاد و سرزنده شد.
ز بزم تو ای شاه قصر همایون
به شادی و رامش چو دارالجنان شد
هوش مصنوعی: از جشن و میهمانی تو ای پادشاه قصر زیبا، به‌خوشی و شادمانی، مانند بهشت شده است.
شد امید مهمان به انواع نعمت
چو جود تو در مملکت میزبان شد
هوش مصنوعی: امید مهمان به لطف و بخشش تو در کشور میزبان پر از نعمت و فراوانی شد.
بران هر مرادی که داری که گیتی
چنان چون مراد تو باشد چنان شد
هوش مصنوعی: هر آرزویی که داری، به یاد داشته باش که دنیا به‌گونه‌ای خواهد بود که تو می‌خواهی و خواسته‌ات را تحقق می‌بخشد.