گنجور

بخش ۱ - مناجات

خداوندا ز جام عشق کن مست
که در مستی فشانم برجهان دست
لبالب بر لبم نه جام امید
که باشد جرعه حسن طاس خورشید
میی کز بوی او موسی شد از هوش
نه آن می کز دلِ ساغر زند جوش
از آن می نشئه ای در جام انگیز
که گردم همچو می از شوق لبریز
بنوشم باده گر همدم تو باشی
چه بهتر زانکه ساقی هم تو باشی
ز دست دوست خواهم دوستگانی
چه باشد خضر و آب زندگانی
ندانم چون کشم ساغر منِ مست
کز آبِ دست ساقی رفتم از دست
گل داغم، بخندان بی گل باغ
نشان ز الماس شبنم بر گل داغ
کرامت کن دلِ پرودهٔ درد
به خونِ دل نگارین چهرهٔ زرد
جگر کن چاک چاک از خنجر ناز
نمک را مرهم ریش جگر ساز
به تیغ عشق کن رنگین کفن را
زیارت کن شهید خویشتن را
شهید تو نخواهد شمع از کس
تو شمع تربت من باش زان پس
مراهم شمع از نور تو باید
تجلی ختم بر موسی نشاید
اناالحق گفتنم بر تو چه بارست
دو منصوریم گویا قحط دار است
خلافت دادی آدم را به عالم
به من ده حصۀ میراث آدم
ببخشا بر دلم کز غم حزین است
خداوندا! خداوندی همین است
گناهم گرچه عین بی رضایی است
گذشت از وی چه نقصان خدایی است ؟
به بخشایش مکن ممنون رحمت
ز دریا آب می بخشی، چه منّت !
بجز لطف تو موری جم نگردد
خدایی هم به لطفی کم نگردد
ضعیفم خوانده وز غفلت شکایت
ز کج دار و مریز است این حکایت
چرا لطفت نپردازد به کارم
تهی دستی، ترا معذور دارم؟
به نومیدی چه رانی از در خویش
مرانم، شرم دار از چشم درویش
نگردم باز محروم از در تو
ز تو انعام خواهم در خور تو
ز حق رحمت سزد، از بنده تقصیر
عیار بوی آن مشک آمد این سیر
عطایت از خطایم گشت مشهور
چراغ از ظلمت شام است پر نور
امیدی بر تو آنگه بیم محشر
نیازارد پسر گفتار مادر
بفرما تا چه سازد جان رنجور؟
خداوندا زمین سخت آسمان دور
ولی زین ناسپاسی سوخت جانم
چه جای کس که بر خود هم گرانم
که دامان تو گیرد گر نبخشی؟
کریمی گر ببخشی ور نبخشی
گناه من به ترسیدن نیرزد
نمی گویم به بخشیدن نیرزد
گناه بنده بخشیدن چه دشوار
نخواهد بودن از عفو تو بسیار
عتابِ خود مکن ضایع به یکبار
که مشتی خاک را سازی گرفتار
ولی بنده به یک حرفست خرسند
که نومیدی بود کفر از خداوند
سیه نامه که بر عصیان گواه است
جمال عفو را خال سیاه است
به قول و فعل ما دقّت مفرمای
اگر کفرست ور ایمان ببخشای
مسلمان گر ترا جوید به طاعات
به کفر خود کند کافر مناجات
ترا بر نیک و بد فرمان روان است
هر آنچ آید ز تو، نیکی همان است
به فردوس ار نزیبد این کهن چوب
کرم فرمای دوزخ خانگی روب
به آن طاقت که گر آزرده باشم
دمی شکر عذابت کرده باشم
اگر ندهی دلِ صبر از ذمایم
ز شکر دوزخ تو چون برآیم
مسیح از ناامیدی چند افسوس
خدا داری چه غم داری بزن کوس

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خداوندا ز جام عشق کن مست
که در مستی فشانم برجهان دست
هوش مصنوعی: ای خدا، مرا به عشق خود بگروید تا با این حال شگفت‌انگیز، دستانم را بر زمین بریزم و به همه نشان دهم.
لبالب بر لبم نه جام امید
که باشد جرعه حسن طاس خورشید
هوش مصنوعی: در لب‌های من هیچ چیزی جز جام امید پر از زیبایی نیست، که مانند جرعه‌ای از نور خورشید درخشان است.
میی کز بوی او موسی شد از هوش
نه آن می کز دلِ ساغر زند جوش
هوش مصنوعی: مستی که آنقدر خوشبو است که موسی (پیامبر) از آن بی‌خبر شد، نیست. این مستی تنها آن است که از دل جام به جوش می‌آید.
از آن می نشئه ای در جام انگیز
که گردم همچو می از شوق لبریز
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی روح‌افزایی در جام بریز که مرا از شوق پر کند و مانند شراب لبریز شوم.
بنوشم باده گر همدم تو باشی
چه بهتر زانکه ساقی هم تو باشی
هوش مصنوعی: اگر با تو باشم و باده بنوشم، این بهترین حال است، چرا که خودت هم نقش ساقی را بازی می‌کنی.
ز دست دوست خواهم دوستگانی
چه باشد خضر و آب زندگانی
هوش مصنوعی: از دوست می‌خواهم که دیگر دوستان چه خواهند بود، همچون خضر و آب حیات.
ندانم چون کشم ساغر منِ مست
کز آبِ دست ساقی رفتم از دست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه باید دل خود را به می‌گساری وادار کنم، چون تاکنون از دست ساقی، شراب را نوشیده‌ام و حالا از او دور شده‌ام.
گل داغم، بخندان بی گل باغ
نشان ز الماس شبنم بر گل داغ
هوش مصنوعی: من غمگین و داغدار هستم، اما با لبخند به گل‌های بی‌نشان باغ نگاه می‌کنم و همچنان نقطة امیدی چون درخشندگی الماس بر روی شبنم بر گل داغ را در خود دارم.
کرامت کن دلِ پرودهٔ درد
به خونِ دل نگارین چهرهٔ زرد
هوش مصنوعی: لطفاً به دل رنج‌دیده‌ای که در درد غم بغض کرده است رحم کن، زیرا چهره‌اش در اثر اندوه رنگ پریده و زرد شده است.
جگر کن چاک چاک از خنجر ناز
نمک را مرهم ریش جگر ساز
هوش مصنوعی: دل را از درد و غم پاره‌پاره کن، زیرا دردها و زخم‌ها را با عشق و محبت می‌توان علاج کرد.
به تیغ عشق کن رنگین کفن را
زیارت کن شهید خویشتن را
هوش مصنوعی: با عشق و محبت، زندگی را زیبا کن و به یاد کسی که به خاطر عشق جان باخته است، احترام بگذار.
شهید تو نخواهد شمع از کس
تو شمع تربت من باش زان پس
هوش مصنوعی: شهید به هیچ‌کس نیازی ندارد، او مثل شمعی در کنار دیگران نمی‌سوزد. بلکه، تو باید نور و روشنی قبر من باشی و بعد از این، این وظیفه به تو محول می‌شود.
مراهم شمع از نور تو باید
تجلی ختم بر موسی نشاید
هوش مصنوعی: شمع وجود من باید از نور تو تابش کند و این روشنایی نباید بر موسی (پیامبر) پایان یابد.
اناالحق گفتنم بر تو چه بارست
دو منصوریم گویا قحط دار است
هوش مصنوعی: گفتن من حقیقت را می‌گویم بر تو چقدر دشوار است، مانند منصور که به نظر می‌رسد در وضعیت قحطی است.
خلافت دادی آدم را به عالم
به من ده حصۀ میراث آدم
هوش مصنوعی: خداوند خلافت و سرپرستی زمین را به آدم سپرد، حالا به من هم بخشی از ارث آدم را عطا کن.
ببخشا بر دلم کز غم حزین است
خداوندا! خداوندی همین است
هوش مصنوعی: ای خداوند، به دل من ببخش که از غم و اندوه آکنده است. حقیقتاً، خداوندی به این معناست.
گناهم گرچه عین بی رضایی است
گذشت از وی چه نقصان خدایی است ؟
هوش مصنوعی: اگرچه خطای من نشانه نارضایتی از خداست، اما گذشت از این خطا چه کمبودی از سوی خداوند به وجود می‌آورد؟
به بخشایش مکن ممنون رحمت
ز دریا آب می بخشی، چه منّت !
هوش مصنوعی: به عفو و بخشش خود، نیازی به شکرگزاری نیست. تو مانند دریا که آب می‌دهد، از رحمتت دست مکن، چرا که این کار بر من منتی ندارد.
بجز لطف تو موری جم نگردد
خدایی هم به لطفی کم نگردد
هوش مصنوعی: جز محبت تو، هیچ موجودی نمی‌تواند به عظمت و زیبایی خداوند نزدیک شود، و همچنین هیچ خدایی بدون بخشش و رحمت تو کم و کاستی نخواهد داشت.
ضعیفم خوانده وز غفلت شکایت
ز کج دار و مریز است این حکایت
هوش مصنوعی: من ضعیف هستم و به خاطر غفلت و کم‌توجهی، از مشکلات و اشتباهات خود شکایت می‌کنم. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی ناتوانی من است.
چرا لطفت نپردازد به کارم
تهی دستی، ترا معذور دارم؟
هوش مصنوعی: چرا مهربانی و لطف تو به کار من نمی‌رسد، من که چیزی ندارم، تو را معذور می‌دانم.
به نومیدی چه رانی از در خویش
مرانم، شرم دار از چشم درویش
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدی و یأس خود، مرا از در قلبت طرد نکن، زیرا باید از نگاه درویش زشت باشد که در برابرش بی‌رحمی کنی.
نگردم باز محروم از در تو
ز تو انعام خواهم در خور تو
هوش مصنوعی: من دوباره به درگاه تو بازنمی‌گردم و از تو چیزی نمی‌خواهم، چون تو خود را می‌شناسم و هر چه نیاز دارم از خود توست.
ز حق رحمت سزد، از بنده تقصیر
عیار بوی آن مشک آمد این سیر
هوش مصنوعی: از رحمت پروردگار، این طبیعی است که بنده‌ها هم اشتباهاتی داشته باشند؛ اما بوی خوشی که از آن مشک به مشام می‌رسد، نشان‌دهنده درک و زیبایی‌های درونی است.
عطایت از خطایم گشت مشهور
چراغ از ظلمت شام است پر نور
هوش مصنوعی: بخشیدن تو به من باعث شده است که خطایم به خوبی شناخته شود، همان‌طور که چراغی از تاریکی شب درخشان می‌تابد.
امیدی بر تو آنگه بیم محشر
نیازارد پسر گفتار مادر
هوش مصنوعی: وقتی امید به تو دارم، دیگر از هراس روز قیامت نخواهم داشت، زیرا این حرف‌ها از زبان مادر من است.
بفرما تا چه سازد جان رنجور؟
خداوندا زمین سخت آسمان دور
هوش مصنوعی: بفرما ببینیم جان خسته چه می‌تواند انجام دهد؟ خدایا، زمین بسیار سخت و آسمان بسیار دور است.
ولی زین ناسپاسی سوخت جانم
چه جای کس که بر خود هم گرانم
هوش مصنوعی: اما از این بی‌رحمی و ناسپاسی سوختم و جانم در درد است، چه برسد به دیگران که خودم نیز بر خود تنگ آمدم.
که دامان تو گیرد گر نبخشی؟
کریمی گر ببخشی ور نبخشی
هوش مصنوعی: اگر تو بخشنده نباشی، کسی دامان تو را نخواهد گرفت. اما اگر بخشش کنی، به راستی که خوب و کریم هستی.
گناه من به ترسیدن نیرزد
نمی گویم به بخشیدن نیرزد
هوش مصنوعی: گناه من به قدری کوچک است که ارزش ترسیدن ندارد و نمی‌گویم حتی ارزش بخشیدن هم ندارد.
گناه بنده بخشیدن چه دشوار
نخواهد بودن از عفو تو بسیار
هوش مصنوعی: بخشیدن گناه یک بنده برای تو دشوار نخواهد بود، چرا که تو بسیار عفوگری.
عتابِ خود مکن ضایع به یکبار
که مشتی خاک را سازی گرفتار
هوش مصنوعی: عصبانی نباش و با یک بار سرزنش، به راحتی کسی را از خود بران. چون ممکن است با این کار، آن فرد را در سختی و مشکلاتی بیندازی که شبیه به به دام افتادن یک مشت خاک است.
ولی بنده به یک حرفست خرسند
که نومیدی بود کفر از خداوند
هوش مصنوعی: اما من تنها به یک نکته خوشحالم، و آن این است که ناامیدی از خداوند نادرست و کفر به حساب می‌آید.
سیه نامه که بر عصیان گواه است
جمال عفو را خال سیاه است
هوش مصنوعی: گناهکار سیاه‌نامه‌ای دارد که نشان از سرپیچی اوست، اما در مقابل، زیبایی بخشش شبیه به یک لکه سیاه است.
به قول و فعل ما دقّت مفرمای
اگر کفرست ور ایمان ببخشای
هوش مصنوعی: به گفته‌ها و رفتار ما خیلی دقت نکنید؛ اگر چیزی برخلاف ایمان شماست، ببخشید.
مسلمان گر ترا جوید به طاعات
به کفر خود کند کافر مناجات
هوش مصنوعی: اگر فرد مسلمانی تو را به انجام تعبیرات دینی دعوت کند، اما در درون خود به کفر و بی‌خدایی اعتقاد داشته باشد، او در واقع با این دعاها و نیایش‌ها به کفر خود اعتراف می‌کند.
ترا بر نیک و بد فرمان روان است
هر آنچ آید ز تو، نیکی همان است
هوش مصنوعی: روح تو به خوبی و بدی هدایت می‌شود، هر آنچه از تو برآید، نیکی به شمار می‌آید.
به فردوس ار نزیبد این کهن چوب
کرم فرمای دوزخ خانگی روب
هوش مصنوعی: اگر این چوب کهنه شایسته بهشت نیست، پس به فرمان کرم، دوزخ باید خانه‌اش باشد.
به آن طاقت که گر آزرده باشم
دمی شکر عذابت کرده باشم
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است دردی که به من می‌رسد را تحمل کنم، اما در عوض باید شکرگزار عذاب‌هایی باشم که از تو می‌چشم.
اگر ندهی دلِ صبر از ذمایم
ز شکر دوزخ تو چون برآیم
هوش مصنوعی: اگر نتوانی صبر مرا تحمل کنی، از خوشحالی جهنم هم نمی‌توانم بیرون بیایم.
مسیح از ناامیدی چند افسوس
خدا داری چه غم داری بزن کوس
هوش مصنوعی: مسیح از بی‌امیدی و دلسردی نگران نیست، پس چرا تو اینقدر ناراحتی و افسوس می‌خوری؟ با شجاعت و قدرت به جلو برو و فریاد شادی‌ات را بزن.