گنجور

شمارهٔ ۶۱

به خیال تو به هر جای که من می نگرم
می نیاید به جز از گلشن و گل در نظرم
تا گل روی تو آرام و قرارم بربود
به هوایت چو نسیم سحری در به درم
بر سر جان من، ای دوست، دل آزرده مباش
نظری کن که فدای تو بود جان و سرم
عاشق روی توام با همه بی مهری تو
گر به خورشید تماشا بکنم بی بصرم
گر به شاهی شوم، ای مرغ همای سر من!
باز در دست تو چون صعوه ی بی بال و پرم
بسته ی زلف تو گشتم به هوای لب تو
طوطی هندم و در دام بلای شکرم
آتشی در دلم افتاده ندانم ز کجا
این قدر هست کزو سوخته جان و جگرم
حجل از کرده ی خویشم، گله از کس نکنم
من که با این همه نزدیکی او،دورترم
دل و دلبر به چه دل بر شکنم بر سر دل
دل گذارم نتوانم که ز دلبر گذرم
در ره عشق بتان، کشته شدن زنده دلی است
ای خوش آن روز که جان در ره جانان سپرم
دل من مشکن ازان عارض و بالای که من
مرغ گلزار ارم، بلبل شاخ شجرم
برو ای زاهد خودبین ز «وفایی» بگذر
پیش من دام مینداز که مرغی دگرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خیال تو به هر جای که من می نگرم
می نیاید به جز از گلشن و گل در نظرم
هوش مصنوعی: هر جا که به ذهنم می‌رسد، فقط زیبایی و گل‌ها را می‌بینم و غیر از این به خاطر تو چیزی دیگر برایم وجود ندارد.
تا گل روی تو آرام و قرارم بربود
به هوایت چو نسیم سحری در به درم
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو آرامش و قرارم را گرفت، در پی تو مانند نسیم صبحگاهی، در هر جا هستم و سرگردانم.
بر سر جان من، ای دوست، دل آزرده مباش
نظری کن که فدای تو بود جان و سرم
هوش مصنوعی: ای دوست، بر جان من مریز و دلگیر نباش. فقط نگاهی به من بینداز که جان و سرم فدای تو هستند.
عاشق روی توام با همه بی مهری تو
گر به خورشید تماشا بکنم بی بصرم
هوش مصنوعی: من عاشق چهره‌ی تو هستم، حتی با تمام بی‌محبتی‌هایت. اگر به خورشید هم نگاه کنم، انگار که چیزی نمی‌بینم.
گر به شاهی شوم، ای مرغ همای سر من!
باز در دست تو چون صعوه ی بی بال و پرم
هوش مصنوعی: اگر به مقام سلطنت دست پیدا کنم، ای پرنده خوشبخت! باز هم در دستان تو مانند جوجه‌ای فاقد بال و پر خواهم بود.
بسته ی زلف تو گشتم به هوای لب تو
طوطی هندم و در دام بلای شکرم
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوی لب‌های تو، در زلف تو گرفتار شدم. مانند طوطی هندی هستم که در دام شیرینی شکرت گرفتار آمده‌ام.
آتشی در دلم افتاده ندانم ز کجا
این قدر هست کزو سوخته جان و جگرم
هوش مصنوعی: در دلم آتش شعله‌ور شده و نمی‌دانم این آتش از کجا آمده است، به حدی که جان و دل مرا سوزانده است.
حجل از کرده ی خویشم، گله از کس نکنم
من که با این همه نزدیکی او،دورترم
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که در تنهایی خودم هستم و هیچ انتقادی از دیگران نمی‌کنم. چرا که با وجود نزدیکی او، احساس می‌کنم فاصله‌ام از او بیشتر شده است.
دل و دلبر به چه دل بر شکنم بر سر دل
دل گذارم نتوانم که ز دلبر گذرم
هوش مصنوعی: دل و معشوق را به چه رویی بشکنم؟ چونکه نمی‌توانم از عشق دلبر بگذرم و دلم را به کسی دیگر بسپارم.
در ره عشق بتان، کشته شدن زنده دلی است
ای خوش آن روز که جان در ره جانان سپرم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، جان دادن برای زیبایی‌ها نشانه زنده دلی است. چه نیکو روزی‌ست که جانم را در راه معشوق فدای کنم.
دل من مشکن ازان عارض و بالای که من
مرغ گلزار ارم، بلبل شاخ شجرم
هوش مصنوعی: دل من را به خاطر آن چهره و قامت زیبا مشکن، چرا که من همچون پرنده‌ای در باغ گل‌ها هستم، بلبل بر روی درختان.
برو ای زاهد خودبین ز «وفایی» بگذر
پیش من دام مینداز که مرغی دگرم
هوش مصنوعی: از کنار فرد خودفرموده و جدی بگذر و به دنیای احساسات و رویاها نزدیک شو. من در حال تجربه چیز دیگری هستم، همچون پرنده‌ای که در جستجوی آزادی و خوشی است.