شمارهٔ ۱۰۸ - ستایش ثقة الملک
ای که در پیش تخت هیچ ملک
هیچ سرکش چو تو نبست کمر
ای شده رزق را به کف ضامن
وی شده ملک را به حق داور
عدل دیده ز رای تو قوت
جور برده ز عدل تو کفر
بزم تو اصل سایه طوبی
جود تو یمن چشمه کوثر
کرد جود تو عدل را کسوت
بست رأی تو ملک را زیور
طبع تو بر طرب گشاید راه
رای تو در شرف نماید در
در زمانه ز ابر دو کف تو
نه عرض قایم است نه جوهر
چاکران تو اند نعمت و ناز
بندگان تو اند فتح و ظفر
کینه تو به آب دریا جست
از همه روی او بخاست شرر
دم به آتش فکند مهرت باز
ز گل سرخ رست نیلوفر
و آتش خشمت ار زبانه دهد
بفسرد زو زبانه آذر
عزم تو گر نبرد جوید هیچ
کند از حزم جوشن و مغفر
شودش تیغ صبح در کف تیغ
شودش قرص آفتاب سپر
خیره ماند از عطای تو دریا
لنگ شد با مضای تو صرصر
خاطب دولت تو نیست شگفت
گر بر اوج فلک نهد منبر
کارسازان کام های تو اند
بر خم هفت چرخ هفت اختر
دیده و عمر روز را کیوان
تیره دارد به بدسگال تو بر
هر سعادت که مشتری دارد
بر تو باشد ز گنبد اخضر
دست بهرام جنگی خون ریز
زد به مغفر عدوت بر خنجر
گشت روشن ز فر طلعت تو
چشم خورشید روشنی گستر
وز برای نشاط مجلس تو
زهره بر چرخ گشت خنیاگر
گه و بیگه عطارد جادو
شده با نوک کلک تو همسر
ماه بی نور بوده در خلقت
از برای شب تو گشت انور
ای به هر همتی جهان افروز
وی به هر دانشی هنر پرور
گشته مدح من و سخاوت تو
خرم و شادمان ز یکدیگر
به ز من نیست هیچ مدحتگوی
به ز تو نیست هیچ مدحت خر
بر منت نعمت است ده گونه
وز منت مدحت است ده دفتر
بر من آن کرده ای در این زندان
که شد اندر میان خلق سمر
مر مرا از عطای تو این جا
هست هر گونه نعمتی بی مر
تنگ بر تنگ جامه دارم و فرش
بدره بر بدره سیم دارم و زر
لیکن از درد و رنج و بیماری
جانم افتاده در نهیب و خطر
به خدای ار همی شود ممکن
که بگردم ز ضعف بر بستر
دل من خون شده ز خون شکم
اشک من خون شده ز خون جگر
تنم از رنج تافته چو رسن
پشتم از باد درد چون چنبر
گشته غرقه ز اشک چون کشتی
مانده ساکن ز بند چون لنگر
متردد چو ناروان خامه
متحیر چو بی روان پیکر
دل بریان من پر اندیشه
دیده را بسته بر بلای سهر
زان که من داشتم همه محفوظ
جز ثنای توام نماند از بر
دهن من طعم زهر شدست
وندر او مدح تو به ذوق شکر
کرده خوشبوی روزگار مرا
آتش دل چو آتش مجمر
این همه هست و تن ز بیماری
مانده اندر عقوبتی منکر
چون همه حال خود چنین بینم
زنده بودن نیایدم باور
چون مرا در نوشت گردش چرخ
شخص من شد به زیر خاک اندر
والله ار چون منی دگر بینی
به همه نوع در کمال و هنر
شکرهای تو در نوشته به جان
می برم پیش ایزد داور
شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح علاء الدوله مسعود: ز غزو باز خرامید شاد و برخوردارشمارهٔ ۱۰۹ - در تهنیت عید و مدح سلطان محمود: رسید عید و ز ما ماه روزه کرد گذر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که در پیش تخت هیچ ملک
هیچ سرکش چو تو نبست کمر
هوش مصنوعی: ای کسی که هیچ کس مانند تو در برابر تخت پادشاهی قدرت و سرسختی ندارد، هیچ کس نمیتواند مانند تو محکم و استوار باشد.
ای شده رزق را به کف ضامن
وی شده ملک را به حق داور
هوش مصنوعی: ای که روزی را به دست ضامن قرار دادی و ملک را به حق داور مستحکم کردی.
عدل دیده ز رای تو قوت
جور برده ز عدل تو کفر
هوش مصنوعی: چشمی که به رأی تو نگاه کند، به عدالت مینگرد و از ظلم دور میشود؛ ولی اگر به عدالت تو توجه نکند، به کفر میگراید.
بزم تو اصل سایه طوبی
جود تو یمن چشمه کوثر
هوش مصنوعی: محفل تو، جوهره و اساس سایه درخت طوبی است و بخشش تو، نشانهای از برکت چشمه کوثر است.
کرد جود تو عدل را کسوت
بست رأی تو ملک را زیور
هوش مصنوعی: بخشندگی تو، عدالت را به لباس آراسته، و نظر تو، سلطنت را به زینت آراسته است.
طبع تو بر طرب گشاید راه
رای تو در شرف نماید در
هوش مصنوعی: دل تو به شادی و نشاط میپردازد و اندیشه تو در آستانهی ظهور و آمادگی قرار دارد.
در زمانه ز ابر دو کف تو
نه عرض قایم است نه جوهر
هوش مصنوعی: در این دنیا، نه چیزهای ظاهری و نه واقعیات اصلی، در دستان تو ثابت و پایدار نیستند.
چاکران تو اند نعمت و ناز
بندگان تو اند فتح و ظفر
هوش مصنوعی: چاکران و خدمتگزاران تو، نعمت و ثروت تو به حساب میآیند و بندگان تو باعث موفقیت و پیروزی تو هستند.
کینه تو به آب دریا جست
از همه روی او بخاست شرر
هوش مصنوعی: کینه و دشمنی تو مانند آبی است که در دریا وجود دارد و از آتش آن در هر گوشه از دل دشمنیات شعلهای بالا میرود.
دم به آتش فکند مهرت باز
ز گل سرخ رست نیلوفر
هوش مصنوعی: لحظهای عشق را مانند شعلهای در آتش قربانی کن، چون از گل سرخ که در آن نیلوفر میروید، شکوفا میشود.
و آتش خشمت ار زبانه دهد
بفسرد زو زبانه آذر
هوش مصنوعی: اگر آتش خشم تو شعلهور شود، آنقدر میسوزاند که دیگر اثری از آن باقی نخواهد ماند.
عزم تو گر نبرد جوید هیچ
کند از حزم جوشن و مغفر
هوش مصنوعی: اگر عزم و اراده تو قوی باشد، هیچ چیزی نمیتواند از روحیه و احتیاط تو کاسته شود، حتی اگر از زره و کلاهخود نیز استفاده کنی.
شودش تیغ صبح در کف تیغ
شودش قرص آفتاب سپر
هوش مصنوعی: صبح با روشناییاش مانند تیغ برنده، ظاهر میشود و خورشید مثل سپری گرد میشود.
خیره ماند از عطای تو دریا
لنگ شد با مضای تو صرصر
هوش مصنوعی: از بخششهای تو دریا حیران و شگفتزده شده است و توفان بهخاطر نعمتهای تو بیحرکت مانده است.
خاطب دولت تو نیست شگفت
گر بر اوج فلک نهد منبر
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که اگر شخصی بر روی بلندای آسمان منبری قرار دهد، طبیعی است که کسی به او توجه نکند و او را نبیند. در واقع، شاعر به وضعیتی اشاره میکند که فردی در جایگاهی بسیار بالاتر از موقعیت خود قرار میگیرد، اما دیگران از او غافل هستند. این نشاندهندهی این است که قدرت و موقعیت اجتماعی همیشه به معنای دریافت توجه و احترام نیست.
کارسازان کام های تو اند
بر خم هفت چرخ هفت اختر
هوش مصنوعی: آرزوها و نیازهای تو به وسیله کارگزاران و نیروهای مختلف در زندگی تحقق مییابند، که تحت تأثیر هفت چرخ (نمادی از دوران و زمان) و هفت ستاره (نمادی از سرنوشت و تقدیر) قرار دارند.
دیده و عمر روز را کیوان
تیره دارد به بدسگال تو بر
هوش مصنوعی: کیوان (سیاره زحل) در خاطرش روز را با رنگ تیرهای میبیند و به خاطر نیت بد تو، روز را به این شکل مینگرد.
هر سعادت که مشتری دارد
بر تو باشد ز گنبد اخضر
هوش مصنوعی: هر خوشبختی و کامیابی که نصیب خواهد شد، از آن توست و به خاطر جایگاه والایی که در نزد خدا داری، به تو خواهد رسید.
دست بهرام جنگی خون ریز
زد به مغفر عدوت بر خنجر
هوش مصنوعی: بهرام جنگجو با دست خود، به سرپوش دشمن ضربهای زد که باعث شد خون از آن جاری شود.
گشت روشن ز فر طلعت تو
چشم خورشید روشنی گستر
هوش مصنوعی: چشم خورشید به دلیلی که از زیبایی تو الهام گرفته، روشن و پرنور شده است.
وز برای نشاط مجلس تو
زهره بر چرخ گشت خنیاگر
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و نشاط مجلس تو، زهره (ستاره زیبا) در آسمان به آوازخوانی پرداخت.
گه و بیگه عطارد جادو
شده با نوک کلک تو همسر
هوش مصنوعی: گاهی و بیگاه عطارد تحت تأثیر جادوئی قرار گرفته است که با نازکی و فریبندگی تو همراه شده است.
ماه بی نور بوده در خلقت
از برای شب تو گشت انور
هوش مصنوعی: در خلقت، ماه به دلیل شب تو بدون نور بوده و به خاطر تو نورانی شده است.
ای به هر همتی جهان افروز
وی به هر دانشی هنر پرور
هوش مصنوعی: تو با هر تلاشی، دنیا را روشن میکنی و با هر دانشی، هنر را پرورش میدهی.
گشته مدح من و سخاوت تو
خرم و شادمان ز یکدیگر
هوش مصنوعی: مدح و ستایش من از تو باعث شادی و خوشحالی ما هر دو شده است.
به ز من نیست هیچ مدحتگوی
به ز تو نیست هیچ مدحت خر
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به اندازه من از تو ستایش کند و هیچ مدحی به اندازه تو در خور ستایش نیست.
بر منت نعمت است ده گونه
وز منت مدحت است ده دفتر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به نعمتها و بخششهای مختلف اشاره دارد. میتوان گفت که برای هر نوع نعمت و لطفی، به ده گونه مختلف میتوان تشکر و مدح کرد. به عبارت دیگر، هر نعمت و لطفی که به ما میرسد، نشاندهندهی آن است که ما باید قدر آن را بدانیم و برای آن سپاسگزار باشیم. به همین ترتیب، مدح و ستایش هم میتواند به شیوههای گوناگونی بیان شود.
بر من آن کرده ای در این زندان
که شد اندر میان خلق سمر
هوش مصنوعی: تو در این زندان آنچنان بر من رفتهای که اکنون در میان مردم، نام من به داستانی تبدیل شده است.
مر مرا از عطای تو این جا
هست هر گونه نعمتی بی مر
هوش مصنوعی: این دنیا برای من پر از نعمتها و بخششهای توست و به قدری از لطف و کرم تو دارم که نیازی به چیزی دیگر احساس نمیکنم.
تنگ بر تنگ جامه دارم و فرش
بدره بر بدره سیم دارم و زر
هوش مصنوعی: من در تنگنای زندگی، لباس تنگی بر تن دارم و در منزل، فرشی با درخشش نقره و زر را زیر پا دارم.
لیکن از درد و رنج و بیماری
جانم افتاده در نهیب و خطر
هوش مصنوعی: اما به خاطر درد و رنج و بیماری، جانم در معرض تهدید و خطر قرار گرفته است.
به خدای ار همی شود ممکن
که بگردم ز ضعف بر بستر
هوش مصنوعی: اگر خدا بخواهد، ممکن است که از ضعف و خستگیام خارج شوم و بر روی تخت دراز بکشم.
دل من خون شده ز خون شکم
اشک من خون شده ز خون جگر
هوش مصنوعی: دل من به خاطر درد و رنجی که تحمل میکنم، بسیار غمگین و پریشان شده است. اشکهای من نیز به خاطر عمق این درد، رنگ و حالتی تیره و غمگین به خود گرفتهاند.
تنم از رنج تافته چو رسن
پشتم از باد درد چون چنبر
هوش مصنوعی: بدن من از رنج و زحمت به مانند ریسمان تاب خورده است و پشتم از شدت درد مانند دایرهای فشرده شده است.
گشته غرقه ز اشک چون کشتی
مانده ساکن ز بند چون لنگر
هوش مصنوعی: چشمها چون دریا از اشک پر شدهاند و احساسات شخص به قدری شدید است که مانند کشتی در امواج غرق میشود. اما در عین حال، این احساسات و دردها او را مانند لنگری گرفتار و ساکن کردهاند.
متردد چو ناروان خامه
متحیر چو بی روان پیکر
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی که در حال نوشتن است، مانند اشخاصی است که در تصمیمگیری و عمل دچار تردید و شک هستند. او مانند قلمی است که در دستانش میلرزد و نمیتواند به راحتی واژهها را بر زبان بیاورد. این ناتوانی و سردرگمی او در نوشتن نشاندهندهی عدم تسلط و عدم وضوح در افکارش است.
دل بریان من پر اندیشه
دیده را بسته بر بلای سهر
هوش مصنوعی: دل آتشین من پر از فکر و اندیشه است و چشمانم به خاطر مصیبت سهراب بسته مانده است.
زان که من داشتم همه محفوظ
جز ثنای توام نماند از بر
هوش مصنوعی: از آنجایی که من همه چیز را حفظ کرده بودم، تنها چیزی که از یادم نرفت، ستایش تو بود.
دهن من طعم زهر شدست
وندر او مدح تو به ذوق شکر
هوش مصنوعی: زبان من پر از تلخی و زهر شده، اما در دل خود همچنان تو را به خوبی یاد میکنم و زیباییهای تو را ستایش میکنم.
کرده خوشبوی روزگار مرا
آتش دل چو آتش مجمر
هوش مصنوعی: خوشبو بودن روزگار من باعث شده که دل من به اندازه آتش مشعل، مشتاق و ملتهب شود.
این همه هست و تن ز بیماری
مانده اندر عقوبتی منکر
هوش مصنوعی: این همه چیز وجود دارد، اما بدن به خاطر بیماری در عذابی است که کسی آن را انکار میکند.
چون همه حال خود چنین بینم
زنده بودن نیایدم باور
هوش مصنوعی: زمانی که حال خود را اینگونه میبینم، نتوانم به زنده بودنم باور کنم.
چون مرا در نوشت گردش چرخ
شخص من شد به زیر خاک اندر
هوش مصنوعی: وقتی که در نوشتن دوران زندگی من به پایان رسید، من به زیر خاک رفتم.
والله ار چون منی دگر بینی
به همه نوع در کمال و هنر
هوش مصنوعی: به خدا قسم، اگر کسی مانند من را ببینی، در هر زمینهای از کمال و هنر بینظیر است.
شکرهای تو در نوشته به جان
می برم پیش ایزد داور
هوش مصنوعی: من نعمتها و خوبیهای تو را به عنوان عبادت و سپاسگزاری به درگاه خداوند بزرگ میبرم.