برگردان به زبان ساده
شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آوای درای کاروان آمد
هوش مصنوعی: بچهها، خوشحال باشید که جشن مهرگان در راه است و صدای شادمانه کاروانها به گوش میرسد.
کاروان مهرگان از خزران آمد
یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
هوش مصنوعی: کاروان جشن مهرگان از جنگلهای سرسبز به ما نزدیک شده است یا از دورترین سرزمینهای چین به اینجا آمده است.
نه ازین آمد، بالله نه از آن آمد
که ز فردوس برین وز آسمان آمد
هوش مصنوعی: این اتفاق نه به خاطر این دنیاست و نه به خاطر آن دنیا، بلکه از بهشت برین و از آسمان آمده است.
مهرگان آمد، در باز گشائیدش
اندرآرید و تواضع بنمائیدش
هوش مصنوعی: مراسم مهرگان فرا رسیده است، در را باز کنید و او را به داخل بیاورید و با احترام برخورد کنید.
از غبار راه ایدر بزدائیدش
بنشانید و به لب خرد بخائیدش
هوش مصنوعی: بگذارید غبار راه را از او دور کنند، او را بنشانید و با خرد و فهم خوب به او غذا بدهید.
خوب دارید و فراوان بستائیدش
هر زمان خدمت لختی بفزائیدش
هوش مصنوعی: هر زمان که خوبیها و صفات مثبت را تحسین میکنید، سعی کنید به آنها بیشتر و بهتر خدمت کنید.
خوب داریدش کز راه دراز آمد
با دو صد کشی و با خوشی و ناز آمد
هوش مصنوعی: او را به خوبی دارید که با زحمت و تلاش بسیار از راه دور آمده و با شادی و محبت وارد شده است.
سفری کردش و چون وعده فراز آمد
با قدح رطل و قنینه به نماز آمد
هوش مصنوعی: او سفری کرد و زمانی که وعدهاش به پایان رسید، با یک لیوان بزرگ و جامی زیبا به نماز آمد.
زان خجسته سفر این جشن چو باز آمد
سخت خوب آمد و بسیار بساز آمد
هوش مصنوعی: از سفر خوشی که داشتم، این جشن به خوبی برگزار شد و خیلی دلپذیر و پرثمر بود.
نگرید آبی وان رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی
هوش مصنوعی: نگاه نکنید به آبی و رنگ رخ که به خاطر این چرخش دایرهی تنگ، آبی شده است.
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش بر، اثر سبلت سقلابی
هوش مصنوعی: چهره او مانند چهره آن زاهدی است که در عبادت مشغول است و بر رخسارش نشانهای از موهای بافتنی و زیبا دیده میشود.
یا چنان زرد یکی جامعهٔ عتابی
پرز برخاسته زو، چون سر مرغابی
هوش مصنوعی: یکی لباس زرد رنگی مانند لباسی از عتاب به پا کرده، همچون سر یک مرغابی که از آب بیرون آمده است.
وان ترنج ایدر چون دیبهٔ دیناری
که بمالی و بمالند و بنگذاری
هوش مصنوعی: ترنجی که در اینجا دیده میشود، مانند پارچهای از دیبای خوشبافت و باارزش است که آن را میمالند و به آن مینگرند.
زو به مقراض ارش نیمه دو برداری
کیسهای دوزی و درزش نپدید آری
هوش مصنوعی: اگر از قیچی به او قسمتی را ببری، باید مانند دوختن کیسهای عمل کنی که درز آن پنهان نماند.
وانگه آن کیسه ز کافور بینباری
در کشی سرش به ابریشم زنگاری
هوش مصنوعی: سپس آن کیسهای که پر از گیاه خوشبو و معطر است را برمیداری و سر آن را به پارچهای نرم و رنگی میپیچی.
نار مانند یکی سفر گک دیبا
آستر دیبه زرد، ابرهٔ آن حمرا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ظرافت یک سفره ی زریخته میپردازد که نارها و ابریشم زرد را به تصویر میکشد. در آن به رنگهای گرم و جذاب اشاره شده و به بیانی هنرمندانه از زیباییهای طبیعت و هنر استفاده شده است.
سفره پر مرجان، تو بر تو و تا بر تا
دل هر مرجان چو لؤلؤکی لالا
هوش مصنوعی: سفرهای پر از مرجانها و زیباییها در دنیای تو قرار دارد و دل هر مرجان همچون مرواریدی درخشان و بینظیر است.
سر او بسته به پنهان ز درون عمدا
سر ماسورگکی در سر او پیدا
هوش مصنوعی: سری که در درونش چیزی هست، به عمد پوشیده شده و بهطور ناخواسته نشانههایی از آن در بیرون پیدا است.
نگرید آن رز، وان پایک رزداران
درهم افکنده چو ماران ز بر ماران
هوش مصنوعی: گل سرخ نگریست و پایکهای گلفروشان را مانند ماران درهمتنیده دید.
دست در هم زده چون یاران در یاران
پیچ در پیچ چنان زلفک عیاران
هوش مصنوعی: دستها را به هم انداختهاند مانند دوستانی که در هم گره خوردهاند، و پیچیدگیشان مانند زلفهای زیبا و افسونگر است.
برگهای رز چون پای خشنساران
زرگون ایدون همچون رخ بیماران
هوش مصنوعی: برگهای گل سرخ مانند پاهای کسانی است که به زینت طلا آراستهاند و همینطور مانند چهره بیمارانی که رنگپریدهاند.
رزبان شد به سوی رز به سحرگاهان
که دلش بود همیشه سوی رز خواهان
هوش مصنوعی: زبان به سمت گل رفته و در سپیدهدم به آنجا میرسد، زیرا دل او همیشه به سوی گل مشتاق بوده است.
بگشادش در با کبر شهنشاهان
گفت بسمالله و اندر شد ناگاهان
هوش مصنوعی: در را با افتخار و بزرگمنشی شاهان باز کرد و گفت: بسمالله، و ناگهان وارد شد.
تاک رز را دید آبستن چون داهان
شکمش خاسته همچون دم روباهان
هوش مصنوعی: تاک وقتی به گلرز نگاه کرد، دید که آن را به شکلی پر و آماده به بارآوری میبیند، گویی که شکمش از میوه پر شده است، مثل دمی که به شکل روباهها در آمده است.
دست بر بر زد و بر سر زد و بر جبهت
گفت بسیاری لاحول و لا قوت
هوش مصنوعی: دستش را به سرش زد و با نگرانی گفت که هیچ قدرت و نیرویی نیست.
تاک رز را گفت: ای دختر بیدولت
این شکم چیست، چو پشت و شکم خربت
هوش مصنوعی: تاک به رز گفت: ای دختر بیصبر! این شکم چیست که مثل پشت و شکم خربزه بزرگ شده است؟
با که کردستی این صحبت و این عشرت؟
بر تن خویش نبودهست ترا حمیت
هوش مصنوعی: با چه کسی این گفتگو و این خوشگذرانی را انجام دادی؟ غیرت و غیرتورزی در وجود خودت نبوده است.
من ترا هرگز با شوی ندادستم
وز بداندیشی پایت نگشادستم
هوش مصنوعی: من هرگز تو را به کسی واگذار نکردم و به خاطر بداندیشی، در زندگیات را به روی کسی باز نکردم.
هرگز انگشت به تو بر ننهادستم
که من از مادر باحمیت زادستم
هوش مصنوعی: هرگز به تو دست دراز نکردم چون از ابتدا با غیرت و شجاعت به دنیا آمدهام.
به قضا حاجت پیش تو ستادستم
وز حلیمی به تو اندر نفتادستم
هوش مصنوعی: من در پیشگاه تو دست نیاز دراز کردهام و به خاطر خشوع و فروتنیام نتوانستم به تو نزدیک شوم.
چون ترا دیدم از پیش بدین زاری
کردم از پیش رزستانت دیواری
هوش مصنوعی: زمانی که تو را دیدم، به خاطر ناراحتی، از اینجا گریه کردم. مثل اینکه دیواری از گلهای رز، مرا از تو جدا کرده است.
بزدم بر سر دیوار تو من خاری
کنجکی گرد تو همچون دهن غاری
هوش مصنوعی: من بر دیوار تو ضربهای زدم و مانند خار زشتی در گوشهای از تو قرار گرفتم، درست مانند دندانههای یک غار.
پس دری کردم از سنگ و درافزاری
که بدو آهن هندی نکند کاری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از دروازهای سخن میگوید که با سنگ ساخته شده و برای آن به جای آهن معمولی، از آهن با کیفیت هندی استفاده شده است تا این دروازه محکم و مقاوم باشد. به عبارتی، او تأکید میکند که این دروازه به گونهای طراحی شده که هیچ چیزی نمیتواند به آن آسیب برساند.
زدمت بر در یک قفل سپاهانی
آنچنان قفل که من دانم و تو دانی
هوش مصنوعی: من به در قفل سپاهانی زدم، قفلی که فقط من و تو از آن آگاهیم.
چون شدم غایب از درت به لرزانی
نیکمردی بنشاندم به نگهبانی
هوش مصنوعی: وقتی از در تو غایب شدم، مردی باایمان را به عنوان نگهبان به خدمت گرفتم تا از من محافظت کند.
با همه زیرکی و رندی و پردانی
نخل این کار برآورد پشیمانی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خیلی باهوش و زیرک هستی، اما این کار در نهایت موجب پشیمانی تو خواهد شد.
گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی
از نکوکاران و ز شرمگنان باشی
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای زن، تو باید از همه زنان بهتر باشی، از نیکوکاران پیشی بگیری و در عین حال از شرمگانی که کمرو هستند فاصله بگیری.
پاکتن باشی و از پاکتنان باشی
هر چه من گفتم «ارجو» که چنان باشی
هوش مصنوعی: اگر تو پاکدل و نیکوکار باشی، هر چه من دربارهاش سخن گفتم، امیدوارم که چنین باشی.
شوی ناکرده چو حوران جنان باشی
نه چنان پیرزنان و کهنان باشی
هوش مصنوعی: اگر مانند حورهای بهشت باشی و کاری نکرده باشی، نباید مانند پیرزنان و زنان کهن سال به نظر بیایی.
من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی
روزبه بودی چون روز بتر گشتی؟
هوش مصنوعی: من دیگر نمیگویم، وای بر تو! چرا تو تغییر کردی؟ چرا طوری شدهای که مانند روزها، بدتر از قبل گشتهای؟
گهرت بد بد با سوی گهر گشتی
همچنان مادر خود بارآور گشتی
هوش مصنوعی: گاهی تو به سمت جواهرات بدی میروی، مانند مادری که فرزندش را به دنیا میآورد.
دختری بودی، بر بام و به در گشتی
تا چنین با شکمی بر چو سپر گشتی
هوش مصنوعی: دختری بودی که بر بام و در خانه میگشتی و حالا با شکمی بزرگ مثل سپری شدهای.
راست بر گوی که در تو شدهام عاجز
به کدامین ره بیرون شدهای زین دز
هوش مصنوعی: برو و بگو که من در تو درمانده و ناتوان شدهام، به کدام راهی رفتهای که از این دزد بیرون آمدهای؟
راست گویند زنان را نگوارد عز
بر نیاید کس با مکر زنان هرگز
هوش مصنوعی: زنان راستگو را عزت و وقار میبخشند و هیچکس نمیتواند با حیلهگری به موفقیت برسد.
بر هوا رفتی چون عیسی بیمعجز
یا چو قارون به زمین، وین نبود جایز
هوش مصنوعی: تو مانند عیسی به آسمان رفتی، بیکوچکترین معجزه، یا مانند قارون به زمین افتادی، و این رفتن و افتادن در اینجا روا نبود.
تاک رز گفتا: از من چه همیپرسی
کافری کافر، ز ایزد نه همیترسی
هوش مصنوعی: رُز به من گفت: چرا از من سوال میکنی؟ تو که کافر هستی، چرا از خدا نمیترسی؟
به حق کرسی و حق آیتالکرسی
که نخسبیده شبی در بر من نفسی
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و وجاهت آیتالکرسی و حق آن، شبی در کنار من نفسی آرام نگرفته است.
هستم آبستن، لیکن ز چنان جنسی
که نه اویستی جنی و نه خود انسی
هوش مصنوعی: من در حال انتظار فرزند هستم، اما از نوعی که نه روحی از عالم جن دارد و نه از نوع انسان.
نه ستم رفته به من زو و نه تلبیسی
که مرا رشته نتاند تافت ابلیسی
هوش مصنوعی: نه ظلمی به من رسیده و نه ترفندی که بتواند مرا در دامی بیندازد.
جبرئیل آمد روح همه تقدیسی
کردم آبستن، چون مریم بر عیسی
هوش مصنوعی: جبرئیل به سراغم آمد و روح همه چیز را با تقدس پر کردم، مانند مریم که عیسی را به دنیا آورد.
بچهای دارم در ناف چو برجیسی
با رخ یوسف و بوی خوش بلقیسی
هوش مصنوعی: من فرزندی دارم که مانند دژی محکم و استوار است، با زیبایی همچون یوسف و عطری خوشبو مانند عطر بلقیس.
اگرت باید، این بچه بزایم من
وین نقاب از تن و رویش بگشایم من
هوش مصنوعی: اگر مایل باشی، من این بچه را به دنیا میآورم و نقاب را از چهرهاش کنار میزنم.
ور نبایدت به زادن نگرایم من
همچنین باشم و نازاده بپایم من
هوش مصنوعی: اگر تو نباید به زایشی نگاه کنی، من هم همینطور باشم و بدون زایش خود را بپایم.
و گر استیزه کنی با تو برآیم من
روز روشنت ستاره بنمایم من
هوش مصنوعی: اگر مرا به چالش بکشی، من نیز در مقابلت میایستم و در روز روشن همچون ستارهای خود را نشان میدهم.
اگرم بکشی، برکشتن تو خندم
من چو جرجیس تن خویش بپیوندم
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بکشی، من به مرگ تو میخندم و مانند جرجیس، جان خود را به تو میپیوندم.
ور بدری شکم و بندم از بندم
نرسد ذرهای آزار به فرزندم
هوش مصنوعی: اگر چه من به زنجیر دچار باشم و از زمین و زمان آسیب ببینم، اما هیچ آسیبی به فرزندم نمیرسد.
گرچه بکشی تو مرا، صابر و خرسندم
که مرا زنده کند زود خداوندم
هوش مصنوعی: هرچند که تو مرا به قتل برسانی، من با صبوری و خوشنودی میپذیرم، زیرا خداوند من را به زودی زنده خواهد کرد.
او به رز گفت که ویحک چه فضول آری
تو هنوز این هوس اندر سرخود داری
هوش مصنوعی: او به گل سرخ گفت: "ای خوشگل، چرا اینقدر بیجهت یقهزنی؟ هنوز هم در دل خود این آرزو را داری؟"
بکشم منت، «لک الویل» بدان زاری
که مسیحت بکند زنده به دشواری
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر تو زجر بکشم، واقعاً عذابآور است که شاید یک روز تو به خاطر مسیحیت خود، در مورد من بیندیشی، ولی با سختی بسیار.
نه بسندهست مر این جرم و گنهکاری
که مرا باز همی ساده دل انگاری
هوش مصنوعی: نه تنها به این گناه و خطا بسنده نکن، که تو هنوز مرا به سادگی و بیگناهی مینگری.
جست از جایگه آنگاه چو خناسی
هوس اندر سر و اندر دل وسواسی
هوش مصنوعی: وقتی که از جای خود حرکت میکنی، همچون فردی پرشور و شوق میشوی که افکار پراکنده و وسوسههای مختلفی در ذهن و دلش میگذرد.
سوی او جست، چو تیری سوی برجاسی
با یکی داسی، مانندهٔ الماسی
هوش مصنوعی: به سوی او بشتاب، مانند تیری که به سمت هدف خود پرتاب میشود، با زیبایی و درخشانی همانند الماس.
حلق بگرفتش مانندهٔ نسناسی
بر نهادش به گلوگاه چنان داسی
هوش مصنوعی: او گردن او را مانند کسی که به شدت عصبانی شده، گرفت و چنان فشاری به او آورد که نفسش به سختی بالا میآمد.
باز ببرید سر او به جدال او
وانهمه بچگکان را به مثال او
هوش مصنوعی: بروید و سر او را برای مقابله با او ببرید و همه آن بچهها را به عنوان نمونۀ او بیاورید.
پس به گردونش نهاد او و عیال او
گاو و گردون بکشیدند رحال او
هوش مصنوعی: او به آسمان خود و خانوادهاش، گاو و وسایل زندگیشان را میدانند و سفرشان را آغاز کردند.
در فکندش به جوال و به حبال او
سر با ریش همیدون اطفال او
هوش مصنوعی: او را در کیسهای گذاشت و با طناب به خوبی مانع از خروجش شد، و کودکان او نیز با موهای پریشان به او نگاه میکنند.
برد آن کشتگکانرا به سوی چرخشت
همه را در بن چرخشت فکند از پشت
هوش مصنوعی: کشتگان را به سمت چرخش خود برد و همه آنها را در عمق چرخش خود انداخت از پشت.
لگد اندر پشت آنگاه همیزد و مشت
تا در افکند به پهلوشان پنج انگشت
هوش مصنوعی: او به شدت به پشت آنها ضربه میزد و با مشتهایش به آنها حمله میکرد تا اینکه قادر شد با یک ضربه، آنها را به زمین بیندازد.
گفت کم دوش پیام آمده از زردشت
که دگر باره بباید همگی را کشت
هوش مصنوعی: شخصی از زردشت پیام آورده که باید دوباره همه را از بین برد.
به لگد کرد دوصد پاره میانهاشان
رگهاشان ببرید و ستخوانهاشان
هوش مصنوعی: با پا لگد کردند و دوصد تکه شدند، رگهایشان بریده شد و استخوانهایشان شکست.
بدرید از هم تا ناف دهانهاشان
ز قفا بیرون آورد زبانهاشان
هوش مصنوعی: دهنهاشان را از هم شکافتند تا زبانهاشان از پشت بیرون بیاید.
رحم ناورده به پیران و جوانهاشان
تا برون کرد ز تن شیرهٔ جانهاشان
هوش مصنوعی: رحم نکردن به پیران و جوانان باعث میشود که آنها از زندگی و حیات خود دور شوند و جانشان از دست برود.
داشت خنبی چند از سنگ به گنجینه
که در و بر نرسیدی پیل را سینه
هوش مصنوعی: داشتی چند سنگ کوچک در گنجینهای که نمیتوانی به سینهٔ فیل نزدیک شوی.
مانده میراث ز جدانش از پارینه
شوخگن گشته، از شنبه و آدینه
هوش مصنوعی: از گذشته فقط خاطرات باقی مانده و حالا زندگی تبدیل به یک شوخی شده است، فرقی نمیکند که روز شنبه باشد یا جمعه.
رزبان آمد، با حمیت و با کینه
خونشان افکند اندر خم سنگینه
هوش مصنوعی: زبان آمد و با اشتیاق و عداوت، خون آنها را در درون سنگینی که در خم بود ریخت.
بر سر هر خم ، بنهاد گلین تاجی
افسر هر خم چون افسر دراجی
هوش مصنوعی: در کنار هر پیچ جاده، تاجی از گل گذاشته شده است، مانند افسری که در لباسش زینتهایی دارد.
عنکبوت آمد و آنگاه چو نساجی
سر هر تاجی پوشید به دیباجی
هوش مصنوعی: عنکبوت وارد شد و سپس مانند یک بافنده، به هر تاجی که وجود داشت، پوششی از پارچه زرق و برق دار اضافه کرد.
چون بر ایشان به سر آمد شب معراجی
رزبان آمد، تا زنده چو حجاجی
هوش مصنوعی: وقتی شب معراج به پایان رسید، زبانی از عالم آمد تا مانند حجّاجی (زائران خانه خدا) در این دنیا زنده بماند.
آهنی در کف، چون مرد غدیر خم
به کتف باز فکنده سر هر دو کم
هوش مصنوعی: آهنی در دست دارد، مانند مردی که در غدیر خم ایستاده و سرش را به آرامی به دو طرف کج کرده است.
بر سر خم بزد آن آهن آهن سم
بفکند از سر خم تاج گلین خم
هوش مصنوعی: در کنار خم، ضربهای به آن زد، تا اینکه سر خم، تاجی از گلها را بر زمین افکند.
بر شد از دختر رز تا فلک پنجم
بوی مشک تبت و نور بر از انجم
هوش مصنوعی: بوی خوش مشک از دختر گل تا آسمان پنجم پخش شد و نوری از ستارهها تابید.
رزبان گفت که مهر دلم افزودی
وانهمه دعوی را معنی بنمودی
هوش مصنوعی: زبان گفت که عشق و محبت تو به دل من افزوده شده و این سخنان تو معنای واقعی همه ادعاها را نشان داد.
راست گفتی و جز از راست نفرمودی
گشتهای تازه از آن پس که بفرسودی
هوش مصنوعی: تو درست گفتی و جز حقیقت چیزی نگفتی. از زمانی که از گذشت زمان خسته شدی، تغییر کردهای.
این عجبتر که تو وقتی حبشی بودی
رومیی خاستی از گور بدین زودی
هوش مصنوعی: این تعجبآور است که وقتی تو رنگینپوست بودی، کسی از نسل رومی از تو خواستگار شد و به سرعت از خواب غفلت بیدار شدی.
بد کردم که به جای تو جفا کردم
نه نکو کردم، دانم که خطا کردم
هوش مصنوعی: من به جای تو بدی کردم و جفا روا داشتم، نه کار نیک. میدانم که اشتباه کردم.
سرت از دوش به شمشیر جدا کردم
چون بکشتم نه ز چنگال رها کردم
هوش مصنوعی: من سرت را با شمشیر از بدنت جدا کردم و وقتی که کشتمت، هیچ راه فراری به تو ندادم.
هم به زیر لگدت همچو هبا کردم
بیگنه بودی، این جرم چرا کردم
هوش مصنوعی: من همچون باد نرم و بیگناه زیر پاهایت نرمش کردم، حالا چرا باید به خاطر این کار بیگناه مجازات شوم؟
زین سپس خادم تو باشم و مولایت
چاکر و بنده و خاک دو کف پایت
هوش مصنوعی: از این پس من خدمتگزار تو خواهم بود و تو سرور من خواهی بود، و من چاکر و بندهای بیش نیستم که خاک پای تو باشم.
با طرب دارم و مرد طرب آرایت
با سماع خوش و بربرط و با نایت
هوش مصنوعی: من با شادی و نشاط در کنار مردی هستم که مایه خوشحالی است، با موزیک خوب و نواهای خوش و زیر نور ماه.
بر کف دست نهم، یکدل و یکرایت
وانگه اندر دهن خویش دهم جایت
هوش مصنوعی: من همه احساسات و نیتهایم را بر روی دستم مینویسم و سپس آن را در دهانم جای میدهم.
رزبان برزد سوی رز گامی را
غرضی را و مرادی را کامی را
هوش مصنوعی: زبان به سوی گل سرخ حرکت کرد و هدفی، آرزویی و کامی را دنبال میکرد.
برگرفت از لب رف سیمین جامی را
بر لب جام نگارید غلامی را
هوش مصنوعی: دست یک جوان زیبا، جامی را از لب یک محبوب برداشت و بر لب آن جام، نقش و نگار زیبا ایجاد کرد.
داد در دستش آهخته حسامی را
بر دگر دستش جامی و مدامی را
هوش مصنوعی: در دستش یک چکش قرار دارد و در دست دیگرش یک جام پر از نوشیدنی.
بزد اندر خم جام و قدح ساده
برکشید از خم آن جام چو بیجاده
هوش مصنوعی: در یک محفل، کسی خوشحال و بیخیال است که در حال لذت بردن از نوشیدنیاش است. او به راحتی از ظرفی پر از نوشیدنی، جامی را بیرون میآورد و از آن مینوشد، مثل اینکه در یک مسیر بیواسطه و راحت حرکت میکند.
بادهای دید بدان جام در افتاده
که بن جام همیسفت چو سنباده
هوش مصنوعی: در یک جلسه، نوشیدنیام را دیدم که در لیوان افتاده بود و مانند پودر سنبل، به زیبایی و شگفتی درون لیوان میدرخشید.
گفت نتوان خوردن یک قطره ازین باده
جز به یاد ملک مهتر آزاده
هوش مصنوعی: نمیتوان از این شراب حتی یک قطره نوشید مگر اینکه به یاد آن بزرگوار آزاد مردی باشیم.
آن خداوند من آن فخر خداوندان
دو لبش درگه گفتن خندان خندان
هوش مصنوعی: خداوند من، آن کسی که برترین است، لبخند بر لبانش نمایان است و همیشه در حال سخن گفتن و خوشحال است.
قوتش چندان وانگه خردش چندان
که درو عاجز گردند خردمندان
هوش مصنوعی: او به قدری قوی است و در عین حال به قدری باهوش که حتی افراد دانا و با تجربه هم در برابر او ناتوان میشوند.
مایهٔ راحت و آزادی دربندان
خدمتش را هنر و جود چو فرزندان
هوش مصنوعی: راحتی و آزادی زندانیان به هنر و بخشندگی او بستگی دارد، مانند این که فرزندانش به او وابستهاند.
... این دو بیت ساقط شده ...
...
هوش مصنوعی: در زندگی، گاه با کارهایی روبرو میشویم که به نظر میرسد دیگر فرصت جبران نداریم و باید بیشتر بر روی احساسات و افکار مثبت تمرکز کنیم تا بتوانیم از چالشها عبور کنیم. مهم است که به یاد داشته باشیم امکان تغییر و بهبود همیشه وجود دارد و باید به دنبال روشهایی برای پیشرفت باشیم.
...
...
هوش مصنوعی: به هر دلیلی که در زندگی با آن روبهرو میشوید، میتوانید بر آن غلبه کنید و به جلو بروید. هرچند چالشها سخت باشند، همواره امیدی وجود دارد که شما را به ادامه مسیر هدایت کند.
پیکر ظلم ز انصافش در زندان
در گذر تیر جگردوز وی از سندان
هوش مصنوعی: بدن ظلم با انصافش در زندان در حال گذر است و تیر جگردوزی او را از جایگاهش دور میکند.
میرمسعود که رایات جهانداری
زده اقبالش بر طارم زنگاری
هوش مصنوعی: میرمسعود که به خاطر سلطنت و قدرت خود، در زندگیاش بسیار خوش شانس بوده و در جایگاه بلندی قرار دارد.
شه اجرامش با آن همه سالاری
سجده آرد به کله گوشهٔ جباری
هوش مصنوعی: سلطنت و بزرگی شه با همه عظمتش، مانند سجدهای انجام میدهد که به قدرت و عظمت خداوند اشاره دارد.
خجل از خاک درش نافهٔ تاتاری
... این مصرع ساقط شده ...
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به احساس شرم و احترام نسبت به خاک اشاره دارد و در واقع بیانگر تحسین و ارادت به زیباییها و نعمتهای طبیعی است. در آن، زیبایی و جذابیت چهرهای خاص با ملاحظه به خاک و زمین تداعی میشود، که نشان از وابستگی عمیق انسانی به طبیعت و عناصر آن دارد.
شاه محمود پدر ناصر دینش جد
وز سعود فلکی طالع او اسعد
هوش مصنوعی: شاه محمود، پدر ناصرالدین شاه، از نسل جد بزرگ و با افتخار خود، سعادتمندترین و خوشبختترین فرد به شمار میآید.
قدرش اکلیل به فرق از گهر فرقد
جاهش آراسته بر اوج زحل مسند
هوش مصنوعی: ارزش او مانند تاجی است که بر سر دارد، و جایگاهش به زیبایی در بلندای سیاره زحل قرار گرفته است.
شده با فر و بها زو شرف و سودد
در او معبد خلق و کرمش مقصد
هوش مصنوعی: او با زیبایی و ارزشش، مقام و سودش در میان مردم در پرستشگاههاست و کرامتش هدف اصلی است.
میرجاوید بماناد و همی شادان
گنجش انباشته و ملک وی آبادان
هوش مصنوعی: میرجاوید میماند و در کنار او، شادمانی گنجشکها جمع شده و سرزمین او آباد است.
کف کافیش که خرمدل ازو رادان
باد چون ابر گهربار به آزادان
هوش مصنوعی: دستهای تو همچون ابرهایی هستند که مرواریدهای نیکو از آنها میبارد و افرادی با دلهای خوش و آزاد از آن بهرهمند میشوند.
از نکوکاران و ز فرخ بنیادان
در خطش از ری تا ساحت عبادان
هوش مصنوعی: از نیکوکاران و مردم خوشذات تا سرزمینهای مختلف، آثار و نشانههای خوبی دیده میشود.