شمارهٔ ۱۰۶ - مدح سلطان مسعود و اظهار امیدواری در شصت سالگی
دولت مسعودی با روزگار
چون تن و جان گشت بهم سازگار
تاج همی گوید جاوید باد
شاه زمانه ملک روزگار
بخت همی گوید پاینده باد
دولت و اقبال شه تاجدار
خسرو مسعود که بر تخت او
گردون کردست سعادت نثار
ای به تو افراخته سر مملکت
وی به تو افروخته دل روزگار
ذات تو آن گوهر کز لفظ آن
عقل نداندش گرفتن عیار
قدر تو آن چرخ که گویی مگر
چرخ مثالیست از آن مستعار
ملک نشاندست تو را بر کتف
عدل گرفته ست تو را در کنار
زی تو کند عدل همه التجا
وز تو کند ملک همه افتخار
روی کمال از تو فزودست فر
شاخ امید از تو گرفته ست بار
مایه مهر تو نبیند زیان
باده جود تو نیارد خمار
چرخ چو رای تو نیابد مجال
کوه چو گنج تو نیابد یسار
لطف تو تن را نکند ناامید
عنف تو جان را ندهد زینهار
خشم ندیدست چو تو کینه توز
حلم ندیدست چو تو بردبار
هرگز بی مهر تو عنصر ز طبع
ممکن نبود که پذیرد نگار
زیرا با کین تو هرگز نشد
صورت با روح به هم سازوار
ای ملک پیلتن شیر زور
پیل عزیز از تو شد و شیرخوار
شیر شکاری تو و از هول تو
شیر نمی یارد کردن شکار
در کف تو بر تن بشکست خورد
گردن شیران سر آن گاوسار
چرخ ز تو کور شود روز رزم
مهر ز تو نور برد روز بار
ملک سواری تو به میدان ملک
ملک چو تو نیز نبیند سوار
قوت دولت ز تو شد مجتمع
قاعده دین به تو گشت استوار
گوید هر لحظه زبان شرف
احسنت احسنت زهی شهریار
چون ز تف حمله گردنکشان
جوش برآید ز دل کارزار
خنجر خونریز بلرزد چو برق
نیزه دلدوز بپیچد چو مار
پشت زمین چست بپوشد سیاه
روی هوا پاک بگیرد غبار
گردد در برها دمها خبه
ماند اندر تن ها جانا بشار
پیچد در دل جزع گیر گیر
گریه بر تن فزع زار زار
تو ملکا در سلب آهنین
خیر چو روئین و چو اسفندیار
در کفت آن گوهر الماس رنگ
تشنه به خون لیک بسی آبوار
زیر تو آن هیکل گردون نهاد
ره برو دریا درو صحرا گذار
باد شتابی که نیابد درنگ
آتش خیزی که نگیرد قرار
تو ز چپ و راست چو رعد و چو برق
زود بر آری ز جهانی دمار
دشت شده از سر تیغ تو رود
کوه شده از پی پیل تو غار
دشمن دین چون ز تو ناشاد شد
شاد زی ای شادی هر شاد خوار
بنده ز مدح تو اگر عاجزست
عذرش بپذیر و شگفتی مدار
گفت نداند به سزا در جهان
صد یک مدح تو چو بنده هزار
در سخن این مایه به هم کرد و بس
این تن بس سست و دل بس فگار
گوهر زاید پس ازین طبع من
گر تو بر او تابی خورشیدوار
باز همان شیر دژ آگه شوم
کز من بی شیر شود مرغزار
باز همان گردد طبعم که بود
گر کندم خدمت شاه اختیار
کز نظر رأی تو هر پاره چوب
گردد پیروزتر از روزگار
این چه حدیث است کز اینگونه شد
عارض مشکینم کافور سار
شست دوتا کرد مرا همچو شست
سال بدین جای رسید از شمار
نیستم امسال به طبع و به تن
آنکه همی بودم پیرار و پار
آری نومید نباشم ز خود
گرچه دلم زار شد و تن نزار
باشد ممکن که جوانم کند
دولت و اقبال شه بختیار
تا نبود جرم زمین چون هوا
تا نبود طبع خزان چون بهار
چون مه روشن نبود تیره شب
چون گل تازه نبود خشک خار
هر چه زمینست به خنجر بگیر
هر چه جهانست به دولت بدار
مهری و چون مهر به شادی بتاب
ابری و چون ابر به رادی ببار
در همه گیهانت چو اختر مسیر
بر همه گیتیت چو گردون مدار
یمن به هر جای تو را بر یمین
یسر به هر کار تو را بر یسار
شمارهٔ ۱۰۵ - در شکرگزاری از آغاز پادشاهی سیف الدوله محمود: ساقیا چون گشت پیدا نور صبح از کوهسارشمارهٔ ۱۰۷ - در مدح علاء الدوله مسعود: ز غزو باز خرامید شاد و برخوردار
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دولت مسعودی با روزگار
چون تن و جان گشت بهم سازگار
هوش مصنوعی: دولت مسعودی و روزگار مانند روح و بدن به هم پیوستند و سازگاری پیدا کردند.
تاج همی گوید جاوید باد
شاه زمانه ملک روزگار
هوش مصنوعی: تاج میگوید: همواره و همیشه شاد و پاینده باشد پادشاهی که بر زمان حکومت میکند و فرمانروای این دنیا است.
بخت همی گوید پاینده باد
دولت و اقبال شه تاجدار
هوش مصنوعی: به شانس و سرنوشت میگوید که کاش حکومت و خوششانسی پادشاه همیشه برقرار باشد.
خسرو مسعود که بر تخت او
گردون کردست سعادت نثار
هوش مصنوعی: خسرو مسعود که بر تخت او آسمان خوشبختی را به ارمغان آورده است.
ای به تو افراخته سر مملکت
وی به تو افروخته دل روزگار
هوش مصنوعی: تو سرزمین را با حضور خود بلند کردی و دل زمانه را با محبت خود روشن ساختی.
ذات تو آن گوهر کز لفظ آن
عقل نداندش گرفتن عیار
هوش مصنوعی: وجود تو همچون گوهر گرانبهایی است که عقل نمیتواند آن را با کلمات و عبارات به درستی شناسایی یا اندازهگیری کند.
قدر تو آن چرخ که گویی مگر
چرخ مثالیست از آن مستعار
هوش مصنوعی: قدرت و ارزش تو مانند چرخش آسمان است، چرخشی که شاید تنها یک نمونه یا تشبیه از چیزی است که واقعی نیست.
ملک نشاندست تو را بر کتف
عدل گرفته ست تو را در کنار
هوش مصنوعی: الهی تو را بر دوش عدالت نشانده و در کنار خود قرار داده است.
زی تو کند عدل همه التجا
وز تو کند ملک همه افتخار
هوش مصنوعی: از توست که دادگری همه را به کمک میطلبد و از توست که پادشاهی همه به خود افتخار میکند.
روی کمال از تو فزودست فر
شاخ امید از تو گرفته ست بار
هوش مصنوعی: برخی نعمتها و زیباییها از تو نشأت میگیرد و امید به موفقیت و آینده روشن، به خاطر وجود تو و تاثیرات مثبتت در زندگیام است.
مایه مهر تو نبیند زیان
باده جود تو نیارد خمار
هوش مصنوعی: محبت و دوستی تو هرگز دچار آسیب نمیشود و بخشش و generosity تو هرگز از حال طبیعیاش خارج نمیشود.
چرخ چو رای تو نیابد مجال
کوه چو گنج تو نیابد یسار
هوش مصنوعی: وقتی که اختیار و قدرت تو اجازه ندهد، همانند این است که کوه هم نتواند چیزی از گنجینه تو به دست آورد.
لطف تو تن را نکند ناامید
عنف تو جان را ندهد زینهار
هوش مصنوعی: لطف تو باعث میشود که بدن ناامید نشود و عشق تو از جانم نمیکاهد، پس ای کاش جانم را تلف نکن.
خشم ندیدست چو تو کینه توز
حلم ندیدست چو تو بردبار
هوش مصنوعی: تو که با خشم و کینه توزی، هیچکس به اندازه تو غضب نکرده و همچنین هیچکس به اندازه تو صبر و بردباری نداشته است.
هرگز بی مهر تو عنصر ز طبع
ممکن نبود که پذیرد نگار
هوش مصنوعی: بدون محبت تو، هیچ چیز نمیتواند به طور طبیعی وجود داشته باشد و زیبایی را بپذیرد.
زیرا با کین تو هرگز نشد
صورت با روح به هم سازوار
هوش مصنوعی: به خاطر کینهات، هرگز روح و جسم با هم هماهنگ نشدند.
ای ملک پیلتن شیر زور
پیل عزیز از تو شد و شیرخوار
هوش مصنوعی: ای پادشاه قدرتمند و دلاور، برادر زورمند و با ارزش تو جوانمردی است که به خاطر تو به شیرخواری تبدیل شده است.
شیر شکاری تو و از هول تو
شیر نمی یارد کردن شکار
هوش مصنوعی: شیر شکارچی تو هستی و به خاطر ترس از تو، شیرها قادر به شکار کردن نیستند.
در کف تو بر تن بشکست خورد
گردن شیران سر آن گاوسار
هوش مصنوعی: در دست تو، مردان بزرگ و دلیر مانند شیران شکسته میشوند و به راحتی سر گاوها را خواهند شکست.
چرخ ز تو کور شود روز رزم
مهر ز تو نور برد روز بار
هوش مصنوعی: چرخ دنیا به خاطر تو در روز جنگ ناتوان میشود و روشنایی خورشید در روز باران به دلیل تو از بین میرود.
ملک سواری تو به میدان ملک
ملک چو تو نیز نبیند سوار
هوش مصنوعی: اگر تو در میدان قدرت و حکومت ظاهر شوی، هیچ کس مانند تو را در این عرصه نخواهد دید.
قوت دولت ز تو شد مجتمع
قاعده دین به تو گشت استوار
هوش مصنوعی: نیرو و قدرت کشور به تو وابسته است و اصول دین با وجود تو محکم و استوار شده است.
گوید هر لحظه زبان شرف
احسنت احسنت زهی شهریار
هوش مصنوعی: هر لحظه زبان میگوید که شرف و بزرگمنشی تو بینظیر است، ای پادشاه بزرگ.
چون ز تف حمله گردنکشان
جوش برآید ز دل کارزار
هوش مصنوعی: زمانی که از شدت فشار و حمله دشمنان، افراد مبارز و قوی به شور و هیجان بیفتند، نشان از آغاز یک نبرد است.
خنجر خونریز بلرزد چو برق
نیزه دلدوز بپیچد چو مار
هوش مصنوعی: خنجر خونین بلکه میلرزد، همانطور که تیر تیز و بران که دل را میسوزاند، مانند ماری میپیچد.
پشت زمین چست بپوشد سیاه
روی هوا پاک بگیرد غبار
هوش مصنوعی: در پشت زمین، شب یا تاریکی با رنگ سیاه فرامیرسد و در آسمان، هوا پاک و زلال میشود و غبار و آلودگی را از بین میبرد.
گردد در برها دمها خبه
ماند اندر تن ها جانا بشار
هوش مصنوعی: در میان جمع و نزد دوستان، حالتی شاداب و پرنشاط پدید میآید، اما در دلها و درون افراد، احساساتی از عشق و دلتنگی باقی میماند.
پیچد در دل جزع گیر گیر
گریه بر تن فزع زار زار
هوش مصنوعی: در دل انسان نگرانی و آشفتگی ایجاد میشود، و این احساس به گونهای است که او به شدت مضطرب و نگران میشود، به طوری که از شدت وحشت و بیم، به گریه میافتد.
تو ملکا در سلب آهنین
خیر چو روئین و چو اسفندیار
هوش مصنوعی: تو همچون یک پادشاه در زرهای آهنین هستی، نیکو و محکم، مانند یک پهلوان شکستناپذیر.
در کفت آن گوهر الماس رنگ
تشنه به خون لیک بسی آبوار
هوش مصنوعی: در دست او جواهر ارزشمندی است که همچون الماس درخشانی دارد، اما به شدت به خون شبیه است، تنها آن را به خاطر زرق و برقش میخواهند، در حالی که موجودیتش در واقع به آب زیادی وابسته است.
زیر تو آن هیکل گردون نهاد
ره برو دریا درو صحرا گذار
هوش مصنوعی: زیر تو، آن ساختار و شکل بزرگ جهان، راهی ایجاد کرده است که تو از دریا و دشت عبور کنی.
باد شتابی که نیابد درنگ
آتش خیزی که نگیرد قرار
هوش مصنوعی: باد با شتابی میوزد که حتی نمیتواند توقف کند و آتش شعلهوری است که هیچگاه آرام نمیگیرد.
تو ز چپ و راست چو رعد و چو برق
زود بر آری ز جهانی دمار
هوش مصنوعی: تو با سرعت و قدرتی همچون رعد و برق به یکباره از هر طرف حمله میکنی و جهانی را به هم میزنی.
دشت شده از سر تیغ تو رود
کوه شده از پی پیل تو غار
هوش مصنوعی: دهدشت به خاطر شمشیر تو صاف و هموار شده و کوهها به خاطر فشاری که تو به آنها آوردهای، مانند فیلها پایین آمدهاند. غارها نیز تحت تاثیر قدرت تو تغییر کردهاند.
دشمن دین چون ز تو ناشاد شد
شاد زی ای شادی هر شاد خوار
هوش مصنوعی: دشمن دین وقتی از تو خوشحال نیست، تو هم در خوشی و شادی دیگران شاد باش.
بنده ز مدح تو اگر عاجزست
عذرش بپذیر و شگفتی مدار
هوش مصنوعی: اگر من نتوانم از تو تعریف کنم، لطفاً عذر مرا بپذیر و تعجب نکن.
گفت نداند به سزا در جهان
صد یک مدح تو چو بنده هزار
هوش مصنوعی: او گفت که در این جهان هیچکس نمیتواند به اندازهی شایستهای تو را مدح و ستایش کند، حتی اگر از هزاران بندگی و خدمتی که به تو میشود، بگذریم.
در سخن این مایه به هم کرد و بس
این تن بس سست و دل بس فگار
هوش مصنوعی: در کلامش تنها همین را بیان کرد و بس، این بدن ضعیف و این دل بسیار آزرده است.
گوهر زاید پس ازین طبع من
گر تو بر او تابی خورشیدوار
هوش مصنوعی: اگر تو مانند خورشید بر این گوهر بتابی، پس از این طبع من نیز جواهرات بیشتری خواهد آفرید.
باز همان شیر دژ آگه شوم
کز من بی شیر شود مرغزار
هوش مصنوعی: اگر دوباره به قدرت و شجاعت خود برگردم، متوجه میشوم که بدون وجود من، علفزار و سرزمینها بیحیات و خشک خواهند شد.
باز همان گردد طبعم که بود
گر کندم خدمت شاه اختیار
هوش مصنوعی: هرچند که تلاش کردم تا از خواستههایم فاصله بگیرم، اما در نهایت طبیعی است که به دستاوردهایم در کنار پادشاه باز گردم.
کز نظر رأی تو هر پاره چوب
گردد پیروزتر از روزگار
هوش مصنوعی: هر قسمتی که به نظر تو میرسد، برتری بیشتری نسبت به زمان پیدا میکند.
این چه حدیث است کز اینگونه شد
عارض مشکینم کافور سار
هوش مصنوعی: این چه داستانی است که به خاطر آن، عطر مشکینم مانند کافور زائل شده است؟
شست دوتا کرد مرا همچو شست
سال بدین جای رسید از شمار
هوش مصنوعی: شست من را دو بار شست، مانند اینکه در طول سالها تلاش کردم و حالا به این مرحله رسیدم.
نیستم امسال به طبع و به تن
آنکه همی بودم پیرار و پار
هوش مصنوعی: من امسال نه از نظر روحی و نه از نظر جسمی مانند گذشتهای که همیشه سرزنده و جوان بودم نیستم.
آری نومید نباشم ز خود
گرچه دلم زار شد و تن نزار
هوش مصنوعی: بله، هرچند که دلم گرفته و جسمم ضعیف شده، اما از خود ناامید نیستم.
باشد ممکن که جوانم کند
دولت و اقبال شه بختیار
هوش مصنوعی: ممکن است که خوشبختی و شانس جوانی مرا توانا کند.
تا نبود جرم زمین چون هوا
تا نبود طبع خزان چون بهار
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین به بسی جاذبهاش شبیه هوا نبوده و نتوانسته باشد جرم خود را به خوبی نشان دهد، نیز تا زمانی که خصوصیات فصل پاییز به زیبایی بهار نباشد، تغییرات و تفاوتها در این دو حالت وجود دارد.
چون مه روشن نبود تیره شب
چون گل تازه نبود خشک خار
هوش مصنوعی: وقتی ماه درخشان نیست، شب تاریک و بینظم به نظر میرسد و وقتی گلی تازه وجود نداشته باشد، خارها هم خشک و بیفایده به چشم میآیند.
هر چه زمینست به خنجر بگیر
هر چه جهانست به دولت بدار
هوش مصنوعی: هر آنچه در زمین وجود دارد را با قدرت و استحکام حفظ کن و هر آنچه در جهان هست را با حکومت و مدیریت خود نگهدار.
مهری و چون مهر به شادی بتاب
ابری و چون ابر به رادی ببار
هوش مصنوعی: عشق و محبت مانند آفتاب است؛ روشن و گرمای بخش، و وقتی که ابری میشود، میتواند شادی را به ارمغان آورد. ابری هم که باران میبارد، میتواند به خوشحالی و سرسبزی کمک کند.
در همه گیهانت چو اختر مسیر
بر همه گیتیت چو گردون مدار
هوش مصنوعی: در تمام جهان مانند ستارهای درخشان هستی و بر تمام فضا مانند دایرهای عظیم هستی.
یمن به هر جای تو را بر یمین
یسر به هر کار تو را بر یسار
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت تو در هر جا و در هر کاری که انجام دهی، برایت به آسانی فراهم است.