بخش ۹۱ - جنگ شدن لچمن به اندرجیت و کشته شدن اندرجیت از دست لچمن
به لچمن گفت با گردان لشکر
که هان وقت است بشتاب ای برادر
به دشمن تاز و فرصت بر غنیمت
ظفر باشد به سرعت بر غنیمت
به رخصت لچمن اندر پایش افتاد
روان از همتش درخواست امداد
که من فرمان تو می خواهم و بس
نباشد همرهم گو از سپه کس
و لیکن رام را فرمان چنان بود
به لشکر جمله پوید همر هش زود
سران یکسر دوان اندر رکابش
ستاره ذره های آفتابش
روان شد با سپاه خویش لچمن
بدان ره رهنمای او ببیکن
هنوز اندرجت جادو در آنجا
نگشته سحر خود را کارفرما
که لچمن ب ا سپاه دوزخین تف
به گرد آتش معبد زده صف
ز بیم آن سپاه آهنین چنگ
نهان شد باز آتش در دل سنگ
بر آتش هوم خود آنگاه بگذاشت
دل از جان، جان ز جادو پاک برداشت
ز افسون و ز جادو کار بگذشت
به لچمن جنگ و صف کرد اندران دشت
به لچمن، اندرجت زانسان سگالید
کزان گاو زمین از بار نالید
همی غرید چون ابر بهاران
بسان قطره می زد تیر باران
به کین باریدن آمد ابر بیداد
ازو هر قطره باران کوه پولاد
گهی از جا به ناخن کوه کندی
به گردون برده بر فرقش فکندی
گهی از برق تیغ آن ابر سرکش
گشادی بر سرش طوفان آتش
بسی کوشید دیو سخت بازو
ولی شد بار سنگش در ترازو
بدینسان دست برد ه دیو پرفن
همی دید و همی خندید لچمن
همی پیچید بر آتش گیاهی
غریق آب می زد دست و پایی
چو شب نزدیک شد کارش بپرداخت
نفس آماجگاه تیر خود ساخت
به شکل خارپشتی کردش از تیر
چو شیر آمد پس آنگه سوی نخ جیر
کشیده پرنیان آتش افکن
سحابی قطره او صاعقه زن
بر اندرجِت به تیغ تیز بشتافت
به برق آسمان گون کوه بشکافت
سرش را چون همی برید از تن
تو گویی سعد ذابح بود لچمن
به مرگ خود مثل زد دیو ملعون
سگ از بی روح کندن چون زید چون
چون نعش دیو را جوش کفن شد
ظفر زلف علم را شانه زن شد
فرشته بر فلک گفتند با هم
سر دیو سفید افکند رستم
برو روحانیان گلها فشاندند
چو رنگ و بویش اندر گل فتادند
چو لچمن کار اندرجت چنان ساخت
سرش را پیش پای رام انداخت
ببوسیده سر و دستش برادر
سران هم آفرین کردن یکسر
بخش ۹۰ - خبردادن هنونت رام که سیتا را اندرجیت کشت و بیتاب شدن رام و دلاسا دادن ببیکن: چو آن غم نامه بر عاشق فرو خواندبخش ۹۲ - بر آمدن راون به جنگ صف و خسته شدن لچمن به زخم تیر راون: چو در لنکا ز مرگ او خبر شد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به لچمن گفت با گردان لشکر
که هان وقت است بشتاب ای برادر
هوش مصنوعی: به لچمن گفت که به سربازان بگوید: "بیدار باشید، وقت حرکت فرا رسیده است، ای برادر، سریعتر بیفتید."
به دشمن تاز و فرصت بر غنیمت
ظفر باشد به سرعت بر غنیمت
هوش مصنوعی: به دشمن حمله کن و از موقعیت بهره ببر، زیرا پیروزی در سریع عمل کردن است.
به رخصت لچمن اندر پایش افتاد
روان از همتش درخواست امداد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نازکی لچک که بر پا داشت، جانش به شدت خواستار کمک از او شد.
که من فرمان تو می خواهم و بس
نباشد همرهم گو از سپه کس
هوش مصنوعی: من فقط به دنباله فرمان تو هستم و هیچ کس دیگری را در کنار خود نمیخواهم.
و لیکن رام را فرمان چنان بود
به لشکر جمله پوید همر هش زود
هوش مصنوعی: اما اسب فرمان میبرد که باید در لشکر حرکت کند و با سرعت به جلو برود.
سران یکسر دوان اندر رکابش
ستاره ذره های آفتابش
هوش مصنوعی: سرهای برجسته و برتر در کنار او همچون ستارههایی هستند که مانند ذرات نور خورشید در مسیر او در حرکتاند.
روان شد با سپاه خویش لچمن
بدان ره رهنمای او ببیکن
هوش مصنوعی: با گروه خود روانه شد و آن لچمن را، که راهنمای او بود، ببین.
هنوز اندرجت جادو در آنجا
نگشته سحر خود را کارفرما
هوش مصنوعی: هنوز در دل تو جادو و سحری ندارد، پس کار خود را به دست کسی دیگر نمیسپارم.
که لچمن ب ا سپاه دوزخین تف
به گرد آتش معبد زده صف
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به افرادی است که با شجاعت و بیپروا به مبارزه با نیروهای نابهنجار و ظلم میپردازند. آنها با قدرت و اعتقاد قوی، در برابر انگیزههای آتشین و غیر اخلاقی ایستادگی میکنند و از مواضع خود دفاع میکنند. در واقع، این تصویر نشانی از جنگ و مقاومت در برابر شر و فساد است.
ز بیم آن سپاه آهنین چنگ
نهان شد باز آتش در دل سنگ
هوش مصنوعی: از ترس آن سپاه قدرتمند، چنگ (خلق و خویش) پنهان شد و شعلهای دوباره در دل سنگ زنده شد.
بر آتش هوم خود آنگاه بگذاشت
دل از جان، جان ز جادو پاک برداشت
هوش مصنوعی: دل از جان خود جدا کرد و جان را از جادو و فریبها پاک کرد و بر روی آتش هوم خود قرار داد.
ز افسون و ز جادو کار بگذشت
به لچمن جنگ و صف کرد اندران دشت
هوش مصنوعی: از تأثیر سحر و جادو عبور کرده و در دشت جنگ و صف بندی شدند.
به لچمن، اندرجت زانسان سگالید
کزان گاو زمین از بار نالید
هوش مصنوعی: شما در دل خود به من نگاهی انداختید که مانند نگاهی است که گاو به زمین میکند، زمانی که از سنگینی بارش نالان است.
همی غرید چون ابر بهاران
بسان قطره می زد تیر باران
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری به شدت غرش میکنند و به مانند قطرههای باران، تیرهایی از باران میبارند.
به کین باریدن آمد ابر بیداد
ازو هر قطره باران کوه پولاد
هوش مصنوعی: ابر ناعدلتی به خاطر کینهای که در دل دارد، باران میبارد و هر قطره باران مانند کوهی از فولاد محکم و سنگین است.
گهی از جا به ناخن کوه کندی
به گردون برده بر فرقش فکندی
هوش مصنوعی: گاهی با قدرتی که داری، کوه را به حرکت درمیآوری و آن را بر فراز آسمان قرار میدهی.
گهی از برق تیغ آن ابر سرکش
گشادی بر سرش طوفان آتش
هوش مصنوعی: گاهی از تیزی و قدرت ابر خشمگین، طوفانی از آتش بر سرش فرود میآید.
بسی کوشید دیو سخت بازو
ولی شد بار سنگش در ترازو
هوش مصنوعی: بسیار تلاش کرد دیو بزرگ و قوی، اما در نهایت بار سنگینش روی ترازوی مشکل نشان داده شد.
بدینسان دست برد ه دیو پرفن
همی دید و همی خندید لچمن
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی به مشاهده حرکات و کارهای یک دیو با ترفندهایش میپردازد و در عین حال از این وضعیت خندهاش میگیرد.
همی پیچید بر آتش گیاهی
غریق آب می زد دست و پایی
هوش مصنوعی: گیاهی که در آتش میپیچید و در آب غرق شده بود، به دنبال راهی بود و دست و پا میزد.
چو شب نزدیک شد کارش بپرداخت
نفس آماجگاه تیر خود ساخت
هوش مصنوعی: زمانی که شب نزدیک شد، او کارش را به پایان رساند و نفس، هدف خود را تعیین کرد.
به شکل خارپشتی کردش از تیر
چو شیر آمد پس آنگه سوی نخ جیر
هوش مصنوعی: او مانند خارپشت از تیرها محافظت میکند و وقتی با قدرت و شجاعت مانند شیر میآید، به سمت نخ جیر حرکت میکند.
کشیده پرنیان آتش افکن
سحابی قطره او صاعقه زن
هوش مصنوعی: موجی از آتش به صورت پرنیان در میآید و قطرهای از آن مانند صاعقه سرازیر میشود.
بر اندرجِت به تیغ تیز بشتافت
به برق آسمان گون کوه بشکافت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک نبرد یا درگیری است که فردی با سرعت و قدرت بر دشمن خود حملهور میشود. همچنین، توصیف زیبایی از آسمان و کوه وجود دارد که در این لحظهی هیجانانگیز به طرز شگفتانگیزی در حال شکافتن و تکهتکه شدن است. این تصویرسازی میتواند نشاندهندهی شدت و قدرت عمل فرد باشد که در یک لحظه خاص، سرنوشتساز است.
سرش را چون همی برید از تن
تو گویی سعد ذابح بود لچمن
هوش مصنوعی: وقتی سر را از بدنت جدا میکنند، به نظر میرسد که سعد در حال بریدن آن است، مانند یک قصاب ماهر.
به مرگ خود مثل زد دیو ملعون
سگ از بی روح کندن چون زید چون
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مرگ و جدایی از دنیا اشاره دارد. به تصویر کشیدن مرگ به عنوان یک دیو ملعون نشان میدهد که این رویداد چقدر ناپسند و ترسناک به نظر میرسد. در ادامه، گفته میشود که موجودی بیروح، مانند یک سگ، پس از مرگ از هم جدا میشود. در نهایت، این جمله حس تنهایی و بیپناهی را که پس از مرگ ممکن است به وجود آید منتقل میکند و نشان میدهد که چگونه زندگی و موجودیت فرد از هم میپاشد.
چون نعش دیو را جوش کفن شد
ظفر زلف علم را شانه زن شد
هوش مصنوعی: زمانی که جسد شیطان به دست فنا افتاد، پیروزی زلف علم به شیوهای زیبا و دلنواز حالت گرفت.
فرشته بر فلک گفتند با هم
سر دیو سفید افکند رستم
هوش مصنوعی: فرشتهای در آسمان گفت که رستم با همدلی و اتحاد، توانسته است بر دیو سفید غلبه کند و او را از میان بردارد.
برو روحانیان گلها فشاندند
چو رنگ و بویش اندر گل فتادند
هوش مصنوعی: برو، زیرا روحانیان گلها را پراکنده کردند و مانند رنگ و بوی آن در دل گلها نشستهاند.
چو لچمن کار اندرجت چنان ساخت
سرش را پیش پای رام انداخت
هوش مصنوعی: زمانی که لچمن (یک شخصیت) کاری را برای تو انجام داد، سرش را به نشانه تسلیم و احترام به پای اسب رام انداخت.
ببوسیده سر و دستش برادر
سران هم آفرین کردن یکسر
هوش مصنوعی: برادران با احترام و ارادت به یکدیگر سر و دست هم را میبوسند و یکدل و یکپارچه به یکدیگر تبریک میگویند.