شمارهٔ ۱۶۹ - مدح عبدالحمید بن احمد
در تو ای گنبد امید و هراس
گردش آس هست و گونه آس
سبز و خرم چو آسی اندر چشم
باز بر فرق تیز کرد چو آس
نه غلط می کنم تو داری تو
فعل الماس و گونه الماس
این چنین آفریده گشت جهان
شغل از انواع و مردم از اجناس
فلک سفله نحس گردد و سعد
خوشه عمر دانه دارد و داس
ای فلک شرم تا کی این نیرنگ
ای جهان تو به تا کی این وسواس
مژه بر پلکم ار شود پیکان
موی بر فرقم ار شود سرپاس
نایدم باک از آنکه ایمن کرد
تن و جان من از امید و هراس
خواجه عبدالحمید بن احمد
مفخر گوهر بنی عباس
آنکه او را قیاس وصف نکرد
زانکه شد وصف او محیط قیاس
نیست بی او جهان جهان چونانک
بی می ناب کاس نبود کاس
رتبت جاه و کثرت جودش
در جهان نه امل گذاشت نه یاس
رای او را فلک نشاند حرون
حلم او از زمانه برد شماس
خنجر آبداده را ماند
آن دل باد طبع آهن باس
این نبوده تو را خرد معیار
وی نگشته تو را هنر مقیاس
تیر وهم تو کز کمان بجهد
نجم برجیس باشدش بر جاس
تیغ رای تو خرد سپر نکند
گرچه چرخ فلک شود پر آس
در شب نعش و انجم معنی
در کف تو فلک شود قرطاس
روح را لفظ تو لطیف سخن
چشم را خط تو لذیذ نعاس
ای ز نعت تو عاجز و حیران
وهم حذاق و فکرت کیاس
از امارت دل تراست غذا
وز وزارت تن تراست لباس
گو ز وسواس خیزد اصل جنون
به جنون می کشد مرا وسواس
دل من تنگ کرد و مظلم کرد
وحشت آز و ظلمت افلاس
روز چون عندلیب نالم زار
همه شب چون خروس دارم پاس
کرد گردون ز توزی و دیبا
کسوت و فرش من به شال و پلاس
چون قلم زردم و نزار و نوان
اندرین روزگار چون انقاس
با چنین حال و هیأت و صورت
باز نشناسدم کس از نسناس
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس
نیست چون من کس از جهان مخصوص
بالبلیات من جمیع الناس
همه انفاس من مدایح تست
زان همی زنده داردم انفاس
جز سپاس تو نیست بر سر من
آفریننده را هزار سپاس
بشنوم نیک و بد ببینم راست
منم امروز مانده در فرناس
تو شناسی همی که شعر مرا
نشناسد تمام شعر شناس
بر زر مدح نفکنم حملان
دیبه نظم را نبافم لاس
از تو قیمت گرفت گفته من
نه عجب زر شود ز مهر نحاس
فرق کن فرق کن خداوندا
گوهر از سنگ و دیبه از کرباس
مادح خوش را به عدل ببین
بنده خویش را به حق بشناس
متنبی نکو همی گوید
باز دانند فر بهی ز آماس
این قصیده که من فرستادم
دل و جان را به دوست استیناس
بوی ازو یافت طبله عطار
شکل ازو برد کلبه نخاس
ماه را تا به دل شود هر ماه
شکل سیمین سپر به زرین داس
چرخ گردان بود به هفت اقلیم
جسم کوشان بود به پنج حواس
همتت را چو چرخ باد علو
دولتت را چو کوه باد اساس
شمارهٔ ۱۶۸ - ستایش سیف الدوله محمود: شبی چو روز فراق بتان سیاه و درازشمارهٔ ۱۷۰ - ثنای سلطان علاء الدوله مسعود: شاد باش ای شاه عالم شاد باش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در تو ای گنبد امید و هراس
گردش آس هست و گونه آس
هوش مصنوعی: در تو، ای گنبد، امید و ترس وجود دارد و همچنین نشانههایی از آرامش در چهرهات نمایان است.
سبز و خرم چو آسی اندر چشم
باز بر فرق تیز کرد چو آس
هوش مصنوعی: درختان سرسبز و شاداب، در هنگامی که بیدار میشوند، به دور و بر خود نگاهی میاندازند و به زیباییهای طبیعت مینگرند. آنها مانند سنگ آسیاب، به خود میبالند و زیبایی و تازگی خود را میفروشند.
نه غلط می کنم تو داری تو
فعل الماس و گونه الماس
هوش مصنوعی: تو مانند الماس میدرخشی و زیبایی تو به حدی است که فکر میکنم این زیبایی به خود الماس هم مربوط میشود.
این چنین آفریده گشت جهان
شغل از انواع و مردم از اجناس
هوش مصنوعی: جهان به این شکل ساخته شده که هر کسی در یک شغل خاص مشغول به کار است و مردم هم از نوعهای مختلف به وجود آمدهاند.
فلک سفله نحس گردد و سعد
خوشه عمر دانه دارد و داس
هوش مصنوعی: زمانهای بد و نادرست خواهد شد و در عین حال، خوشبختی و زندگی افراد در آن دانهای برای رشد و برداشت دارد.
ای فلک شرم تا کی این نیرنگ
ای جهان تو به تا کی این وسواس
هوش مصنوعی: ای آسمان، تا کی شرم نمیکشی؟ این فریب و نیرنگی که در جهان دیده میشود، تا کی ادامه خواهد داشت؟
مژه بر پلکم ار شود پیکان
موی بر فرقم ار شود سرپاس
هوش مصنوعی: اگر مژهام بر پلکهایم مانند پیکان باشد و اگر موی سرم بر بالای سرم به شکل نگهبان درآید،
نایدم باک از آنکه ایمن کرد
تن و جان من از امید و هراس
هوش مصنوعی: من نگران نیستم، زیرا روح و جسم من از نگرانی و امید به امنیت دست یافتهاند.
خواجه عبدالحمید بن احمد
مفخر گوهر بنی عباس
هوش مصنوعی: خواجه عبدالحمید بن احمد، شخصیتی برجسته و با افتخار از خاندان بنی عباس است.
آنکه او را قیاس وصف نکرد
زانکه شد وصف او محیط قیاس
هوش مصنوعی: کسی که نتوان او را با توصیف مقایسه کرد، زیرا وصف او فراتر از مقایسه است.
نیست بی او جهان جهان چونانک
بی می ناب کاس نبود کاس
هوش مصنوعی: جهان بدون او وجود ندارد، مانند اینکه یک جام بدون نوشیدنی ناب معنایی ندارد.
رتبت جاه و کثرت جودش
در جهان نه امل گذاشت نه یاس
هوش مصنوعی: مقام و عظمت او و فراوانی بخششهایش در دنیا نه امیدی برای دیگران بر جا گذاشته و نه دلی را ناامید کرده است.
رای او را فلک نشاند حرون
حلم او از زمانه برد شماس
هوش مصنوعی: فکر و نظر او را آسمان به جایی میرساند، و تدبیر او از زمانه بالاتر میباشد.
خنجر آبداده را ماند
آن دل باد طبع آهن باس
هوش مصنوعی: دلی که در آن احساسات شدید و عواطف قوی وجود دارد، مانند خنجر تیز و آبداده است. این دل با طبعی چون آهن، محکم و استوار است.
این نبوده تو را خرد معیار
وی نگشته تو را هنر مقیاس
هوش مصنوعی: این شخص به این نتیجه رسیده است که عقل و هوش تو نمیتواند معیاری برای سنجش ارزش تو باشد و همچنین هنر و مهارت تو قابل اندازهگیری نیست.
تیر وهم تو کز کمان بجهد
نجم برجیس باشدش بر جاس
هوش مصنوعی: تیر خیالات و تصورات تو مانند ستارهای در آسمان درخشان و برجسته است که از کمان رهایی یافته و به سمت هدفی پرتاب میشود.
تیغ رای تو خرد سپر نکند
گرچه چرخ فلک شود پر آس
هوش مصنوعی: تیغ اندیشه تو به هیچ چیزی تسلیم نمیشود، حتی اگر زمان به شدت در حال تغییر و دگرگونی باشد.
در شب نعش و انجم معنی
در کف تو فلک شود قرطاس
هوش مصنوعی: در شب، اجساد و ستارگان معنا پیدا میکنند و آسمان به دستان تو مانند برگهای میشود که میتوانی بر آن بنویسی.
روح را لفظ تو لطیف سخن
چشم را خط تو لذیذ نعاس
هوش مصنوعی: روح انسان با واژههای تو نازک و زیبا میشود، و چشمانش با نگاه تو حالت شیفتگی و آرامش خاصی پیدا میکند.
ای ز نعت تو عاجز و حیران
وهم حذاق و فکرت کیاس
هوش مصنوعی: تو به قدری زیبا و بینظیری که حتی بهترین ذهنها و بزرگترین دانشمندان نیز از وصف و درک آن ناتوان هستند.
از امارت دل تراست غذا
وز وزارت تن تراست لباس
هوش مصنوعی: دل تو منبع غذا و nourishment است و لباس تو از جسم و بدن تو برمیآید.
گو ز وسواس خیزد اصل جنون
به جنون می کشد مرا وسواس
هوش مصنوعی: وسواس، که به نوعی اضطراب و افکار مزاحم اشاره دارد، ریشهاش در جنون است و این وسواس به خودی خود باعث میشود تا مرا به جنون بکشاند.
دل من تنگ کرد و مظلم کرد
وحشت آز و ظلمت افلاس
هوش مصنوعی: دل من به شدت مضطرب و غمگین شده و این احساس خوف و تاریکی ناشی از فقر و نیاز، بر من چیره شده است.
روز چون عندلیب نالم زار
همه شب چون خروس دارم پاس
هوش مصنوعی: روزها مثل بلبل سراغ دلم را میگیرم و شبها مانند خروس، پاسبی از دلگیرى و غم را دارم.
کرد گردون ز توزی و دیبا
کسوت و فرش من به شال و پلاس
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو زیبا و باوقار شده، و در حالی که من لباس و فرشم ساده و معمولی شده است.
چون قلم زردم و نزار و نوان
اندرین روزگار چون انقاس
هوش مصنوعی: در این روزگار، حال من مثل یک قلم زرد و ضعیف است که به سادگی در حال فروپاشی و ناپایداری به سر میبرد.
با چنین حال و هیأت و صورت
باز نشناسدم کس از نسناس
هوش مصنوعی: با این حالت و قیافهام، نتوانستم کسی را از بیموردها تشخیص دهم.
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس
هوش مصنوعی: شغل من از کار غواصی بیشتر و والیتر است، اما درآمدم کمتر از درآمد یک کناس (کسی که با شغل خاصی مانند دکانداری و یا فروشندگی روزگار میگذراند) است.
نیست چون من کس از جهان مخصوص
بالبلیات من جمیع الناس
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا به اندازه من مخصوص و منحصر به فرد نیست. من از همه مردم جدا و متمایز هستم.
همه انفاس من مدایح تست
زان همی زنده داردم انفاس
هوش مصنوعی: تمامی نفسهای من به ستایش تو اختصاص دارد، و به همین دلیل است که نفسهایم را زنده نگه میدارم.
جز سپاس تو نیست بر سر من
آفریننده را هزار سپاس
هوش مصنوعی: تنها شکرگزاری توست که بر من فضیلت میافزاید، ای آفریدگار؛ هزار بار سپاسگزارم.
بشنوم نیک و بد ببینم راست
منم امروز مانده در فرناس
هوش مصنوعی: من بهتر میشنوم و بدتر میبینم، ولی اکنون در وضعیتی درخودم ماندهام.
تو شناسی همی که شعر مرا
نشناسد تمام شعر شناس
هوش مصنوعی: اگر تو شعر من را نشناسی، هر شاعری نمیتواند شعر من را بشناسد.
بر زر مدح نفکنم حملان
دیبه نظم را نبافم لاس
هوش مصنوعی: من به ستایش طلا نمیپردازم و بافتههای پُر زرق و برق را نمیسازم.
از تو قیمت گرفت گفته من
نه عجب زر شود ز مهر نحاس
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که عشق و محبت میتواند ارزش و قیمتی فراتر از هر چیز مادی به فرد بدهد. به عبارت دیگر، عشق میتواند مانند طلا ارزشمند باشد، حتی اگر در ابتدا به نظر نیاید.
فرق کن فرق کن خداوندا
گوهر از سنگ و دیبه از کرباس
هوش مصنوعی: ای خداوند، تفاوت بین چیزهای ارزشمند و بیارزش را مشخص کن و گوهرها را از سنگها، و پارچههای گرانبها را از پارچههای ساده جدا کن.
مادح خوش را به عدل ببین
بنده خویش را به حق بشناس
هوش مصنوعی: شاعر میگوید که کسی را که در ستایشش تعادل و انصاف رعایت میکند، باید به درستی شناخت و باید بنده خود را براساس حق و عدالت بشناسیم.
متنبی نکو همی گوید
باز دانند فر بهی ز آماس
هوش مصنوعی: متنبی به خوبی میگوید که افراد باهوش و زیرک، از افزایش فعالیت و تلاش، به درستی خصلتهای خوب و شایسته را درک میکنند.
این قصیده که من فرستادم
دل و جان را به دوست استیناس
هوش مصنوعی: این شعری که من فرستادم، تمام وجود و احساساتم را به دوست تقدیم کردهام.
بوی ازو یافت طبله عطار
شکل ازو برد کلبه نخاس
هوش مصنوعی: عطار از او بویی گرفته و به خاطر آن، شکل و شخصیتش را از او اقتباس کرده است. کلبهی او به نام نخاس شکل گرفته است.
ماه را تا به دل شود هر ماه
شکل سیمین سپر به زرین داس
هوش مصنوعی: ماه هر ماه به دل میآید و در حالی که به شکل سپری نقرهای درخشش دارد، همچون داسی طلایی نمایان میشود.
چرخ گردان بود به هفت اقلیم
جسم کوشان بود به پنج حواس
هوش مصنوعی: جهان به دست چرخ و گردش خود میچرخد و تن انسان با استفاده از پنج حس خود به حرکت و فعالیت ادامه میدهد.
همتت را چو چرخ باد علو
دولتت را چو کوه باد اساس
هوش مصنوعی: همت و تلاش تو باید مانند باد باشد که بیوقفه و پرتوان است، و مقام و موقعیت تو مانند کوهی مستحکم باید باشد که هیچ چیز نتواند آن را متزلزل کند.