شمارهٔ ۲۳۸ - ثنای ابوالرشد رشید
پیرگشته جهان به فضل خزان
شد به اقبال خاص شاه جوان
بوستانیست بزم فرخ او
برده مایه ز رتبت نیسان
دیدگانند نسترن چهره
مطربانند عندلیب الحان
گل و لاله ست باده سوری
یافته بوی این و گونه آن
دست خاص ملک چو ابر بهار
کرده بر باغ مکرمت باران
عمده مملکت رشید که ملک
زو بیفروخت چون ز مهر جهان
آنکه پیشش زمانه بست و گشاد
خدمت و مدح را میان و دهان
داده دعوی جود را انصاف
کرده درد نیاز را درمان
شب کینش ندیده تابش صبح
سود مهرش ندیده بوی زیان
تا ترش گشت روی هیبت او
کند شد شیر چرخ را دندان
هر چه ویران کند سیاست او
نکند روزگارش آبادان
وانچه آباد کرده همت او
کرد نتواندش فلک ویران
کرد جودش چو میزبانی کرد
آرزوهای خلق را مهمان
زین سبب تیغ همتش کردست
ای شگفتی نیاز را قربان
ای ستوده جواد هر مجلس
وی نبرده سوار هر میدان
تحفه بس بدیعی از گردون
هدیه بس شریفی از گیهان
بهتر از خدمت تو نیست پناه
برتر از مدحت تو نیست بیان
ساخته در تن از هوای تواند
این مخالف شده چهار ارکان
گر نبودی ز حرص خدمت تو
کالبد کی قبول کردی جان
روشن از تست عالم اقبال
تازه از تست روضه احسان
محمدمت را ز جاه تو تمکین
مکرمت را ز طبع تو امکان
از سخای تو می بگرید ابر
از عطای تو می بگرید کان
پای قدرت کبود کرد و سیاه
به لگد روی و تارک کیوان
هر که جوید ز دست تو روزی
نیست ممکن که باشدش حرمان
وانکه قرب جوار جاه تو داشت
هیچ باکی ندارد از حدثان
وانکه از بأس و سطوت تو بخست
داد نتواندش زمانه امان
وانکه از نصرت تو خالی ماند
به هزیمت گریزد از خذلان
بر نکو خواه تو ظلام ضیاست
بر بداندیش تو هوا زندان
تند کوهی است حزم تو که فکند
لرزه بر کوه بابل و سهلان
تیز تیغی است عزم تو کآن را
نصرت و فتح صیقل است و فسان
عدل را جامه ایست حشمت تو
که نگرداندش فلک خلقان
ملک را نامه ایست سیرت تو
از هنر سطر و از خرد عنوان
صورت هر خبر که در گیتی است
دیده تدبیر تو به چشم عیان
هدف هر یقین که عالم راست
دوخته رای تو به تیر کمان
تویی آن راد کف کجا رادی
کرده ای بر همه جهان تاوان
جود هر دعویئی که خواهد کرد
به ز کف تو نیستش برهان
در جهان جست امید نعمت را
جو به درگاه تو نیافت نشان
چون در آن نعمت کثیر افتاد
بحر کردار ازو ندید کران
از برای تو آفریده مگر
هر چه نیکی است ایزد سبحان
همه الهام ایزدی باشد
هر چه در خلق تو دهند نشان
گفته و کرده تو را لایق
نص اخبار و آیت قرآن
چون کند تیز دشنه پیکار
روز بازار خنجر و پیکان
به کتف در جهد درخش حسام
به جگر بر زند شهاب سنان
این گران سر شود به زخم سبک
وان سبک دل شود به زخم گران
پشت را خم دهد شکنج زره
گوش را کر کند صریر کمان
تاب گیرد حسام چون آتش
سوی بالا کشد روان چو دخان
بر هوا ترس مرگ بنگارد
دهن شیر و دیده ثعبان
تو برانگیزی آفتاب نهاد
آن هیون هیکل فلک جولان
دل نداند که او چه خواهد کرد
او بداند که می چه خواهد ران
باد ساکن کنی به پای و رکاب
کوه گردان کنی به دست و عنان
به کف آن آبدار آتش زخم
کآب او دل کند چو آتشدان
بزنی بر میانه مغفر
بکشی تا به دامن خفتان
و این چنین معجزه تو دانی و بس
شاد باش ای سپهبد سلطان
پادشا بوالمظفر ابراهیم
که نیارد چو او هزار قران
شده زو تازه عزم اسکندر
مانده زو زنده عدل نوشروان
خشم او تف آتش دوزخ
عفو او آب چشمه حیوان
هر چه اندر جهان همه شاهیست
پیش او بوسه داده شادروان
گشته بر بد سکال دولت او
هر گلستان که بود خارستان
حاسدش در سؤال خشک دهن
دشمنش در جواب گنگ زبان
هر که دل کج کند بر او گردد
سوخته دل همچو لاله نعمان
ور به بد بنگرد بر او گردد
چشم او چشم نرگس از یرقان
گر ز ادبار خویش طایفه ای
به هوس گشته اند بی سامان
از سراسیمگی نمی بینند
کام آشفته اژدهای دمان
تو نگه کن که جان ایشان را
چه رساند به عاقبت طغیان
رمه را گرگ زود دریابد
چون کند گم رده سپرده شبان
مگر از بهر طوق طاعت شاه
گشته پرورده گردن عصیان
مگر از بهر حق نعمت شاه
عالمی را فرو خورد کفران
ای جهان را ز تو پدید شده
همه آثار رستم دستان
تو بسی با هزار ببر شمند
تو بسی با هزار شیر ژیان
دل بر این و بر آن مبند که چرخ
همه این ملک را برد فرمان
کرده اند اختران سیاره
به ثباتش هزار سال ضمان
به سر آرد تمام زود نه دیر
لشکر شاه ملک ایلک و خان
بزدوده حسام آب چو باد
بر چمن حله ای فکنده خزان
باغ را چون کنار سایل تو
پر ز دینار کرد باد بزان
هر چه گردش بهار سوزن کرد
تیر ماهش همی کند یکسان
همه از دیده خود بپالاید
دختر رز به خانه دهقان
می بخواه و به خرمی بنشین
وآنکه خواهی ز بندگان بنشان
داد گیتی بدادی اندر جود
داد سرما ز خز و می بستان
دشمنان را به موج مرگ انداز
دوستان را به اوج چرخ رسان
لشکری را ز مفلسی برکش
عالمی را ز نیستی برهان
مرغزار نشاط را بنیاد
به وزیر آن هزبر هندستان
آنکه از گوهرش به چرخ رسید
رتبت گوهر بنی شیبان
شرح احوال من ز من بشنو
چه شنوی از فلان و از بهمان
بنده ام تو را به طوع و به طبع
برسیده ز تو به نام و بنان
مدحت تو مرا عروس ضمیر
صفت تو مرا نگارستان
تحفه و هدیه منت همه روز
درج در و طویله مرجان
بس گران می فروشمش به بها
گرچه من می خرم به طبع ارزان
شرف مجلس تو می خواهم
نه کفایت من از بهای گران
گر جهانی به ساعتی بدهی
در نیاید به چشم جود تو آن
جامه افزون دهی ز سیم و ز زر
که بود بر عیارشان حملان
از تو پیش خدای می گویم
شکرهای مکارم الوان
نیست چیزی جز آنکه از بحرم
به گهر موج زد زمین و زمان
شعر من گشته فخر هر دفتر
نام من گشته تاج هر دیوان
حاسدان گشته خاسر و خائب
دشمنان مانده خیره و حیران
آنچه گفتم همه حقیقت دان
وآنچه گویم همی مجاز مدان
شب بی روز و درد بی داروست
حسد دون و کینه نادان
تا بود بر فلک طلوع و غروب
تا بود در زمین مکین و مکان
بر همه جنس دست نصرت یاب
بر همه نوع کام نهمت ران
در شرف چون شرف بتاب و بگرد
در طرب چون جهان بپا و بمان
به سخن ابروار لؤلؤ بار
به سخا مهروار زر افشان
گوش تو گه به لحن خنیاگر
هوش تو گه به قول مدحت خوان
بسته پیشت کمر دو پیکروار
بت مشکوی و لعبت کاشان
شمارهٔ ۲۳۷ - مدح محمد وزیر و شرح گرفتاری خویش: بیار آن مه دیده و مهر جانشمارهٔ ۲۳۹ - مدیح ابونصر منصور: ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیرگشته جهان به فضل خزان
شد به اقبال خاص شاه جوان
هوش مصنوعی: جهان به خاطر خرد و دانش فصل خزان دگرگون شده و این تغییر به نفع جوانی خاص و خوشاقبال است.
بوستانیست بزم فرخ او
برده مایه ز رتبت نیسان
هوش مصنوعی: بزم خوش و شادی او مانند باغی است که از بهترین سرمايههای فصل بهار بهرهمند شده است.
دیدگانند نسترن چهره
مطربانند عندلیب الحان
هوش مصنوعی: چشمان مانند گل نسترن هستند و چهرههای خوشآوا مانند بلبلان آهنگ میزنند.
گل و لاله ست باده سوری
یافته بوی این و گونه آن
هوش مصنوعی: گل و لاله مانند بادهای خوشبو هستند که بوی آنها و رنگهایشان را در هم آمیخته و به زیبایی توصیف میکنند.
دست خاص ملک چو ابر بهار
کرده بر باغ مکرمت باران
هوش مصنوعی: دست ویژهی خداوند مانند باران بهاری بر باغ نیکوکاری ریزش کرده است.
عمده مملکت رشید که ملک
زو بیفروخت چون ز مهر جهان
هوش مصنوعی: مربوط به سرزمینهای آباد و بافرهنگ، که ملک از آنها به سبب عشق و محبت به دنیا واگذار شد.
آنکه پیشش زمانه بست و گشاد
خدمت و مدح را میان و دهان
هوش مصنوعی: کسی که در برابر او زمان، هم سختی و هم آسانی را به نمایش میگذارد، و همچنین در مدح و ستایش او میان مردم صحبت میشود.
داده دعوی جود را انصاف
کرده درد نیاز را درمان
هوش مصنوعی: درخواستی که برای بخشش و سخاوت شده، با عدالت پاسخ داده شده و درد و نیاز به طور مؤثری درمان شده است.
شب کینش ندیده تابش صبح
سود مهرش ندیده بوی زیان
هوش مصنوعی: شب انتقام را ندیده است و نور صبح را نچشیده، همچنین بوی زیان را نیز احساس نکرده است.
تا ترش گشت روی هیبت او
کند شد شیر چرخ را دندان
هوش مصنوعی: وقتی چهره او غمگین شد، قدرت و عظمت زندگی نیز تحت تأثیر قرار گرفت.
هر چه ویران کند سیاست او
نکند روزگارش آبادان
هوش مصنوعی: هرچقدر که سیاستها به ویرانی منجر شوند، روزگار او هرگز به آرامش نخواهد رسید.
وانچه آباد کرده همت او
کرد نتواندش فلک ویران
هوش مصنوعی: هر چه با تلاش و اراده او ساخته شده، فلک به هیچ وجه نمیتواند آن را ویران کند.
کرد جودش چو میزبانی کرد
آرزوهای خلق را مهمان
هوش مصنوعی: سخاوت او همچون یک میزبانی است که آرزوهای مردم را به گرمی پذیرایی میکند.
زین سبب تیغ همتش کردست
ای شگفتی نیاز را قربان
هوش مصنوعی: به خاطر این، او شمشیر ارادهاش را به دست گرفته است؛ چه شگفتی که نیاز را قربانی میکند.
ای ستوده جواد هر مجلس
وی نبرده سوار هر میدان
هوش مصنوعی: ای کسی که در هر جمعی مورد تحسین و ستایش قرار میگیری و در هیچ میدانی باختهای.
تحفه بس بدیعی از گردون
هدیه بس شریفی از گیهان
هوش مصنوعی: هدیهای زیبا و ارزشمند از جهان، از جانب آسمان به ما آمده است.
بهتر از خدمت تو نیست پناه
برتر از مدحت تو نیست بیان
هوش مصنوعی: هیچ چیز از حمایت و همراهی تو بهتر نیست و هیچ چیزی مانند سخن گفتن دربارهٔ تو ارزشمند نیست.
ساخته در تن از هوای تواند
این مخالف شده چهار ارکان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جسم و وجود انسان از هوای تو (خدا یا قدرت برتر) ساخته شده است، اما در عین حال این بدن و وجود درگیر مشکلات و چالشهایی است که با طبیعت او در تضاد است.
گر نبودی ز حرص خدمت تو
کالبد کی قبول کردی جان
هوش مصنوعی: اگر از روی خواهش و تمایل به خدمت تو نبود، آیا بدن میتوانست جان را بپذیرد؟
روشن از تست عالم اقبال
تازه از تست روضه احسان
هوش مصنوعی: عالم به خاطر وجود تو روشن است و خوشبختی تازهای که از مهربانی تو حاصل میشود، مانند باغی پر از نعمت است.
محمدمت را ز جاه تو تمکین
مکرمت را ز طبع تو امکان
هوش مصنوعی: محمدی بودن تو به خاطر مقام و رتبت است و بزرگی تو از روح و طبیعت تو ناشی میشود.
از سخای تو می بگرید ابر
از عطای تو می بگرید کان
هوش مصنوعی: سخاوت تو به قدری زیاد است که ابرها به خاطر عطای تو گریه میکنند.
پای قدرت کبود کرد و سیاه
به لگد روی و تارک کیوان
هوش مصنوعی: قدرت، به شدت و با بیرحمی، آسیب رسانده و زمین را به خاک و خون کشیده است. این فاجعه بر سر و تاج موجودات بزرگ و برجسته نیز سایه افکنده و آنها را تحت تأثیر قرار داده است.
هر که جوید ز دست تو روزی
نیست ممکن که باشدش حرمان
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو روزی طلب کند، ممکن نیست که گرفتار ناامیدی شود.
وانکه قرب جوار جاه تو داشت
هیچ باکی ندارد از حدثان
هوش مصنوعی: کسی که نزد تو مقام و موقعیت دارد، از ناپسندهایی که ممکن است پیش بیاید، هیچ نگرانی ندارد.
وانکه از بأس و سطوت تو بخست
داد نتواندش زمانه امان
هوش مصنوعی: کسی که از قدرت و شدت تو ترسیده و فرصت را از دست داده است، نمیتواند از زمانه چون او را رها کند.
وانکه از نصرت تو خالی ماند
به هزیمت گریزد از خذلان
هوش مصنوعی: کسی که از یاری تو بیبهره باشد، از شکست و ناکامی فرار میکند.
بر نکو خواه تو ظلام ضیاست
بر بداندیش تو هوا زندان
هوش مصنوعی: اگر تو اهل خوبی و نیکی باشی، ظلمت و تاریکی برای تو مانند یک جشن و ضیافت خواهد بود، اما برای کسی که فکر نادرست دارد، فضا و هوا همچون زندان به نظر میرسد.
تند کوهی است حزم تو که فکند
لرزه بر کوه بابل و سهلان
هوش مصنوعی: شما همچون کوهی قوی و نیرومند هستید که توانستهاید لرزه به دل کوهها و دشتها بیندازید.
تیز تیغی است عزم تو کآن را
نصرت و فتح صیقل است و فسان
هوش مصنوعی: عزم تو مانند تیغی تیز است که با یاری و پیروزی جلا میگیرد و به جلوه درمیآید.
عدل را جامه ایست حشمت تو
که نگرداندش فلک خلقان
هوش مصنوعی: عدل مانند لباسی است که به تو زیبایی و مقام میبخشد و هیچ نیرویی نمیتواند آن را از تو جدا کند.
ملک را نامه ایست سیرت تو
از هنر سطر و از خرد عنوان
هوش مصنوعی: فرشتهای برای تو نامهای نوشته که در آن ویژگیهای تو را به تصویر کشیده است و به هنر و خرد تو اشاره کرده است.
صورت هر خبر که در گیتی است
دیده تدبیر تو به چشم عیان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا وجود دارد، به طور واضح و با تدبیری که تو داری قابل مشاهده است.
هدف هر یقین که عالم راست
دوخته رای تو به تیر کمان
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن یقین داری، هدفی است که به خوبی به آن توجه کردهای و تمام تلاش و فکر تو به سمت آن متمرکز شده است.
تویی آن راد کف کجا رادی
کرده ای بر همه جهان تاوان
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که با مهارت و قدرت خود در سرتاسر جهان تأثیر گذاشتهای و زندگی دیگران را تحت تأثیر قرار دادهای.
جود هر دعویئی که خواهد کرد
به ز کف تو نیستش برهان
هوش مصنوعی: هر ادعایی که او بخواهد مطرح کند، هیچ دلیلی از سوی تو برای تأییدش وجود ندارد.
در جهان جست امید نعمت را
جو به درگاه تو نیافت نشان
هوش مصنوعی: در این دنیا به دنبال امید و نعمت بودم، اما در درگاه تو نشانی پیدا نکردم.
چون در آن نعمت کثیر افتاد
بحر کردار ازو ندید کران
هوش مصنوعی: زمانی که نعمت و فراوانی زیادی در دسترس باشد، آدمی نمیتواند به انتهای خوبیها و دستاوردها پی ببرد و غرق در همین نعمتها میشود.
از برای تو آفریده مگر
هر چه نیکی است ایزد سبحان
هوش مصنوعی: تمام نیکیها و خوبیها به خاطر تو خلق شدهاند، ای پروردگار بزرگ.
همه الهام ایزدی باشد
هر چه در خلق تو دهند نشان
هوش مصنوعی: هر آنچه که در آفرینش تو به نمایش گذاشته میشود، از الهام خداوند است.
گفته و کرده تو را لایق
نص اخبار و آیت قرآن
هوش مصنوعی: آنچه که تو گفتهای و انجام دادهای، تو را شایستهی نصیحتهای دینی و آیات قرآن قرار داده است.
چون کند تیز دشنه پیکار
روز بازار خنجر و پیکان
هوش مصنوعی: وقتی که دشنهای برای نبرد تیز شود، مانند روزی است که در بازار، خنجر و تیر و کمان آماده جنگ هستند.
به کتف در جهد درخش حسام
به جگر بر زند شهاب سنان
هوش مصنوعی: در تلاش برای پیروزی، شمشیر درخشان او بر قلب دشمن ضربه میزند و نور آن مانند شهابی سوزان است.
این گران سر شود به زخم سبک
وان سبک دل شود به زخم گران
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گاهی دردهای سنگین و شدید میتوانند کمخطرتر از زخمهای کوچک و سطحی باشند. به عبارت دیگر، زخمهای عمیق و بزرگ ممکن است کمتر آزاردهنده باشند، در حالی که زخمهای کوچک و سطحی میتوانند دل را به شدت آزرده کنند.
پشت را خم دهد شکنج زره
گوش را کر کند صریر کمان
هوش مصنوعی: پشت را خم کرده و زرهای که دارد باعث میشود این احساس را داشته باشد که کمان در حال کشیده شدن است و او نمیتواند صدای آن را بشنود.
تاب گیرد حسام چون آتش
سوی بالا کشد روان چو دخان
هوش مصنوعی: حسام مانند آتش میدرخشد و نیرویی قوی دارد که روان آدمی را به بالا میکشاند، مثل دودی که به سوی آسمان میرود.
بر هوا ترس مرگ بنگارد
دهن شیر و دیده ثعبان
هوش مصنوعی: در آسمان، ترس مرگ را به دهان شیر و چشمان مار مینگرد.
تو برانگیزی آفتاب نهاد
آن هیون هیکل فلک جولان
هوش مصنوعی: تو باعث به وجود آمدن نور و روشنی در آسمان هستی و آن موجودات بزرگ و عظیم آسمانی به معتبرت و قدرت تو حرکت میکنند.
دل نداند که او چه خواهد کرد
او بداند که می چه خواهد ران
هوش مصنوعی: دل نمیداند چه اتفاقی خواهد افتاد، اما او آگاه است که چه چیزی را خواهد خواست.
باد ساکن کنی به پای و رکاب
کوه گردان کنی به دست و عنان
هوش مصنوعی: هوا را آرام میکنی، به آرامش و حرکت کوه را تحت کنترل خود در میآوری و آن را در دستت میگیری.
به کف آن آبدار آتش زخم
کآب او دل کند چو آتشدان
هوش مصنوعی: آتش زخمهایی که در دست دارد، مانند آبی است که دل را از خود جدا میکند، همانطور که آتشدان شعلهها را بیرون میفرستد.
بزنی بر میانه مغفر
بکشی تا به دامن خفتان
هوش مصنوعی: اگر بر سرت زره بگذاری و در وسط آن ضربهای به تو وارد شود، تا زمانی که در دامن خودت دراز نکشی و استراحت نکنی، به آرامش نخواهی رسید.
و این چنین معجزه تو دانی و بس
شاد باش ای سپهبد سلطان
هوش مصنوعی: خوش باش، ای فرمانروای بزرگ، که تو خود از معجزه و شگفتی آگاه هستی.
پادشا بوالمظفر ابراهیم
که نیارد چو او هزار قران
هوش مصنوعی: پادشاهی مانند ابراهیم بوالمظفر وجود ندارد که به مانند او هزار سال درخشان و با افتخار باشد.
شده زو تازه عزم اسکندر
مانده زو زنده عدل نوشروان
هوش مصنوعی: از او انگیزه و ارادهای تازه برای فتح و پیروزی به دست آمده است و از او همچنان عدالت نوشروان زنده و پایدار است.
خشم او تف آتش دوزخ
عفو او آب چشمه حیوان
هوش مصنوعی: خشم او مانند آتش جهنم است و در مقابل، بخشش او همچون آب چشمهای است که برای زندگی حیاتی و روحانی است.
هر چه اندر جهان همه شاهیست
پیش او بوسه داده شادروان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این جهان وجود دارد، در برابر او مانند یک پادشاه است و او با شادی و احترام بر آن بوسه میزند.
گشته بر بد سکال دولت او
هر گلستان که بود خارستان
هوش مصنوعی: دولت او باعث شده که هر گلستانی به خارستان تبدیل شود، به طوری که همه جا به وويله و بدبختی آلوده است.
حاسدش در سؤال خشک دهن
دشمنش در جواب گنگ زبان
هوش مصنوعی: حسودش در حالی که از روی حسادت سؤال میکند، دشمنش هم در پاسخ، قادر به بیان ندارد و زبانش بند آمده است.
هر که دل کج کند بر او گردد
سوخته دل همچو لاله نعمان
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش را منحرف کند و به دیگران آسیب برساند، به سرنوشتی مشابه لاله نعمان که در آتش میسوزد، دچار خواهد شد و دل او نیز خواهد سوخت.
ور به بد بنگرد بر او گردد
چشم او چشم نرگس از یرقان
هوش مصنوعی: اگر کسی به بدی نگاه کند، چشم او مانند چشم نرگس از زردی (یرقان) خواهد شد.
گر ز ادبار خویش طایفه ای
به هوس گشته اند بی سامان
هوش مصنوعی: اگر به خاطر بداقبالی خود، گروهی به آرزویی بیمبنا و بدون سامان رسیدهاند.
از سراسیمگی نمی بینند
کام آشفته اژدهای دمان
هوش مصنوعی: در اثر اضطراب و آشفتگی، کسی نمیتواند حالتها و وضعیتهای دشوار و خطرناک را به خوبی ببیند و درک کند.
تو نگه کن که جان ایشان را
چه رساند به عاقبت طغیان
هوش مصنوعی: به آن نگاهی بینداز که چطور جان آنها به پایان کار ناپسندشان آسیب میبیند.
رمه را گرگ زود دریابد
چون کند گم رده سپرده شبان
هوش مصنوعی: اگر گرگ به زودی گروه گوسفند را پیدا کند، چهطور میتواند شبانی را که رهبری آنها را به عهده دارد گم کند؟
مگر از بهر طوق طاعت شاه
گشته پرورده گردن عصیان
هوش مصنوعی: آیا گردن تو فقط برای تحمل فرمان شاه و پذیرش او پرورش یافته و در مقابل نافرمانی تربیت شده است؟
مگر از بهر حق نعمت شاه
عالمی را فرو خورد کفران
هوش مصنوعی: آیا ممکن است انسان به خاطر دنیا و نعمتهایش، شکرگزار خداوند نباشد و این همه نعمتها را نادیده بگیرد؟
ای جهان را ز تو پدید شده
همه آثار رستم دستان
هوش مصنوعی: این دنیا و همه نشانههایی که از رستم دستان وجود دارد، به خاطر توست و به تو نسبت داده میشود.
تو بسی با هزار ببر شمند
تو بسی با هزار شیر ژیان
هوش مصنوعی: تو بسیار با هزار ببر قوی آشنا هستی و همچنین با هزار شیر نیرومند در ارتباطی.
دل بر این و بر آن مبند که چرخ
همه این ملک را برد فرمان
هوش مصنوعی: دل خود را به این و آن مشغول نکن، چون که دوران زندگی و تقدیر همه چیز را میچرخاند و تحت فرمان خود دارد.
کرده اند اختران سیاره
به ثباتش هزار سال ضمان
هوش مصنوعی: ستارگان سیارهای برای پایدار نگه داشتن او، به مدت هزار سال ضمانت کردهاند.
به سر آرد تمام زود نه دیر
لشکر شاه ملک ایلک و خان
هوش مصنوعی: تمام سپاه شاه به زودی به پایان میرسد و تأخیر نخواهد کرد.
بزدوده حسام آب چو باد
بر چمن حله ای فکنده خزان
هوش مصنوعی: حسام آب مانند بادی بر چمن، خزانی را به همراه دارد که فرشی از رنگ و زیبایی را بر زمین گسترده است.
باغ را چون کنار سایل تو
پر ز دینار کرد باد بزان
هوش مصنوعی: باد به قدری قوی بود که باغ را پر از سکههای طلا کرد، گویی در کنار رودخانهای قرار داشت.
هر چه گردش بهار سوزن کرد
تیر ماهش همی کند یکسان
هوش مصنوعی: هر چه بهار در طبیعت تغییر و تحولی ایجاد کند، تیر ماه هم به نوعی همان تأثیر را دارد.
همه از دیده خود بپالاید
دختر رز به خانه دهقان
هوش مصنوعی: همه به خاطر خودشان، دختر گل را از نظر دور میکنند تا او به خانه کشاورز برود.
می بخواه و به خرمی بنشین
وآنکه خواهی ز بندگان بنشان
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب را بخواه و در شادی و خوشی به آرامی بنشین و آن شخصی را که میخواهی، از میان بندگانت انتخاب کن تا به کنارت باشد.
داد گیتی بدادی اندر جود
داد سرما ز خز و می بستان
هوش مصنوعی: دنیا را در بخشندگی به ما دادهاند، اما سرمای آن به سبب خز و میوههای باغ است.
دشمنان را به موج مرگ انداز
دوستان را به اوج چرخ رسان
هوش مصنوعی: بیارم که دشمنان را به نابودی و مرگ بکشاند و دوستان را به اوج پیروزی و کامیابی برساند.
لشکری را ز مفلسی برکش
عالمی را ز نیستی برهان
هوش مصنوعی: لشکری از فقر و تنگدستی را نجات بده و جهانی را از نبود و عدم آزاد کن.
مرغزار نشاط را بنیاد
به وزیر آن هزبر هندستان
هوش مصنوعی: مرغزار شادی و نشاط را در دست وزیر قوی و پرقدرتی از هند.
آنکه از گوهرش به چرخ رسید
رتبت گوهر بنی شیبان
هوش مصنوعی: کسی که به واسطه ارزش و فضیلتهایش به مقام و موقعیتی در آسمانها دست یافته است، نشان از اصالت و بزرگی خاندان بنی شیبان دارد.
شرح احوال من ز من بشنو
چه شنوی از فلان و از بهمان
هوش مصنوعی: حال و روز مرا خودم بگویم، چه فایده از شنیدن حرف دیگران دربارهام؟
بنده ام تو را به طوع و به طبع
برسیده ز تو به نام و بنان
هوش مصنوعی: من به خاطر محبت و خواست تو به این مقام رسیدهام، که از تو به نام و نشانم شناخته میشود.
مدحت تو مرا عروس ضمیر
صفت تو مرا نگارستان
هوش مصنوعی: درود بر تو، که ستایش تو مانند عروس دل من است و صفات تو برای من همچون باغی پر از زیبایی و هنر است.
تحفه و هدیه منت همه روز
درج در و طویله مرجان
هوش مصنوعی: هدیه و لطف خداوند به ما، هر روز در گوشهای از زندگیمان مانند گنجی باارزش و بینظیر نمایان میشود.
بس گران می فروشمش به بها
گرچه من می خرم به طبع ارزان
هوش مصنوعی: هرچند من برای دل خود این می را با قیمت کمی خریدارم، اما آن را با قیمت بالایی به دیگران میفروشم.
شرف مجلس تو می خواهم
نه کفایت من از بهای گران
هوش مصنوعی: من به ارزش و مقام تو در مجلس اهمیت میدهم و نه به توانایی و استعداد خودم که بتوانم بهای بالایی بپردازم.
گر جهانی به ساعتی بدهی
در نیاید به چشم جود تو آن
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا را در یک لحظه به کسی ببخشی، همچنان در برابر بخششهای تو ناچیز و کمارزش به نظر میرسد.
جامه افزون دهی ز سیم و ز زر
که بود بر عیارشان حملان
هوش مصنوعی: به تو زینتهایی از نقره و طلا میبخشم که بر اثر ارزش و زیبایی آنها، به مانند جانورانی باوقار و معتبر خواهند بود.
از تو پیش خدای می گویم
شکرهای مکارم الوان
هوش مصنوعی: من در پیشگاه خداوند، از خوبیها و نعمتهای فراوان تو سپاسگزاری میکنم.
نیست چیزی جز آنکه از بحرم
به گهر موج زد زمین و زمان
هوش مصنوعی: هیچ چیزی وجود ن دارد جز آنکه از عمق دریا الماسها و گنجها به زمین و زمان میرسند.
شعر من گشته فخر هر دفتر
نام من گشته تاج هر دیوان
هوش مصنوعی: شعر من افتخار هر کتاب شده و نام من به عنوان زینت هر مجموعه شعر شناخته میشود.
حاسدان گشته خاسر و خائب
دشمنان مانده خیره و حیران
هوش مصنوعی: حسودان به نتیجهای نرسیدند و بازنده شدند، در حالی که دشمنان همچنان در بهت و سردرگمی باقی ماندهاند.
آنچه گفتم همه حقیقت دان
وآنچه گویم همی مجاز مدان
هوش مصنوعی: آنچه من بیان کردم کاملاً واقعی است و آنچه بعداً میگویم را نمیتوان تنها به عنوان مجاز و غیرواقعی دانست.
شب بی روز و درد بی داروست
حسد دون و کینه نادان
هوش مصنوعی: شب بدون روز روشنایی ندارد و درد بدون درمان بیفایده است. حسد و کینه از نادانی ناشی میشود.
تا بود بر فلک طلوع و غروب
تا بود در زمین مکین و مکان
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آسمان خورشید طلوع و غروب کند، و در زمین مکانها و موجودات وجود داشته باشند، زندگی ادامه خواهد داشت.
بر همه جنس دست نصرت یاب
بر همه نوع کام نهمت ران
هوش مصنوعی: بر همه انواع موفقیت به دست آور و برای همه انواع خوشیها تلاش کن.
در شرف چون شرف بتاب و بگرد
در طرب چون جهان بپا و بمان
هوش مصنوعی: به خود جذب شو و به دور و بر خود نگاه کن، شاد و خوشحال باش چرا که جهان در حال حرکت و زندگی است و تو باید در این لحظات خوش بمانی.
به سخن ابروار لؤلؤ بار
به سخا مهروار زر افشان
هوش مصنوعی: با کلامی زیبا و لطیف مانند دانههای مروارید، و با سخاوت و بخشندگی همچون خورشید درخشان، سخن میگوید.
گوش تو گه به لحن خنیاگر
هوش تو گه به قول مدحت خوان
هوش مصنوعی: گوش تو گاهی به آهنگ آوازخوان توجه دارد و زمانی هم به تعریف و تمجیدهایی که بیان میشود، معطوف میشود.
بسته پیشت کمر دو پیکروار
بت مشکوی و لعبت کاشان
هوش مصنوعی: پیش تو، دو بتی با کمر باریک و موهای مشکی، همانند دخترانی زیبا و خوش چهره از کاشان، قرار دارد.