شمارهٔ ۲۳۶ - ستایش ابونصر منصور
چون نهان گشت چشمه روشن
خاک را تیره گشت پیرامن
شب پر از در و گوهر و لؤلؤ
از گریبان چرخ تا دامن
از نهیب شب دراز و سیاه
برمیده کواکب از مسکن
متفرق بنات نعش از هم
به هم اندر خزیده نجم پرن
هست دیوار و بام را گویی
از سیاهی شب درو روزن
شب تاریک سرمه بود مگر
که ازو چشم زهره شد روشن
من بگشته ز حال و صورت خویش
در غم آن نگار سیم ذقن
گشته از ضعف همچو بی تن جان
مانده بر جای همچو بی جان تن
مونسم شمع و هر دو تن گریان
من ز هجر بت او ز مهر لگن
اشک او بر مثال زر عیار
اشک من از قیاس در عدن
همچو جان منش بسوزش دل
همچو رنگ منش به رنگ بدن
بر گل نظم چون هزار آوا
تا گه صبح می سرایم من
مدحت صاحب اجل منصور
مفخر آل احمد بن حسن
آنکه در آفرینش عالم
غرض او بد ز ایزد ذوالمن
از پی طبعش آفریده نشاط
وز پی مدحش آفریده سخن
آسمان گر ز همتش بودی
گشتی ایمن ز قحط و آز زمن
زادی از بوستان ز زر ترنج
رستی ا ندر چمن ز سیم سمن
ای گزیده چو علم در هر باب
وی ستوده چو فضل در هر فن
خلق و طبع تو گوهر و درست
حزم و عزم تو آتش و آهن
چون مدیحت مرا فصیح کند
حشمت تو مرا کند الکن
گر به خدمت همی کنم تقصیر
تات بر من تبه نگردد ظن
که همی من به خود بپردازم
از بلای زمانه ریمن
دوست تا از برم جدا گشتست
در برم دشمن است پیراهن
دوستان چون جفا کنند همی
من چه امید دارم از دشمن
گرچه دورم ز مجلس سامیت
من ازین بخت و دولت توسن
همچو قمری به باغ دولت تو
هستم استاده و گشاده دهن
می سرایم ثنا و مدحت تو
طوق مهرت فکنده بر گردن
تا دهد نور چرخ را خورشید
تا دهد زیب باغ را سوسن
دست تو سوی جام های نبید
چشم تو سوی لعبتان ختن
اصل جاه از جهان فضل بگیر
بیخ بخل از زمین آز بکن
شمارهٔ ۲۳۵ - مدیح محمد بهروز: خدای عز و جل در ازل نهاد چنانشمارهٔ ۲۳۷ - مدح محمد وزیر و شرح گرفتاری خویش: بیار آن مه دیده و مهر جان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون نهان گشت چشمه روشن
خاک را تیره گشت پیرامن
هوش مصنوعی: وقتی چشمه روشن زیر خاک پنهان شد، اطراف آن تاریک و کدر شد.
شب پر از در و گوهر و لؤلؤ
از گریبان چرخ تا دامن
هوش مصنوعی: شب مملو از زیبایی و درخشش است، مانند در و گوهر و مروارید که از افق آسمان تا زمین پراکنده شدهاند.
از نهیب شب دراز و سیاه
برمیده کواکب از مسکن
هوش مصنوعی: ستارهها از ترس صدای بلند و مخوف شب تاریک و طولانی، از محل زندگی خود خارج میشوند.
متفرق بنات نعش از هم
به هم اندر خزیده نجم پرن
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به جدایی و پراکندگی دختران نعش (نوعی موجود در افسانهها یا شعر) از یکدیگر وجود دارد. در اینجا، ستارهای در آسمان خود را به آنها نزدیک کرده و در میان آنها قرار گرفته است. به تعبیر دیگر، تصویر و احساس تنهایی و جدایی از یک سو و در عین حال ارتباط و نزدیکی با زیباییهای آسمانی از سوی دیگر به تصویر کشیده شده است.
هست دیوار و بام را گویی
از سیاهی شب درو روزن
هوش مصنوعی: گویا دیوار و سقف بهگونهای است که در دل تاریکی شب، در آن روزنههایی وجود دارد.
شب تاریک سرمه بود مگر
که ازو چشم زهره شد روشن
هوش مصنوعی: در شب تاریک، چشمان ستارهٔ زهره مانند سرمه میدرخشید و روشنایی بخشید.
من بگشته ز حال و صورت خویش
در غم آن نگار سیم ذقن
هوش مصنوعی: من در اندیشه و نگران حال و ظاهر خودم هستم و در غم آن معشوق با زیبایی چهرهاش به سر میبرم.
گشته از ضعف همچو بی تن جان
مانده بر جای همچو بی جان تن
هوش مصنوعی: به سبب ضعف، همانند کسی که بدون بدن باشد، جان را در مییابم که بیحرکت، همچون تن بیجان بر جای مانده است.
مونسم شمع و هر دو تن گریان
من ز هجر بت او ز مهر لگن
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که هر دو وجودم به خاطر جدایی از محبوبم در حال گریه است. عشق او همچون آتش دل مرا میسوزاند.
اشک او بر مثال زر عیار
اشک من از قیاس در عدن
هوش مصنوعی: اشک او مانند طلا باارزش و خالص است، اما اشک من در مقایسه با آن، ساده و بیارزش به نظر میرسد.
همچو جان منش بسوزش دل
همچو رنگ منش به رنگ بدن
هوش مصنوعی: همچون جان من، دل را بسوزان و همچون رنگ من، به رنگ بدن درآید.
بر گل نظم چون هزار آوا
تا گه صبح می سرایم من
هوش مصنوعی: من در دل شب، مانند هزار نغمه بر روی گلها میسرایم تا صبح بیاید.
مدحت صاحب اجل منصور
مفخر آل احمد بن حسن
هوش مصنوعی: توصیف و ستایش شخصی با نام منصور، که افتخار خانواده احمد بن حسن را به دوش میکشد.
آنکه در آفرینش عالم
غرض او بد ز ایزد ذوالمن
هوش مصنوعی: کسی که هدف او در خلق جهان، خواست و اراده خداوند صاحب تمامی قدرتهاست.
از پی طبعش آفریده نشاط
وز پی مدحش آفریده سخن
هوش مصنوعی: بر اساس خواستههای دل، شادابی به وجود آمده و به دنبال ستایش او، کلامی خلق شده است.
آسمان گر ز همتش بودی
گشتی ایمن ز قحط و آز زمن
هوش مصنوعی: اگر آسمان اراده و تلاش خود را به کار گیرد، میتواند انسان را از قحطی و مشکلات نجات دهد و او را در امان نگه دارد.
زادی از بوستان ز زر ترنج
رستی ا ندر چمن ز سیم سمن
هوش مصنوعی: از باغی درختی از طلا به بار نشسته و در چمن گلی از نقره روییده است.
ای گزیده چو علم در هر باب
وی ستوده چو فضل در هر فن
هوش مصنوعی: تو همانند علم در هر زمینه خاص هستی و به مانند فضیلت در هر هنر و حرفهای ستوده و قابل احترام میباشی.
خلق و طبع تو گوهر و درست
حزم و عزم تو آتش و آهن
هوش مصنوعی: سرشت و ویژگیهای تو مانند جواهر با ارزش و شگفتانگیز است، در حالی که اراده و استقامت تو همچون آتش و آهن قوی و پایدار است.
چون مدیحت مرا فصیح کند
حشمت تو مرا کند الکن
هوش مصنوعی: وقتی تو به خوبی و زیبایی از من تعریف میکنی، بزرگی و عظمت تو باعث میشود که من نتوانم به خوبی صحبت کنم و زبانم بند بیفتد.
گر به خدمت همی کنم تقصیر
تات بر من تبه نگردد ظن
هوش مصنوعی: اگر در خدمت تو خطا یا قصوری انجام دهم، این تصور بدی که از من پیدا میشود، بر من نخواهد گشت.
که همی من به خود بپردازم
از بلای زمانه ریمن
هوش مصنوعی: من به خودم متمرکز میشوم تا از مشکلات و ناگواریهای زمانه دوری کنم.
دوست تا از برم جدا گشتست
در برم دشمن است پیراهن
هوش مصنوعی: دوست وقتی از کنارم رفت، احساس میکنم که در کنارم دشمن است و به من آسیب میزند.
دوستان چون جفا کنند همی
من چه امید دارم از دشمن
هوش مصنوعی: وقتی دوستانم به من آسیب میزنند، دیگر از دشمن چه توقعی میتوانم داشته باشم؟
گرچه دورم ز مجلس سامیت
من ازین بخت و دولت توسن
هوش مصنوعی: هرچند که من از محفل تو دور هستم، اما به خاطر خوشبختی و مقام تو هرگز احساس ناآرامی نمیکنم.
همچو قمری به باغ دولت تو
هستم استاده و گشاده دهن
هوش مصنوعی: مانند قمری که در باغی خوشبو نشسته و دهانش را باز کرده است، در محیطی خوشحال و آزاد هستم.
می سرایم ثنا و مدحت تو
طوق مهرت فکنده بر گردن
هوش مصنوعی: من به مدح و ستایش تو میپردازم، زیرا محبت تو به گردن من مثل طلایی است که بر گردنم آویخته شده است.
تا دهد نور چرخ را خورشید
تا دهد زیب باغ را سوسن
هوش مصنوعی: خورشید نور را به آسمان می بخشد و زیبایی باغ را سوسن به جلوه می آورد.
دست تو سوی جام های نبید
چشم تو سوی لعبتان ختن
هوش مصنوعی: دست تو به سوی نوشیدنیها و چشمانت به سمت دختران زیبا و دلانگیز است.
اصل جاه از جهان فضل بگیر
بیخ بخل از زمین آز بکن
هوش مصنوعی: برای دستیابی به مقام و اعتبار، باید از دانش و فضیلت استفاده کنی و از خودخواهی و تنگ نظری دوری کنی.