گنجور

شمارهٔ ۳۶ - در رثای سید حسن

بر تو سید حسن دلم سوزد
که چو تو هیچ غمگسار نداشت
تن من زار بر تو می نالد
که تنم هیچ چون تو یار نداشت
زان تو را خاک در کنار گرفت
که چو تو شاه در کنار نداشت
زان اجل اختیار جان تو کرد
که به از جانت اختیار نداشت
زان بکشتت قضا که بر سر تو
دست جد تو ذوالفقار نداشت
هم به مرگی فگار باد تنی
که دلش مرگ تو فگار نداشت
ای غریبی کجا مصیبت تو
هیچ دانا غریب وار نداشت
ای عزیزی که در همه احوال
جان من دوستیت خوار نداشت
تیغ مردانگیت زنگ نزد
گل آزادگیت خار نداشت
آب مهر تو را خلاب نبود
آتش خشم تو شرار نداشت
هیچ میدان فضل و مرکب عقل
در کفایت چو تو سوار نداشت
من شناسم که چرخ خاک نگار
چون سخن های تو نگار نداشت
به خطا خاطرت کژی نگرفت
از جفا طبع تو غبار نداشت
نگرفت عیار اثیر فلک
که مگر بوته عیار نداشت
سی نشد سال عمر تو ویحک
سال زاد تو را شمار نداشت
این قدر داد چون تویی را عمر
شرم بادش که شرم و عار نداشت
باره عمر تو بجست ایراک
چون که در تک شد او قرار نداشت
چون بناگوش تو عذار ندید
کو ز مشک سیه عذار نداشت
بدنیارست کرد با تو فلک
تا مرا اندرین حصار نداشت
تن من چون جدا شد از بر تو
عاجز آمد که دستیار نداشت
دلم از مرگت اعتبار گرفت
که ازین محنت اعتبار نداشت
هیچ روزی به شب نشد که مرا
نامه تو در انتظار نداشت
گوشم اول که این خبر بشنود
به روانت که استوار نداشت
زار مسعود از آن همی گرید
که به حق ماتم تو زار نداشت
ماتم روزگار داشته ام
که دگر چون تو روزگار نداشت
باره دولتت ز زین برمید
بختی بخت تو مهار نداشت
همچنین است عادت گردون
هر چه من گفتمش به کار نداشت
دل بدان خوش کنم که هیچ کسی
در جهان عمر پایدار نداشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر تو سید حسن دلم سوزد
که چو تو هیچ غمگسار نداشت
هوش مصنوعی: برای تو، سید حسن، دلم می‌سوزد، زیرا هیچ کسی را مثل تو ندارم که غم‌هایم را التیام بخشد.
تن من زار بر تو می نالد
که تنم هیچ چون تو یار نداشت
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر تو به شدت غمگین است، چون هرگز یار و همدمی همچون تو نداشته‌ام.
زان تو را خاک در کنار گرفت
که چو تو شاه در کنار نداشت
هوش مصنوعی: از آنجایی که تو در زندگی خود شاه‌مانند و بی‌نظیری، حتی خاک نیز به ارزش تو دست برافراشته است و نمی‌تواند کسی چون تو را در کنار خود بپذیرد.
زان اجل اختیار جان تو کرد
که به از جانت اختیار نداشت
هوش مصنوعی: به خاطر مرگ، با اراده‌ای که بر جان تو حاکم است، تو را انتخاب کرد، چرا که جان تو به اندازه‌ای که باید در دست خودت باشد، نیست.
زان بکشتت قضا که بر سر تو
دست جد تو ذوالفقار نداشت
هوش مصنوعی: به خاطر تقدیر و سرنوشت، تو گرفتار شدی، چون جد تو ذوالفقار را بر سرت نداشت تا از تو دفاع کند.
هم به مرگی فگار باد تنی
که دلش مرگ تو فگار نداشت
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی اش به خاطر تو ناراحت نشد و از غم تو نلرزد، به راحتی باید از دنیا برود.
ای غریبی کجا مصیبت تو
هیچ دانا غریب وار نداشت
هوش مصنوعی: ای غریبی، کسی پیدا نمی‌شود که درد و رنج تو را بشناسد یا با آن آشنا باشد.
ای عزیزی که در همه احوال
جان من دوستیت خوار نداشت
هوش مصنوعی: ای عزیز، تو که در هر شرایطی محبتت برای جان من بی‌ارزش نبوده است.
تیغ مردانگیت زنگ نزد
گل آزادگیت خار نداشت
هوش مصنوعی: تیغ شجاعت و مردانگی تو هیچ‌گاه کُند نمی‌شود و گل آزادگی تو هیچ‌گاه خار و آفتی نخواهد داشت.
آب مهر تو را خلاب نبود
آتش خشم تو شرار نداشت
هوش مصنوعی: مهر و محبت تو هیچگاه زایل نمی‌شود و آتش خشم تو هم به اندازه کافی شدید نیست.
هیچ میدان فضل و مرکب عقل
در کفایت چو تو سوار نداشت
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه تو، از دانش و توانایی عقلانی بهره‌مند نیست و کسی نمی‌تواند به اندازه تو بر این علم سوار باشد.
من شناسم که چرخ خاک نگار
چون سخن های تو نگار نداشت
هوش مصنوعی: من می‌دانم که چرخ روزگار و دنیا زیبایی ندارد و مثل سخنان تو رنگ و لعاب ندارد.
به خطا خاطرت کژی نگرفت
از جفا طبع تو غبار نداشت
هوش مصنوعی: به اشتباه به یاد تو از بدی‌های ذات تو آزرده نشدم و در دل خود غمی احساس نکردم.
نگرفت عیار اثیر فلک
که مگر بوته عیار نداشت
هوش مصنوعی: کیفیت و ارزش‌های آسمانی و فضایی به خوبی درک نشدند، مگر اینکه بر پایه‌ی معیارهای مناسب و برجسته‌ای سنجیده شوند.
سی نشد سال عمر تو ویحک
سال زاد تو را شمار نداشت
هوش مصنوعی: سی سال از عمر تو گذشته است، ولی متأسفانه کسی به تاریخ تولد تو توجهی نکرده و آن را شمارش نکرده است.
این قدر داد چون تویی را عمر
شرم بادش که شرم و عار نداشت
هوش مصنوعی: هرچند تو موجودی بی‌نظیر و باارزشی هستی، اما زندگی تو باید به گونه‌ای باشد که به خودت افتخار کنی و از کارهایت شرمنده نباشی.
باره عمر تو بجست ایراک
چون که در تک شد او قرار نداشت
هوش مصنوعی: عمر تو مانند باری است که در سفر به ایراک به دنبال مقصدش می‌گردد و زمانی که در میان راه قرار می‌گیرد، آرامش و ثباتی ندارد.
چون بناگوش تو عذار ندید
کو ز مشک سیه عذار نداشت
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات را مانند گل‌های خوشبو نمی‌توان وصف کرد، زیرا حتی در غیاب زیبایی، جاذبه‌ای خاص در تو وجود دارد که به هیچ چیز دیگری نمی‌توان آن را مقایسه کرد.
بدنیارست کرد با تو فلک
تا مرا اندرین حصار نداشت
هوش مصنوعی: آن آسمان با تو دوستی کرد تا من در این محاصره نباشم.
تن من چون جدا شد از بر تو
عاجز آمد که دستیار نداشت
هوش مصنوعی: وقتی جسم من از تو جدا شد، احساس ناتوانی کردم زیرا کسی برای کمک نداشتم.
دلم از مرگت اعتبار گرفت
که ازین محنت اعتبار نداشت
هوش مصنوعی: دل من به خاطر مرگ تو ارزش و اعتبار پیدا کرد، چرا که از این درد و رنج هیچ اعتباری نداشت.
هیچ روزی به شب نشد که مرا
نامه تو در انتظار نداشت
هوش مصنوعی: هیچ روزی نبوده که شب به انتها برسد و من در انتظار نامه تو نباشم.
گوشم اول که این خبر بشنود
به روانت که استوار نداشت
هوش مصنوعی: وقتی که این خبر را می‌شنوم، به یاد روح تو می‌افتم که در ثبات و استقامت قرار ندارد.
زار مسعود از آن همی گرید
که به حق ماتم تو زار نداشت
هوش مصنوعی: مسعود از دل شکستگی و غم بسیار گریه می‌کند، زیرا به حق بر عزایت هیچ کس اینقدر غمگین نیست.
ماتم روزگار داشته ام
که دگر چون تو روزگار نداشت
هوش مصنوعی: مدت‌ها در غم و اندوه روزگار سپری کرده‌ام، چرا که دیگر مانند تو، روزگاری نداشتم.
باره دولتت ز زین برمید
بختی بخت تو مهار نداشت
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی تو مانند یک اسب چابک است که من آن را با زین خود به جلو می‌رانم، اما بخت تو هیچ کنترلی بر آن ندارد.
همچنین است عادت گردون
هر چه من گفتمش به کار نداشت
هوش مصنوعی: عادت دنیا این است که هر چه من گفته‌ام، فایده‌ای نداشته است.
دل بدان خوش کنم که هیچ کسی
در جهان عمر پایدار نداشت
هوش مصنوعی: دل را تسلی می‌دهم که هیچ‌کس در این دنیا عمری برای همیشه ندارد.

حاشیه ها

1398/05/06 14:08
منوچهر مشکوة

دکتر مهدی حمیدی در رثای در گذشت رشید یاسمی که درهمان سال مرگ بهار و انتحار صادق هدایت بود وبا اقتباس از این قصیده گفنه است:
باغ امسال برگ وبار نداشت هیچ سالی چنین بهار نداشت
گل بخندید و نوبهار نبود باغ بشکفت وغیر خار نداشت
نظم جان داد وغیر جان دادن چاره ای در غم بهار نداشت...

1399/08/17 22:11
سعید اسکندری

ماتم روزگار داشته ام
که دگر چون تو روزگار نداشت
حمیدی این بیت را هم در ان قصیده تضمین کرده است. قصیده‌ی حمیدی شیرازی را زنده‌یاد مجتبی عبدالله‌نژاد به زیبایی خوانده است. در you tube می‌توان شنید