شمارهٔ ۱۳ - در وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود
الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست
ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست
از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند
این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست
چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگبهرنگند
در قُوسِ قُزَح خوشهٔ انگور گمانست
آبی چو یکی کیسگکی از خَزِ زردست
در کیسه یکی بَیْضَهٔ کافورِ کلانست
واندر دل آن بَیْضَهٔ کافورِ ریاحی
دَه نافه و دَه نافَگکِ مُشک نَهانست
وان سیب به کردارِ یکی مردم بیمار
کز جملهٔ اعضا و تن او را دو رُخانست
یک نیمهْ رخش زرد و دگر نیمهْ رخش سرخ
این را هَیَجانِ دَم و آن را یَرَقانست
وان نار همیدون به زنی حامله مانَد
واندر شکم حامله مشتی پسرانست
تا می نزنی بر زمیَش، بچه نزاید
چون زاد بچه، زادن و خوردنْش همانست
مادر، بچهای، یا دو بچه زاید یا سه
وین نار چرا مادرِ سیصد بچگانست
مادر بچه را تا ز شکم نارَد بیرون
بِستر نکند، وین نهنهانست عَیانست
اندر شکم او خود بچه را بسترکی زرد
کردهست و بدو در ز سر بچه نشانست
اکنون صفت بچهٔ انگور بگویم
کاین هر صفتی در صفت او هَذَیانست
انگور به کردار زنی غالیه رنگست
و او را شکمی همچو یکی غالیهدانَست
اندر شکمش هست یکی جان و سه تا دل
وین هر سه دل او را ز سه پاره سُتُخوانست
گویند که حیوان را جان باشد در دل
و او را سُتُخوانی دل و جانست و روانست
جان را نشنیدم که بُوَد رنگ، ولی جانْش
همرنگِ یکی لاله که در لالهستانست
جان را نَبُوَد بوی خوش و بویِ خوشِ او
چون بویِ خوشِ غالیه و عَنبر و بانست
انگور سیاهست و چو ماهست و عجب نیست
زیرا که سیاهی صفتِ ماهِ رَوانست
عیبیش جز این نیست که آبستن گشتهست
او نوز یکی دخترکی تازهجوانست
بی شوی شد آبستن، چون مریمِ عِمران
وین قصه بسی طرفهتر و خوشتر از آنست
زیرا که گر آبستن مریم به دهان شد
این دختر رز را، نه لبست و نه دهانست
آبستنی دختر عمران به پسر بود
آبستنی دختر انگور به جانست
آن روحِ خداوندِ همه خلق جهان بود
وین راحِ خداوندِ همه خلق جهانست
گر قصدِ جهودان بُد در کشتن عیسی
در کشتن این، قصد همه اهل قُرانست
آن را بِگِرَفْتَند و کَشیدند و بِکُشتند
وین را بکُشند و بِکَشند، این به چه سانست؟
آن، زنده یکی را و دو را کرد به معجز
وین، زندهگرِ جان همه خلق زمانست
ناکشتهٔ کُشته صفتِ روحِ قُدُس بود
ناکشتهٔ کُشته صفت این حَیَوانست
آن را، نگر از کشتن آنها چه زیان بود
این را، نگر از کشتن اینها چه زیانست
آن را، پسِ سختی ز همه رنج امان بود
وین را، پس سختی ز همه رنج امانست
آن را به سماوات مکان گشت و مر این را
بر دست امیران و وزیرانْش مکانست
چون دستِ وزیرِ مَلِکِ شرق که دستش
از باده گران نیست، که از جود گِرانست
شمس الوزرا احمدِ عَبدُالصَّمَد آنکو
شمس الوزرا نیست که شمس الثَّقَلانست
آن پیشروِ پیشروانِ همه عالم
چون پیشروِ نیزهٔ خَطّی که سِنانست
مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک
مهتر به دو کوچک، به دلست و به زبانست
دَرّانه و دوزان به سرِ کِلک نیابی
درانه و دوزان به سرِ کِلک و بنانست
اندر کرمش، هر چه گمان بود یقین شد
واندر نسبش، هر چه یقین بود گمانست
خردش نِگَرش نیست، که خردک نِگَرشنی
در کار بزرگان همهُ ذُلّست و هوانست
دینار دهد، نام نکو باز ستاند
داند که عَلیٰ حال زمانه گذرانست
مرحاشیهٔ شاه جهان را و حشم را
هم مال دهندهست و هم مالْ سِتانست
زیرا که ولایت چو تنی هست و درآن تن
این حاشیهٔ شاه رَگست و شَرَیانست
دستورِ طبیبست که بشناسد رگ را
چون با ضربان باشد و چون بیضربانست
چون با ضربانست کند قُوّتِ او کم
ورکم نکند، بیم خُناق از هیجانست
چون بیضربان باشد، نیرو دهد او را
ورنه دل مُلکت را بیم یرقانست
این کارِ وزارت که همیرانَد خواجه
نه کارِ فلان بن فلان بن فلانست
بود آن همگان را غرض و مصلحت خویش
این را غرض و مصلحتِ شاه جهانست
هرگز ندهد خُردمَنِش را برِ خود راه
کز خردمنش محتشمان را حدثانست
از پَشَّه، عنا و الم پیلِ بزرگست
وز مور، فساد بچهٔ شیر ژیانست
خسرو تنهٔ مُلک بود او دِلهٔ مُلک
مُلکَت چو قرآن، او چو معانّیِ قرانست
مُلکَت چو چراگاه و رعیَّت رمه باشد
جَلّاب بُوَد خسرو و دستورْ شبانست
لشکر چو سگان رمه و دشمن چون گرگ
وین کار سگ و گرگ و رمه با رمهبانست
ما را رمهبانیست نه زو در رمه آشوب
نه ایمن ازو گرگ و نه سگ زو به فغانست
هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی
با آنکه بداندیش بود، سخت کمانست
تا بر بم و بر زیر نوای گُلِ نوش است
تا بر گل بَربار خروش ورشانست
عمر و من او را نه قیاس و نه کران باد
چون فضل و منش را نه قیاس و نه کرانست
بادا به بهار اندر چندانکه بهارست
بادا به خزان اندر چندانکه خزانست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست
ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست
هوش مصنوعی: نعمت تنها از سوی خداوند است و این ماه که همزمان با فصل خزان است، زمانی برای تبدیل شدن و ظهور راههای پنهان است.
از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند
این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه در این مسیر پر از زیبایی و شیرینی، موانع و مشکلات زیادی وجود دارد، این راه به گونهای شده که انگار به سادگی و با نرمش حرکت میکند.
چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگبهرنگند
در قُوسِ قُزَح خوشهٔ انگور گمانست
هوش مصنوعی: به مانند رنگهای زیبای رنگینکمان که در پاییز بر روی درختان قرار میگیرد، خوشههای انگور در رنگینکمان به نظر میآیند.
آبی چو یکی کیسگکی از خَزِ زردست
در کیسه یکی بَیْضَهٔ کافورِ کلانست
هوش مصنوعی: آبی مانند یک کیسه کوچک از خز زرد درون کیسهای است که تخم بزرگ کافور را در خود دارد.
واندر دل آن بَیْضَهٔ کافورِ ریاحی
دَه نافه و دَه نافَگکِ مُشک نَهانست
هوش مصنوعی: در دل آن تخم سفید مثل کافور، ده عطر و ده خوشبویی از مشک نهفته است.
وان سیب به کردارِ یکی مردم بیمار
کز جملهٔ اعضا و تن او را دو رُخانست
هوش مصنوعی: این سیب مانند فردی است که به بیماری دچار شده و از تمامی اعضای بدنش دو چهره نمایان است.
یک نیمهْ رخش زرد و دگر نیمهْ رخش سرخ
این را هَیَجانِ دَم و آن را یَرَقانست
هیجانِ دم یعنی مرض پرخونی و یرقان یعنی کمخونی
وان نار همیدون به زنی حامله مانَد
واندر شکم حامله مشتی پسرانست
هوش مصنوعی: این آتش همچون زنی باردار است که در شکمش چندین پسر نهفته دارد.
تا می نزنی بر زمیَش، بچه نزاید
چون زاد بچه، زادن و خوردنْش همانست
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر روی زمین نرود، فرزندی به دنیا نمیآورد. به عبارت دیگر، زایش و خوردن در اینجا یکسان است.
مادر، بچهای، یا دو بچه زاید یا سه
وین نار چرا مادرِ سیصد بچگانست
هوش مصنوعی: مادر یک بچه یا حتی چند بچه به دنیا میآورد، اما چرا مادر باید اینقدر فرزندان داشته باشد که به سیصد برسد؟
مادر بچه را تا ز شکم نارَد بیرون
بِستر نکند، وین نهنهانست عَیانست
هوش مصنوعی: مادر تا زمانی که بچه از شکم به دنیا نیامده، او را در آغوش نمیگیرد و این موضوع نه چیزی پنهان بلکه کاملاً واضح است.
اندر شکم او خود بچه را بسترکی زرد
کردهست و بدو در ز سر بچه نشانست
هوش مصنوعی: در دل او، بچهای در حال رشد است که شکم مادرش را به رنگ زرد درآورده و نشانههایی از جنین در سرش دیده میشود.
اکنون صفت بچهٔ انگور بگویم
کاین هر صفتی در صفت او هَذَیانست
هوش مصنوعی: اکنون میخواهم دربارهٔ ویژگیهای انگور صحبت کنم، اما میدانم که هر ویژگیای که بگویم در واقع گویای خودش نیست و فقط به اشتباه برداشت میشود.
انگور به کردار زنی غالیه رنگست
و او را شکمی همچو یکی غالیهدانَست
هوش مصنوعی: انگور شبیه زنی است که رنگی زیبا دارد و شکمش مانند یک ظرف پر از غالیه (ادویه) است.
اندر شکمش هست یکی جان و سه تا دل
وین هر سه دل او را ز سه پاره سُتُخوانست
هوش مصنوعی: در درون او یک زندگی و سه احساس وجود دارد و این سه احساس او به خاطر سه نوع غم و اندوه مختلف در هم شکسته شدهاند.
گویند که حیوان را جان باشد در دل
و او را سُتُخوانی دل و جانست و روانست
هوش مصنوعی: میگویند که حیوان دارای روح است و این روح در قلب او وجود دارد. دل و جان و روان به هم وابستهاند و معنای عمیقی دارند.
جان را نشنیدم که بُوَد رنگ، ولی جانْش
همرنگِ یکی لاله که در لالهستانست
هوش مصنوعی: من از جان خبر ندارم که چه رنگی است، اما میدانم که جانش مانند رنگ لالهای است که در باغ لالهها رشد کرده است.
جان را نَبُوَد بوی خوش و بویِ خوشِ او
چون بویِ خوشِ غالیه و عَنبر و بانست
هوش مصنوعی: روح انسان از عطر خوش و رایحهاش بیبهره است، همچون عطر خوش عود و عنبر و گلها نیست.
انگور سیاهست و چو ماهست و عجب نیست
زیرا که سیاهی صفتِ ماهِ رَوانست
هوش مصنوعی: انگور رنگی همچون سیاهی ماه دارد و این امر تعجبآور نیست، چون سیاهی ویژگی ماهی است که در حال حرکت است.
عیبیش جز این نیست که آبستن گشتهست
او نوز یکی دخترکی تازهجوانست
هوش مصنوعی: تنها عیب او این است که باردار شده و قرار است دختری جوان به دنیا بیاورد.
بی شوی شد آبستن، چون مریمِ عِمران
وین قصه بسی طرفهتر و خوشتر از آنست
هوش مصنوعی: زنی بدون همسر باردار شد، مانند مریم، مادر عیسی. و این داستان جالبتر و زیباتر از آنچه که گفته شد، است.
زیرا که گر آبستن مریم به دهان شد
این دختر رز را، نه لبست و نه دهانست
هوش مصنوعی: زیرا اگر مریم در حال بارداری به سراغ این دختر بینظیر برود، نه لب دارد و نه دهانی.
آبستنی دختر عمران به پسر بود
آبستنی دختر انگور به جانست
هوش مصنوعی: دختر عمران باردار به دنیا آوردن پسر را به یاد میآورد، مانند باردار شدن دختر انگور که به زندگی و روح انسان مربوط میشود.
آن روحِ خداوندِ همه خلق جهان بود
وین راحِ خداوندِ همه خلق جهانست
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که آن موجودی که روح و جان همه موجودات جهان است، خود نیز در حقیقت راهنمایی از جانب خداوند برای همه مخلوقات به شمار میآید. به عبارتی، این موجود نه تنها بوجود آورنده زندگی و روح در جهان است بلکه راه و روش درست زندگی کردن را نیز به موجودات آموزش میدهد.
گر قصدِ جهودان بُد در کشتن عیسی
در کشتن این، قصد همه اهل قُرانست
هوش مصنوعی: اگر نیت یهودیان در کشتن عیسی بود، در واقع هدف همه اهل قرآن نیز در کشتن این شخص است.
آن را بِگِرَفْتَند و کَشیدند و بِکُشتند
وین را بکُشند و بِکَشند، این به چه سانست؟
هوش مصنوعی: آنها را گرفتند و کشیدند و کشتند و این را هم کشتند و خواهند کشت. این وضعیت چه معنایی دارد؟
آن، زنده یکی را و دو را کرد به معجز
وین، زندهگرِ جان همه خلق زمانست
هوش مصنوعی: آن شخص با معجزهاش یک نفر را زنده کرده و این، زندهکنندهی زندگی تمام انسانها در طول زمان است.
ناکشتهٔ کُشته صفتِ روحِ قُدُس بود
ناکشتهٔ کُشته صفت این حَیَوانست
هوش مصنوعی: روح قدس از صفات خاص کسانی است که در راه حق فدا شدهاند، و این ویژگی در مورد این حیوان نیز صدق میکند، چرا که او نیز به نحوی جان باخته و نماد روحانیت و تقدس است.
آن را، نگر از کشتن آنها چه زیان بود
این را، نگر از کشتن اینها چه زیانست
هوش مصنوعی: به این موضوع فکر کن که آیا از کشتن آنها ضرری به وجود میآید یا نه؟ و همچنین به این نکته توجه کن که آیا از کشتن اینها زیانی خواهد داشت؟
آن را، پسِ سختی ز همه رنج امان بود
وین را، پس سختی ز همه رنج امانست
هوش مصنوعی: پس از گذراندن سختیها و رنجها، آن چیز که به دست میآید آرامش و امنیت است و این، خود نشانهای است از تزکیه و پاکی روح.
آن را به سماوات مکان گشت و مر این را
بر دست امیران و وزیرانْش مکانست
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آن نوشته یا مطلب به آسمانها و مکانهای بالا میرسد و این موضوع در دست قدرتمندان و مقامات است.
چون دستِ وزیرِ مَلِکِ شرق که دستش
از باده گران نیست، که از جود گِرانست
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که مانند دستی که به وزیر یک پادشاه شرقی تعلق دارد و این دست به خاطر نوشیدن شراب سنگین نیست، بلکه به خاطر بخشش و generosity اوست. به عبارتی دیگر، انسان باید به خاطر خوبیها و بخششهایش شناخته شود، نه به خاطر عادتهای ناپسند.
شمس الوزرا احمدِ عَبدُالصَّمَد آنکو
شمس الوزرا نیست که شمس الثَّقَلانست
هوش مصنوعی: شخصی به نام احمد عبدالصمد، که به عنوان شمس الوزرا شناخته میشود، همانند کسی دیگر نیست که به شمس الثقالان شهرت دارد.
آن پیشروِ پیشروانِ همه عالم
چون پیشروِ نیزهٔ خَطّی که سِنانست
هوش مصنوعی: او که در بین بهترینها پیشتاز است، مانند نوک نیزهای است که در خط مقدم جنگ قرار دارد و همه چیز را به جلو میبرد.
مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک
مهتر به دو کوچک، به دلست و به زبانست
هوش مصنوعی: در میان تمام مردم، او بزرگتر و مهمتر است و دو جوانتر از او، به قلب و زبان او وابستهاند.
دَرّانه و دوزان به سرِ کِلک نیابی
درانه و دوزان به سرِ کِلک و بنانست
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و جلوههای ظاهری کسی علاقهمند باشی، نباید فقط به ظاهر او توجه کنی، بلکه باید به درون و ویژگیهای واقعی او نیز نگاهی عمیقتر داشت. در واقع، زیبایی واقعی به شخصیت و احساسات درونی افراد بستگی دارد و فقط به چهره و ظاهر آنها محدود نمیشود.
اندر کرمش، هر چه گمان بود یقین شد
واندر نسبش، هر چه یقین بود گمانست
هوش مصنوعی: در محبت او، هر چیزی که گمان میکردیم، به حقیقت پیوست و در نسبت او، هر چیزی که به یقین میدانستیم، به شک و تردید تبدیل شد.
خردش نِگَرش نیست، که خردک نِگَرشنی
در کار بزرگان همهُ ذُلّست و هوانست
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که اگر کسی خرد و بصیرت لازم را نداشته باشد، نمیتواند در مسائل مهم و بزرگ به درستی قضاوت کند و در نتیجه، بیاحترامی و ناتوانی برایش به همراه خواهد داشت.
دینار دهد، نام نکو باز ستاند
داند که عَلیٰ حال زمانه گذرانست
هوش مصنوعی: اگر کسی دیناری بدهد، نام نیکو از او گرفته میشود، زیرا او میداند که وضعیت زمان به سرعت در حال تغییر است.
مرحاشیهٔ شاه جهان را و حشم را
هم مال دهندهست و هم مالْ سِتانست
هوش مصنوعی: به شاه جهان و درباریان او، هم جنبهی حقمداری و ثروتاندوزی وجود دارد و هم آنها خود را در برابر اموال و داراییها مسئول میدانند.
زیرا که ولایت چو تنی هست و درآن تن
این حاشیهٔ شاه رَگست و شَرَیانست
هوش مصنوعی: چون ولایت مانند یک بدن است، در این بدن آن حاشیهٔ شاه مانند رگ و جریان خون است.
دستورِ طبیبست که بشناسد رگ را
چون با ضربان باشد و چون بیضربانست
هوش مصنوعی: طبیب باید رگ را بشناسد و بفهمد که چه زمانی نبض دارد و چه زمانی ندارد.
چون با ضربانست کند قُوّتِ او کم
ورکم نکند، بیم خُناق از هیجانست
هوش مصنوعی: وقتی نبض به آرامی و کندی میزند، قدرت او نیز کاهش مییابد و اگر این آرامش قطع نشود، نگرانی از تندشدن میتواند به وجود بیاید.
چون بیضربان باشد، نیرو دهد او را
ورنه دل مُلکت را بیم یرقانست
هوش مصنوعی: وقتی قلب ضربانی نداشته باشد، به آن توان میدهد و گرنه حاکمیت آن به بیماری مبتلا میشود.
این کارِ وزارت که همیرانَد خواجه
نه کارِ فلان بن فلان بن فلانست
هوش مصنوعی: این کار وزارت که خواجه انجام میدهد، کار کسی دیگر نیست و به او مربوط نمیشود.
بود آن همگان را غرض و مصلحت خویش
این را غرض و مصلحتِ شاه جهانست
هوش مصنوعی: همه افراد به دنبال منافع و مقاصد خود هستند، اما اینجا صحبت از هدف و سودی است که به نفع شاه جهان است.
هرگز ندهد خُردمَنِش را برِ خود راه
کز خردمنش محتشمان را حدثانست
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نده که خرد و اندیشهات تو را به سمت بدیها و ناپاکیها ببرد، زیرا از اندیشهی نیکو و محترم، همواره عاقبتهای خوبی به دست میآید.
از پَشَّه، عنا و الم پیلِ بزرگست
وز مور، فساد بچهٔ شیر ژیانست
هوش مصنوعی: در اینجا به یک نکته مهم اشاره میشود که هر چیز کوچکی نمیتواند معیاری برای مقایسه با چیزهای بزرگتر باشد. به عبارت دیگر، ویژگیهای کوچک و ناچیز نمیتواند نشانهای از وضعیت یا کیفیت چیزهای بزرگ و مهم باشد. به این ترتیب، از یک موجود کوچک مانند پشه و مورچه نمیتوان به زشتیها یا نواقص موجودات بزرگتر نمونهبرداری کرد.
خسرو تنهٔ مُلک بود او دِلهٔ مُلک
مُلکَت چو قرآن، او چو معانّیِ قرانست
هوش مصنوعی: خسرو محور و بنیاد کشور بود و قلب آن. ملک تو مانند قرآن است و او مانند معنا و تفسیر قرآن.
مُلکَت چو چراگاه و رعیَّت رمه باشد
جَلّاب بُوَد خسرو و دستورْ شبانست
هوش مصنوعی: اگر کشوری مثل چراگاه باشد و مردم آن مانند رمه باشند، در این صورت فرمانروا مانند چوپانی خواهد بود که به نگهداری و مدیریت رمه میپردازد.
لشکر چو سگان رمه و دشمن چون گرگ
وین کار سگ و گرگ و رمه با رمهبانست
هوش مصنوعی: در اینجا به مقایسهای بین لشکر و دشمن پرداخته شده است. لشکر به مانند سگان وفادار و آماده دفاع از رمه است، در حالی که دشمن مانند گرگها است که به دنبال شکار کردن و آسیب رساندن به رمه هستند. در نهایت، این کار به عهده رمهبان است که از رمه محافظت کند و بین آنها و خطرات بیرونی تمایز قائل شود.
ما را رمهبانیست نه زو در رمه آشوب
نه ایمن ازو گرگ و نه سگ زو به فغانست
هوش مصنوعی: ما مسئولیت راهنمایی گلهمان را داریم و نه اینکه در میان آنها آشوبی بهوجود بیاوریم. ما از گرگ و سگهای بد هم در امان نیستیم و به همین دلیل همیشه در حال ناله و شکایت هستیم.
هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی
با آنکه بداندیش بود، سخت کمانست
هوش مصنوعی: هرگز نباید با افراد ضعیف به شدت برخورد کرد، حتی اگر کسی بداند که آن فرد طبیعتاً سختگیر و سختدل است.
تا بر بم و بر زیر نوای گُلِ نوش است
تا بر گل بَربار خروش ورشانست
هوش مصنوعی: برای زندگی نیازی به غم و اندوه نیست؛ باید از زیباییها و شادیهای موجود در طبیعت بهرهمند شد و از لحظات خوش بهره ببریم، زیرا این لحظات مانند بوی دلپذیر گلها هستند که زندگی را معنا میبخشند.
عمر و من او را نه قیاس و نه کران باد
چون فضل و منش را نه قیاس و نه کرانست
هوش مصنوعی: عمر من و او هیچگاه قابل مقایسه با هم نیستند و هیچ حد و مرزی ندارند، چون فضایل و شخصیت او نیز قابل سنجش و محدود کردن نیست.
بادا به بهار اندر چندانکه بهارست
بادا به خزان اندر چندانکه خزانست
هوش مصنوعی: تو این بهار به اندازه زیبایی و شادابی بهار لذت ببر، و در خزانی که هست، به اندازه همان خزان غمگین باش.
حاشیه ها
1395/10/28 04:12
مصطفی موسایی
احتمالا کافور رباحی صحیح است
1398/02/20 13:05
جهن یزداد
چقدر نرم و باصلابت و زیبا تصویر کرده
اندر شکم او خود بچه را بسترکی زرد
کردست و بدو در ز سر بچه نشان است
خدا ادم میگه این شخص آزمایشهای ژنتیکی انجام میداده و جنین شیشه ای میدیده
شعرای مشرق زمین در عربی و فارسی هربار هر شعری میخونی میگی این از همه شاعر تر باز از اون یکی میخونی میگی این از همه شاعرتره
1398/04/28 10:06
محمد مهدی دانشی
اشتباه تایپی در سطر 38
خردک نگرش صحیح است
1399/02/18 20:05
رشنو
بیت سوم: رنگبر نگند اشتباه است.رنگ به رنگ یا همان رنگبرنگ صحیح آن میباشد. لطفاً اصلاح بفرمایید.
تشکر