گنجور

شمارهٔ ۲۹۵ - مدح علاء الدوله سلطان مسعود

چرخ سپهر شعبده پیدا کند همی
در باغ کهربا را مینا کند همی
بر دشت آسمان گون تأثیر آسمان
شکل بنات نعش و ثریا کند همی
دیبای روم شد همه باغ و چو رومیان
از هر دو شاخ باد چلیپا کند همی
گرنه سپیده دم دم او سوده توتیاست
چشم شکوفه را ز چه بینا کند همی
بی کلک طبع شاخک شاهسپر غم را
بر حرفهای خط معما کند همی
گلبن همی ببندد پیرایه بهشت
تا لاله دل چو دیده حورا کند همی
این روزگار تازه درختان خشک را
بنگر چگونه طرفه مطرا کند همی
این ابر نقشبند بر این باد رنگریز
در باغ و راغ صورت دیبا کند همی
وین نوبهار زیبا بر خاک و سنگ و چوب
بنگر که نقش های چه زیبا کند همی
شبها سرشک ابر قدح های لاله را
پر باده لطیف مصفا کند همی
حرص جهان رعنا بر عشق کودکی
هامون و کوه پر گل رعنا کند همی
گریه ز ابر و خنده ز برقست نوبهار
از ابر و برق وامق و عذرا کند همی
بر شادی بهار نوآیین به جویبار
سرو سهی نگر که چه بالا کند همی
سعی سپهر والا از حسن باغ را
چون بزمگاه خسرو والا کند همی
گل مدح شاه گفت از آن ابر هر زمان
اندر دهانش لؤلؤ لالا کند همی
دهر ضعیف پیر توانا شد و جوان
وین عدل پادشاه توانا کند همی
سلطان علاء دولت مسعود تاجدار
کاسباب دین و ملک چو آبا کند همی
شاهی که هول و کینه او بر عدوی ملک
تابنده روز را شب یلدا کند همی
دولت همی چو خطبه اقبال او کند
منبر ز اوج گنبد خضرا کند همی
کشتی حلم را که فرو می کشد به جای
لنگر ز جرم مرکز غبرا کند همی
از طبع ورای حلم متین و بلند و پهن
دریا و چرخ و که را رسوا کند همی
چرخ از علاش بین که چه بالا گرفت باز
بحر از سخاش بین که چه پهنا کند همی
آن را که دل معرا باشد ز عشق او
چرخ از لباس عمر معرا کند همی
صحرا ز زنده پیلان گر کوه کوه کرد
که را به باد پایان صحرا کند همی
جز کوه نیست رخشش و در گردکار زار
گرد مصاف گردش نکبا کند همی
اندر کنار او ننهد چرخ نعمتی
کانرا به او نه بخت مهنا کند همی
گرچه دوتاست گردون از خلقت ای شگفت
او را نیایش از دل یکتا کند همی
شاها خجسته طالع تو برج ملک را
پر مشتری و زهره زهرا کند همی
گردون نهاده چشم و زمانه نهاده گوش
هر حکم را که رای تو امضا کند همی
آن خسروی و رادی دائم که امر ونهی
از درگه تو ملجاء و مأوی کند همی
شاها خدای داند تا لفظ روزگار
بر جاه و قدر تو چه ثناها کند همی
واندر بر چو سنگ رهی فکرت چو نور
صد معجزه ز مدح تو پیدا کند همی
آری که مهر تابان یاقوت زرد را
رنگین و لعل در دل خارا کند همی
مدحت چو طوق قمری بر گردن منست
هر ساعتم چو قمری گویا کند همی
شاها زمانه بر تن من جور می کند
او را بدو گذاشته ام تا کند همی
بخت مطیع بوده و گشته مرا مقر
از من رمیده گشت و تبرا کند همی
سودایی است بخت و نگویم که هر زمان
جرمی نکرده بر من صفرا کند همی
چون هر چه بود خون همه پالوده شد ز چشم
بی خون مرا چراست که سودا کند همی
شیدا نهاد بند گران دارم و مرا
بند گران به زندان شیدا کند همی
بدخواه من بگوید بر من همه دروغ
وآن را که او نبیند اغرا کند همی
نقاش چیره دستست آن ناخدای ترس
عنقا ندیده صورت عنقا کند همی
هر ساعتم زمانه به چوبی دگر زند
این فعل بخت نحس همانا کند همی
با منش کینه ایست ندانم ز بهر چیست
وین هر چه او کند همه عمدا کند همی
خواهم ز روزگار چو گوید جواب من
یک ره نعم کند نکند لا کند همی
گر نه صواب کردم دانش نداشتم
کار صواب مردم دانا کند همی
نه نه زمانه خود چکند خود زمانه کیست
حکم قضا خدای تعالی کند همی
یارست با زمانه به هر کرده آدمی
بدها بدو زمانه نه تنها کند همی
بر بنده رحم کن که همی بنده جان و تن
در مدح و خدمت تو مسما کند همی
در مدحت این قصیده غراست کافرین
هر کس بر این قصیده غرا کند همی
تا قصه گوی چیره زبان پیش عاشقان
قصه ز عشق عروه و غفرا کند همی
در پیش تخت خدمت بخت تو را فلک
بسته کمر به طوع چو جوزا کند همی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرخ سپهر شعبده پیدا کند همی
در باغ کهربا را مینا کند همی
هوش مصنوعی: چرخ زمان با ترفندهایش در باغی زیبا خود را نشان می‌دهد و آن را به گنجینه‌ای از زیبایی تبدیل می‌کند.
بر دشت آسمان گون تأثیر آسمان
شکل بنات نعش و ثریا کند همی
هوش مصنوعی: در گستره آسمان، تأثیرات آسمانی بر شکل‌گیری ستاره‌های دختران نعش و ثریا احساس می‌شود.
دیبای روم شد همه باغ و چو رومیان
از هر دو شاخ باد چلیپا کند همی
هوش مصنوعی: در باغی که پارچه‌ی زیبا و گرانبهایی چون دیبا وجود دارد، رومیان از هر دو طرف درختان مشغول برپایی مراسمی هستند و بادی شبیه به چلیپا می‌وزد.
گرنه سپیده دم دم او سوده توتیاست
چشم شکوفه را ز چه بینا کند همی
هوش مصنوعی: اگر صبح غنچه‌ها به‌خاطر نور دانی که می‌تابد، باز نشوند، چشم شکوفه‌ها چگونه می‌تواند بینا باشد؟
بی کلک طبع شاخک شاهسپر غم را
بر حرفهای خط معما کند همی
هوش مصنوعی: غمی که در دل دارم به سادگی و بدون استفاده از حقه و ترفند نشان می‌دهد و مانند شاخک‌های شفاف و لطیف شاهسپر، می‌تواند رازها و معماها را فاش کند.
گلبن همی ببندد پیرایه بهشت
تا لاله دل چو دیده حورا کند همی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی‌های بهشت می‌پردازد و می‌گوید که گلی که در باغ است، با زینت‌های بهشت آراسته می‌شود تا دل گلابی، مانند دیدن حوری، شاداب و سرشار از زیبایی شود. به طور کلی، موضوع بیت حول زیبایی و تأثیر آن بر دل‌های عاشق می‌چرخد.
این روزگار تازه درختان خشک را
بنگر چگونه طرفه مطرا کند همی
هوش مصنوعی: به اینکه در این زمانه، درختان خشک را ببین که چگونه به طور شگفت‌آوری زنده و سرسبز می‌شوند.
این ابر نقشبند بر این باد رنگریز
در باغ و راغ صورت دیبا کند همی
هوش مصنوعی: این ابر، که در حقیقت به مانند یک نقش‌زن ماهر بر روی باد حرکت می‌کند، در باغ و دشت، نمایی زیبا و دلنشین خلق می‌کند.
وین نوبهار زیبا بر خاک و سنگ و چوب
بنگر که نقش های چه زیبا کند همی
هوش مصنوعی: به دیدن بهار زیبا بر روی خاک، سنگ و چوب نگاه کن و ببین چطور نقش‌های زیبایی را ایجاد می‌کند.
شبها سرشک ابر قدح های لاله را
پر باده لطیف مصفا کند همی
هوش مصنوعی: شب‌ها ابرهای گریان، قدح‌های لاله را با شراب خالص و سبک پر می‌کنند.
حرص جهان رعنا بر عشق کودکی
هامون و کوه پر گل رعنا کند همی
هوش مصنوعی: حرص و طمع دنیا بر عشق و علاقه‌ای که به کودکی و طبیعت زیبای کوه و دشت داریم، تاثیر می‌گذارد و ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
گریه ز ابر و خنده ز برقست نوبهار
از ابر و برق وامق و عذرا کند همی
هوش مصنوعی: ببارش باران و تابش آفتاب در بهار، هر دو نشانه‌هایی از شادی و غم هستند. در این فصل، بارش باران همراه با برق می‌آید که نشان‌دهندهٔ عشق و احساسات عمیق و زیبای وامق و عذرا است.
بر شادی بهار نوآیین به جویبار
سرو سهی نگر که چه بالا کند همی
هوش مصنوعی: به شادی فصل بهار نگاه کن که در کنار جویبار، سرو بلند چطور به اوج می‌رسد و رشد می‌کند.
سعی سپهر والا از حسن باغ را
چون بزمگاه خسرو والا کند همی
هوش مصنوعی: سعی و تلاش آسمان بلند، برای زیبایی باغ مانند محلی برای جشن و سرور خسرو بزرگ است.
گل مدح شاه گفت از آن ابر هر زمان
اندر دهانش لؤلؤ لالا کند همی
هوش مصنوعی: گل دربارهٔ شاه به زیبایی صحبت می‌کند و مانند ابری که همیشه در دهانش مرواریدهایی لامع دارد، او را ستایش می‌کند.
دهر ضعیف پیر توانا شد و جوان
وین عدل پادشاه توانا کند همی
هوش مصنوعی: زمانه، پیران ناتوان را قوی و جوان کرده و این عدالت پادشاه توانا است که اینکار را می‌کند.
سلطان علاء دولت مسعود تاجدار
کاسباب دین و ملک چو آبا کند همی
هوش مصنوعی: سلطان علاء، که نامش مسعود است و تاج بر سر دارد، مانند پدرانش و به خاطر دین و پادشاهی خود تلاش می‌کند.
شاهی که هول و کینه او بر عدوی ملک
تابنده روز را شب یلدا کند همی
هوش مصنوعی: شاهی که ترس و عصبانیتش بر دشمنانش چنان تأثیر می‌گذارد که روز را به شب بدل می‌کند.
دولت همی چو خطبه اقبال او کند
منبر ز اوج گنبد خضرا کند همی
هوش مصنوعی: دولت مانند خطبه‌ای است که او از آن سخن می‌گوید و در اوج گنبد سبز، منبر قرار می‌گیرد.
کشتی حلم را که فرو می کشد به جای
لنگر ز جرم مرکز غبرا کند همی
هوش مصنوعی: کشتی صبر و بردباری که با مشکلات و چالش‌ها مواجه است، به جای استفاده از لنگر، با بار گران لکه‌های سیاه و غبار آلودگی و نگرانی غرق می‌شود.
از طبع ورای حلم متین و بلند و پهن
دریا و چرخ و که را رسوا کند همی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های برجسته‌ی طبع انسانی اشاره دارد که می‌تواند از مقدار زیادی استقامت و آرامش برخوردار باشد. آنگاه سوالی را مطرح می‌کند که چه کسی یا چه چیزی می‌تواند این طبع استوار و بزرگ را آشکار کند و آن را در معرض انتقاد یا عیب‌جویی قرار دهد. این مفهوم می‌تواند به تفکر درباره‌ی عظمت و ثبات درونی اشاره داشته باشد که در برابر چالش‌ها و ناملایمات زندگی مقاوم است.
چرخ از علاش بین که چه بالا گرفت باز
بحر از سخاش بین که چه پهنا کند همی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در زندگی، اوضاع به مرور زمان تغییر می‌کند و به اوج می‌رسد، اما در عین حال، گسترش و وسعت در زندگی و تجارب همچنان ادامه دارد.
آن را که دل معرا باشد ز عشق او
چرخ از لباس عمر معرا کند همی
هوش مصنوعی: کسی که دلش از عشق او آزاد باشد، روزگارش را از قید و بندهای عمر رهایی می‌دهد.
صحرا ز زنده پیلان گر کوه کوه کرد
که را به باد پایان صحرا کند همی
هوش مصنوعی: اگر در بیابان، فیل‌ها به شکل کوه درآیند، این احتمال وجود دارد که کسی بتواند گامی در بیابان بگذارد و آن را به پایان برساند.
جز کوه نیست رخشش و در گردکار زار
گرد مصاف گردش نکبا کند همی
هوش مصنوعی: تنها کوه است که نمایان است و در میان چرخش‌های گرداب، از شدت بلای گرداب، در حال سرگردانی و بحران است.
اندر کنار او ننهد چرخ نعمتی
کانرا به او نه بخت مهنا کند همی
هوش مصنوعی: در کنار او، گردونه‌ی نعمت نمی‌ایستد، زیرا بخت نیکو تنها به او محبت می‌کند.
گرچه دوتاست گردون از خلقت ای شگفت
او را نیایش از دل یکتا کند همی
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان‌ها دو تا هستند و این موضوع از آفرینش بسیار شگفت‌انگیز است، اما کسی می‌تواند از دل خود به یک پرستش و نیایش بپردازد.
شاها خجسته طالع تو برج ملک را
پر مشتری و زهره زهرا کند همی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، سرنوشت خوشی داری که برج ملک را پر از سیاره‌های خوشبخت و زیبایی می‌کنی.
گردون نهاده چشم و زمانه نهاده گوش
هر حکم را که رای تو امضا کند همی
هوش مصنوعی: آسمان چشمش را به تو دوخته و زمان گوشش را به تو سپرده است. هر خواسته‌ای که تو تأیید کنی، اجرا می‌شود.
آن خسروی و رادی دائم که امر ونهی
از درگه تو ملجاء و مأوی کند همی
هوش مصنوعی: آن شاه و بزرگوار دائماً مشغول فرمان دادن است و هر کسی که به درگاه تو پناه می‌آورد، از او دستور و راهنمایی می‌گیرد.
شاها خدای داند تا لفظ روزگار
بر جاه و قدر تو چه ثناها کند همی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، خدا می‌داند که چگونه نام روزگار در مورد مقام و عظمت تو صحبت می‌کند و چه ستایش‌هایی از تو به عمل می‌آورد.
واندر بر چو سنگ رهی فکرت چو نور
صد معجزه ز مدح تو پیدا کند همی
هوش مصنوعی: اگر فکر و اندیشه‌‌ام مانند نوری بر دنیای سنگی و سخت باشد، می‌تواند صدها معجزه از ستایش تو ارائه دهد.
آری که مهر تابان یاقوت زرد را
رنگین و لعل در دل خارا کند همی
هوش مصنوعی: بله، خورشید درخشان می‌تواند رنگ یاقوت زرد را زیبا و دلنشین کرده و آن را مانند لعل در دل سنگ خارا جلوه‌گر کند.
مدحت چو طوق قمری بر گردن منست
هر ساعتم چو قمری گویا کند همی
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید مانند گردن‌بند زیبایی بر گردن من است و هر لحظه گویای خوشحالی و لطافت مانند صدای قمری می‌شود.
شاها زمانه بر تن من جور می کند
او را بدو گذاشته ام تا کند همی
هوش مصنوعی: ای شاه زمان، بر من سختی می‌افکنی، اما من این بار را بر دوش خود گذاشته‌ام تا این دشواری‌ها را تحمل کنم.
بخت مطیع بوده و گشته مرا مقر
از من رمیده گشت و تبرا کند همی
هوش مصنوعی: بخت و اقبال من از من پیروی می‌کرد، اما اکنون از من دور شده و از من برحسته شده است.
سودایی است بخت و نگویم که هر زمان
جرمی نکرده بر من صفرا کند همی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی است که شخص احساس می‌کند در زندگی‌اش دچار ناامیدی و اضطراب است. او چنین می‌گوید که گاهی اوقات گذشته‌اش گناهی ندارد، اما باز هم احساس می‌کند که سرنوشتی تلخ و ناپسند دارد که بر زندگی‌اش تأثیر می‌گذارد. به نوعی، او از دست تقدیر و بخت خود گله دارد و می‌گوید که حتی در مواقعی که کار بدی نکرده، بخت بدش باعث ایجاد حس تلخی و ناراحتی در او می‌شود.
چون هر چه بود خون همه پالوده شد ز چشم
بی خون مرا چراست که سودا کند همی
هوش مصنوعی: تمامی احساسات و نگرانی‌های دیگران از بین رفته است، اما من هنوز در حال رنج و اندیشه‌ای بی‌پایان هستم. دلیل این وضعیت برای من چیست که هنوز در دل خود غم و اندوه را تحمل می‌کنم؟
شیدا نهاد بند گران دارم و مرا
بند گران به زندان شیدا کند همی
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق شیدا، بار سنگینی را بر دوش دارم و این بار سنگین به مانند زندانی است که مرا به سوی شیدا می‌کشاند.
بدخواه من بگوید بر من همه دروغ
وآن را که او نبیند اغرا کند همی
هوش مصنوعی: شخصی که با من دشمن است، در مورد من همه چیز را دروغ می‌گوید و آنچه را که خود نمی‌بیند، به گونه‌ای دیگر جلوه می‌دهد.
نقاش چیره دستست آن ناخدای ترس
عنقا ندیده صورت عنقا کند همی
هوش مصنوعی: نقاش ماهر و با استعداد، مانند ناخدای باتجربه‌ای است که می‌تواند برای موجودی خیالی و ترسناک (عنقا) که هرگز دیده نشده، تصویرسازی کند.
هر ساعتم زمانه به چوبی دگر زند
این فعل بخت نحس همانا کند همی
هوش مصنوعی: هرلحظه از زمان، تقدیر به من آسیب می‌زند و این سرنوشت بد همواره ادامه دارد.
با منش کینه ایست ندانم ز بهر چیست
وین هر چه او کند همه عمدا کند همی
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم که چرا او با کینه برخورد می‌کند، اما هر کاری که انجام می‌دهد، به عمد است و با قصد انجام می‌دهد.
خواهم ز روزگار چو گوید جواب من
یک ره نعم کند نکند لا کند همی
هوش مصنوعی: من می‌خواهم از روزگار پاسخی بگیرم که آیا واقعا به من کمک می‌کند یا نه. آیا زندگی خوشی برای من فراهم می‌کند یا فقط من را در سردرگمی و بلاتکلیفی باقی می‌گذارد؟
گر نه صواب کردم دانش نداشتم
کار صواب مردم دانا کند همی
هوش مصنوعی: اگر من کار درستی انجام نداده‌ام، به خاطر نادانی‌ام بوده است؛ زیرا فقط افراد با دانش و دانا هستند که کارهای درست را انجام می‌دهند.
نه نه زمانه خود چکند خود زمانه کیست
حکم قضا خدای تعالی کند همی
هوش مصنوعی: زمانه هرگز به خودی خود عمل نمی‌کند. چه کسی می‌داند که زمان چگونه است؟ این خداوند عالی است که تقدیر و سرنوشت را تعیین می‌کند.
یارست با زمانه به هر کرده آدمی
بدها بدو زمانه نه تنها کند همی
هوش مصنوعی: دوست با زمانه به هر کاری که آدمی انجام می‌دهد، بدها را به خود زمانه نسبت می‌دهد و نه تنها به خود فرد.
بر بنده رحم کن که همی بنده جان و تن
در مدح و خدمت تو مسما کند همی
هوش مصنوعی: به من رحم کن؛ زیرا من تمام وجودم را به مدح و خدمت به تو اختصاص داده‌ام.
در مدحت این قصیده غراست کافرین
هر کس بر این قصیده غرا کند همی
هوش مصنوعی: این شعر می‌گوید که همه کسانی که به ستایش و مدح این شعر بپردازند، حتی اگر کافر باشند، بدانند که این شعر بسیار زیبا و ارزشمند است.
تا قصه گوی چیره زبان پیش عاشقان
قصه ز عشق عروه و غفرا کند همی
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان داستانی می‌پردازند که عاشقان را به خود جذب می‌کند، داستانی درباره عشق و روابط عاطفی. قصه‌گو با مهارت و تسلط خود، قصه‌ای جذاب و دلنشین برای شنوندگان می‌سازد.
در پیش تخت خدمت بخت تو را فلک
بسته کمر به طوع چو جوزا کند همی
هوش مصنوعی: در برابر تخت خدمت، بخت تو توسط آسمان بر خود کمر بندیده و به راحتی و خشنودی همچون برج جوزا، به تو خدمت می‌کند.

حاشیه ها

1401/04/09 09:07
جهن یزداد

ادیب صابر ترمذی گوید
عشقت ز بس که شعبده بالا کند همی
دل را در ارزوی تو شیدا کند همی