بخش ۱۷ - آمدن بسوامتر زاهد برای طلب رام پیش راجه جسرت و بردن رام را
درآمد ناگه ا ز در حاجبِ بار
که بسوامتر زاهد آمد از غار
به استقبال جسرت رفت چون باد
برهنه پا دوان در پایش افتاد
جلای دیده داد از خاک راهش
به طاعت شد بدل یک یک گناهش
زبان بگشاد کای پیر برهمن
نوازش کرد اقبال تو برمن
ز تشریف تو بر خود چون ننازم
که تا روز قیامت سرفرازم
زمین بر آسمان نازد ز پایت
به چشم ماه و خور برجاست جایت
به صد عزت درون شهرش آورد
به مسند بر نشاند و وعده اش کرد
که هر خدمت که فرمایی کنم آن
به خوشنودی فدا سازم دل و جان
جوابش داد که ای فرمانده بخت
به کامت باد دائم افسر و تخت
ندارم هیچ حاجت کز تو خواهم
که در ملک قناعت پادشاهم
مرا عزلت همین فرموده و بس
که غیر از حق نخواهم حاجت از کس
ولی این حاجت از تو بایدم خواست
که از دیوان، خلل در طاعت ماست
دو دیوند آن ز لنکا فتنه انگیز
سیه رأی و تبه کردار و خونریز
دعای ما بس است از بهر آنها
ولیکن بر نیارم از زبانها
کسی کش نام یزدان ورد جانست
دعای بد زبانش را زیانست
تو چون فرماندهی فریاد ما رس
که این باراست بر فرمانده و بس
رعایا گوسفندان، شه شبان است
ز گرگ فتنه شان را پاسبان است
به من همراه کن رام قوی دل
که با دیوان شود آنجا مقابل
به تیغ و تیر خونها برفشاند
جهان را از بد دیوان رهاند
ز نام رام، جسرت گشت بی هوش
درین اندیشه دیری ماند خاموش
جوابش داد کای پیر نکو نام
مرا پیرانه سر، فرزند شد رام
چه داند او طریق رزمسازی
که طفل است و نداند غیر بازی
خصوصاً جنگ با دیوان سرکش
که از جادو ببارند آب و آتش
مرا تا چند گویی رام بسپار
مرا در کار او معذور می دار
که از جان عزیزش دوست دارم
به جنگ دشمنانش چون گذارم
اگر فرمان دهی با لشکر خویش
بیایم دفع دیوان را کنم بیش
ز حرف رای بسوامتر آشفت
به ابرو چین فکند و از غضب گفت
خلاف وعده کردی آه صد آه
تو باش ایمن که من رفتم ازین راه
درین اثنا وزیر از جای برخاست
سخن را از دعای دولت آراست
که شاها هر چه زاهد گوید آن کن
اگر نیک است ور بد آنچنان کن
که حاشا گر بجنباند زبان را
زن د برهم زمین و آسمان را
کنون باید رضای او نگهداشت
جهان را از دعای او نگهداشت
به بد عهدی مشو در خلق بدنام
توکل کن بده همراه او رام
ترا چون نیت خیر است در پیش
شود خیر آخر کارت میندیش
دگر هرگه چنین کس در میانست
ز دیوان رام در امن و امان است
به جسرت کرد معقول این سخن را
که تا بسپرد رام و لچمن را
بخش ۱۶ - اندر احوال طفولیت رام: چو ماه رام را پرتو عیان شدبخش ۱۸ - رخصت شدن بسوامتر زاهد از راجه جسرت و بردن رام را همراه خود: چو بسوامتر رخصت شد ز جسرت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درآمد ناگه ا ز در حاجبِ بار
که بسوامتر زاهد آمد از غار
هوش مصنوعی: ناگهان شخصی از در باغ وارد شد که به نظر میرسید زاهدی است که از غاری بیرون آمده است.
به استقبال جسرت رفت چون باد
برهنه پا دوان در پایش افتاد
هوش مصنوعی: او به سمت جسارت رفت و مانند بادی که بدون کفش میدود، در پای او افتاد.
جلای دیده داد از خاک راهش
به طاعت شد بدل یک یک گناهش
هوش مصنوعی: برخی از مشكلات و گناهان انسان باعث میشود که راهش به سمت بندگی و اطاعت الهی روشن شود. به عبارت دیگر، اشتباهات او در نهایت به رشد و بهبود روحیاش منجر میشود.
زبان بگشاد کای پیر برهمن
نوازش کرد اقبال تو برمن
هوش مصنوعی: زمانی که کهنسالی به من خوشامد گفت و مرا مورد نوازش و مهربانی قرار داد، من نیز زبان گشودم و از او قدردانی کردم.
ز تشریف تو بر خود چون ننازم
که تا روز قیامت سرفرازم
هوش مصنوعی: از آنجا که به خاطر تشریف و مقام تو بر خود میبالم و احساس افتخار میکنم، تا روز قیامت هم با سر بلندی زندگی میکنم.
زمین بر آسمان نازد ز پایت
به چشم ماه و خور برجاست جایت
هوش مصنوعی: زمین به آسمان میبالد و به خاطر زیبایی تو، ماه و خورشید از جایگاه تو درخشان هستند.
به صد عزت درون شهرش آورد
به مسند بر نشاند و وعده اش کرد
هوش مصنوعی: به او با احترام و اعتبار خاصی وارد شهرش کردند، او را بر جایگاه ویژهای نشاندند و به او قول و وعدههایی دادند.
که هر خدمت که فرمایی کنم آن
به خوشنودی فدا سازم دل و جان
هوش مصنوعی: هر کاری که تو بگویی، با کمال میل و خوشحالی انجام میدهم و جان و دل خود را برای رضایت تو فدا میکنم.
جوابش داد که ای فرمانده بخت
به کامت باد دائم افسر و تخت
هوش مصنوعی: به او پاسخ داد که ای فرمانده، امیدوارم خوشبختی همیشه همراه تو باشد و همواره در مقام و جایگاه عالی بمانی.
ندارم هیچ حاجت کز تو خواهم
که در ملک قناعت پادشاهم
هوش مصنوعی: من هیچ نیازی ندارم که از تو طلب کنم، چرا که در سرزمین قناعت، خود را پادشاه میدانم.
مرا عزلت همین فرموده و بس
که غیر از حق نخواهم حاجت از کس
هوش مصنوعی: من به همین تنهایی قانع هستم و هیچ خواستهای جز حق از کسی ندارم.
ولی این حاجت از تو بایدم خواست
که از دیوان، خلل در طاعت ماست
هوش مصنوعی: من باید این خواسته را از تو طلب کنم که از دستور و قاعدهای که داریم، دچار اختلال نشود.
دو دیوند آن ز لنکا فتنه انگیز
سیه رأی و تبه کردار و خونریز
هوش مصنوعی: دو دیوانه از لنکا آمدهاند که فتنهگری میکنند. این افراد دارای اندیشههای تاریک و کردارهای خرابکارانهاند و خونریزی میکنند.
دعای ما بس است از بهر آنها
ولیکن بر نیارم از زبانها
هوش مصنوعی: بدان که ما برای آنها دعا و آرزو میکنیم، اما نمیتوانیم این دعاها را به زبان بیاوریم.
کسی کش نام یزدان ورد جانست
دعای بد زبانش را زیانست
هوش مصنوعی: کسی که نام خدا را بر زبان میآورد و به یاد اوست، دعای بد دیگران برای او هیچ ضرر و زیانی ندارد.
تو چون فرماندهی فریاد ما رس
که این باراست بر فرمانده و بس
هوش مصنوعی: تو مانند یک فرمانده، به ما کمک کن تا این بار از تو فرمان بگیریم و تنها بر اساس دستورات تو عمل کنیم.
رعایا گوسفندان، شه شبان است
ز گرگ فتنه شان را پاسبان است
هوش مصنوعی: رعیت ها مانند گوسفندانی هستند که شاه به عنوان شبان، از آنها محافظت میکند و در برابر مشکلات و فتنهها مانند گرگ از آنها نگهداری میکند.
به من همراه کن رام قوی دل
که با دیوان شود آنجا مقابل
هوش مصنوعی: به من یاری بده تا با دل قوی به آنجا بروم که باید با دیوان روبرو شوم.
به تیغ و تیر خونها برفشاند
جهان را از بد دیوان رهاند
هوش مصنوعی: با شمشیر و تیر، خونها بر زمین ریخته شده و جهان را از شر دیوان نجات میدهد.
ز نام رام، جسرت گشت بی هوش
درین اندیشه دیری ماند خاموش
هوش مصنوعی: از نام رام، شجاعت تو در این فکر به حدی شد که مدتی بیهدف و بیصدا ماندی.
جوابش داد کای پیر نکو نام
مرا پیرانه سر، فرزند شد رام
هوش مصنوعی: او به من پاسخ داد: ای سالخورده با نام نیک، در حالی که من پیر شدم، فرزندم آرام و مطیع شده است.
چه داند او طریق رزمسازی
که طفل است و نداند غیر بازی
هوش مصنوعی: او که هنوز کودک است و تنها بازی کردن میداند، نمیتواند طریقهی جنگیدن را بداند.
خصوصاً جنگ با دیوان سرکش
که از جادو ببارند آب و آتش
هوش مصنوعی: به ویژه مبارزه با دیوان سرکش که با جادو، آب و آتش را به وجود میآورند.
مرا تا چند گویی رام بسپار
مرا در کار او معذور می دار
هوش مصنوعی: چرا مدام به من میگویی که تسلیم بشوم؟ مرا در کارهای او مقصر ندان.
که از جان عزیزش دوست دارم
به جنگ دشمنانش چون گذارم
هوش مصنوعی: من به خاطر جان عزیزش دوستش دارم و اگر لازم باشد، آمادهام تا در برابر دشمنانش بجنگم.
اگر فرمان دهی با لشکر خویش
بیایم دفع دیوان را کنم بیش
هوش مصنوعی: اگر دستور بدهی، با سپاه خود میآیم تا دیوان را پس بزنم و از بین ببرم.
ز حرف رای بسوامتر آشفت
به ابرو چین فکند و از غضب گفت
هوش مصنوعی: به خاطر حرفی که زدم، او به شدت عصبانی شد و با انداختن ابروهایش چهرهاش را نشان داد و از روی خشم چیزی گفت.
خلاف وعده کردی آه صد آه
تو باش ایمن که من رفتم ازین راه
هوش مصنوعی: تو برخلاف وعدهای که داده بودی عمل کردی، و من با آه و ناله این موضوع را میپذیرم. حالا میتوانی مطمئن باشی که من از این مسیر رفتهام.
درین اثنا وزیر از جای برخاست
سخن را از دعای دولت آراست
هوش مصنوعی: در این لحظه، وزیر از جایش بلند شد و سخنانی را با دعای خیر برای دولت آغاز کرد.
که شاها هر چه زاهد گوید آن کن
اگر نیک است ور بد آنچنان کن
هوش مصنوعی: اگرچه زاهد هر چه بگوید، تو آن را انجام بده، اگر خوب است؛ و اگر بد است، به همان صورت عمل کن.
که حاشا گر بجنباند زبان را
زن د برهم زمین و آسمان را
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان تصور کرد که اگر زنی زبانش را به حرکت درآورد، میتواند زمین و آسمان را به هم بریزد.
کنون باید رضای او نگهداشت
جهان را از دعای او نگهداشت
هوش مصنوعی: اکنون باید به خشنودی او اهمیت داد و با دعاهای او از آسیبها و مشکلات جهان محافظت کرد.
به بد عهدی مشو در خلق بدنام
توکل کن بده همراه او رام
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری نداشتن دیگران ناراحت نشو، بلکه به پروردگار اعتماد کن و با آرامش با آن شخص برخورد کن.
ترا چون نیت خیر است در پیش
شود خیر آخر کارت میندیش
هوش مصنوعی: اگر نیت تو خیر باشد، نتایج خوبی برای تو رقم خواهد خورد، بنابراین نگران نتیجه کار خود نباش.
دگر هرگه چنین کس در میانست
ز دیوان رام در امن و امان است
هوش مصنوعی: هرگز فردی چون او در میان نیست، زیرا دیوانگی او را به آرامش و امنیت رسانده است.
به جسرت کرد معقول این سخن را
که تا بسپرد رام و لچمن را
هوش مصنوعی: این سخن به قدری شجاعانه و منطقی است که میتواند حتی یک رام و لچمن را تسلیم کند.