شمارهٔ ۱
هان وفایی چه خفته ای دریاب
در طریقت نه کفر شد خور و خواب؟
پیر گشتی به جهل و نادانی
شد به بازی و لهو دور شباب
گر شد آنت ز دست، اینت هست
تا نرفته است آن همت، بشتاب
از جوانان خوش خرام سزد
رنگ خوش، روی سبز، دست خضاب
تو که پیرانه سر چه می نازی
دل سیه، موی سفید، روی بتاب
شو برون پاک دار مدرسه را
سگ و مسجد؟ دلی و عجب و حجاب؟
خرقه و عشق؟ سبحه و رندی؟
تار زنار و توبه؟ آتش و آب؟
به چه می نازی ای فقیه سفیه
استر لابه به ز اسطرلاب
تهی از حکمتی به این علت
شافی و کافی تو نیست کتاب
بگذر از زلف و غمزه ی خوبان
چه زنی دل به تیغ و خود به طناب
از مجاز توام مزاج گرفت
به حقیقت رسان بنای خراب
گفته بودی که توبه از توبه
نیکی و مصلحت چه جای جواب؟
پاک شو از دروغ و دورویی
چشمه ی کوثری نه چشم سراب
گرد دل شو به گریه ی سحری
درد این جام صیقل از خوناب
یک دو روز است عیش گلشن و گل
عیش این یک دو روز هان! دریاب!
مطلب عشق از افسرده دلان
که نجستند معرفت ز دواب
«نه کسی تا ز خیر بی خبر است
آرزو خواستن ز برق سراب»
ادب از سالکان عشق بگیر
کوشش از آب و جنش از سیماب
ناله ی عاشقانه پیدا کن
دلکی زار و دردمند و کباب
نفس با آه عاشقان چه کند؟
دیو بگریزد از خدنگ شهاب
بر تو آن است زار نالیدن
خواه لطفت کند خواه عتاب
روی بر خاک دوست مالیدن
خواه راهت دهند و خواه نقاب
جام می گیر تا ز سر گیری
باز پیرانه سر زمان شباب
سوختم ساقی از حرارت عشق
آتشم را نشان به آب شراب
تا بدانند ماه سرو قد است
برفکن از جمال خویش حجاب
از غم عارض و لب نمکین
سینه پر آتش است دل چو کباب
به خیال رخ تو دیده ی من
می فشاند هزار چشمه گلاب
روز شب خیز عاشقان اسیر
به سر طره ی بتاب بتاب
کس نداند به جز کرشمه ی دوست
درد دیوانگان مست و خراب
تا منم عاشقانه می گویم
سرخوشم سرخوشم به بانگ رباب
هیچم اسباب نی پی می و نی
«أعطنی یا مسبب الأسباب»
به «وفایی» بنده چنان جامی
که نیاید به خویش روز حساب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هان وفایی چه خفته ای دریاب
در طریقت نه کفر شد خور و خواب؟
هوش مصنوعی: این شعر به انسان هشدار میدهد که در مسیر زندگی و سیر و سلوک spiritual، نباید به خواب و بیخیالی فرو رود. آنچه را که انسان به آن مشغول است، باید جدی بگیرد و از بیاعتنایی و کفر به آنچه به حقیقت وجود مربوط میشود، پرهیز کند. در واقع، این شعر ما را به هوشیاری و بیداری در زندگی دعوت میکند.
پیر گشتی به جهل و نادانی
شد به بازی و لهو دور شباب
هوش مصنوعی: شما به سن پیری رسیدید و در نادانی و جهل باقی ماندید و در میان سرگرمیها و تفریحات جوانی خود گم شدهاید.
گر شد آنت ز دست، اینت هست
تا نرفته است آن همت، بشتاب
هوش مصنوعی: اگر فرصت را از دست دادی، هنوز زمان داری تا تلاش کنی و اقدام کنی، پس بیشتر hurry.
از جوانان خوش خرام سزد
رنگ خوش، روی سبز، دست خضاب
هوش مصنوعی: از جوانان زیبا و شاداب، رنگ و رویی دلانگیز و دستانی زیبا به خاطر استفاده از حنا شایسته است.
تو که پیرانه سر چه می نازی
دل سیه، موی سفید، روی بتاب
هوش مصنوعی: تو که با سن بالا چه نکتهای در خود میبینی که به دل تیرهات مینازی، موهای سفیدی داری، اما همچنان زیباییات را نشان بده.
شو برون پاک دار مدرسه را
سگ و مسجد؟ دلی و عجب و حجاب؟
هوش مصنوعی: بهتر است از محیطهای پاک و مقدس مانند مدرسه و مسجد دوری کنیم، هنگامی که دل پر از عجب و حجاب است.
خرقه و عشق؟ سبحه و رندی؟
تار زنار و توبه؟ آتش و آب؟
هوش مصنوعی: این جملهها نامتعارف و متضاد را به تصویر میکشند. آیا ممکن است اینهمه تفاوت با یکدیگر همزیستی داشته باشند؟ در دنیای عشق و عرفان، معیارها و سمبلهای دینی و اخلاقی ممکن است در تضاد با یکدیگر قرار بگیرند، اما در عمق وجودشان، به یک حقیقت مشترک اشاره دارند. خرقه و عشق به عنوان صورت و معنا، سبحه و رندی به عنوان تقوا و بیخیالی، و تار زنار و توبه به عنوان محدودیتها و رهایی. در اینجا آشفتگی و تنوع ارزشها و تجربهها را میتوان مشاهده کرد.
به چه می نازی ای فقیه سفیه
استر لابه به ز اسطرلاب
هوش مصنوعی: ای فقیه نادان، به چه چیزی خود را مینازی؟ صدایت به اندازهی صدای استر لابه، از اسطرلاب هم بیفایدهتر است.
تهی از حکمتی به این علت
شافی و کافی تو نیست کتاب
هوش مصنوعی: کتاب به تنهایی بدون داشتن حکمت و دانش عمیق نمیتواند مفید و موثر باشد.
بگذر از زلف و غمزه ی خوبان
چه زنی دل به تیغ و خود به طناب
هوش مصنوعی: از زلف و نگاه فریبنده ی زیبارویان بگذر، زیرا تو دلت را به شمشیر و خودت را به طناب میبندی.
از مجاز توام مزاج گرفت
به حقیقت رسان بنای خراب
هوش مصنوعی: از تشبیهات تو، حالت و مزاج من دگرگون شده و اکنون میخواهم با واقعیت، بنای ویران خود را بازسازی کنم.
گفته بودی که توبه از توبه
نیکی و مصلحت چه جای جواب؟
هوش مصنوعی: گفته بودی که نیکوکار نمیتواند از کار خوب خود پشیمان شود و پاسخ به این پرسش در مورد مصلحت چه معنا دارد؟
پاک شو از دروغ و دورویی
چشمه ی کوثری نه چشم سراب
هوش مصنوعی: از دروغ و نیرنگ بپرهیز و خود را مانند چشمهی کوثر خالص و صاف کن، چرا که این ویژگیها به تو حقیقت میبخشد و نه چیزی فریبنده و زودگذری.
گرد دل شو به گریه ی سحری
درد این جام صیقل از خوناب
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که در دل داری، مانند سحرگاهی که با اشک فراوان بر دل نشسته، به حالت دلشکسته و دردمند مبدل شو؛ که این جام نمایانگر زخمها و خونهای زیادی است که دیدهای.
یک دو روز است عیش گلشن و گل
عیش این یک دو روز هان! دریاب!
هوش مصنوعی: چند روزی بیشتر نیست که زندگی شادی و خوشی در گلستان و بین گلهاست، پس از این فرصت کوتاه خوب استفاده کن!
مطلب عشق از افسرده دلان
که نجستند معرفت ز دواب
هوش مصنوعی: عاشقان غمگین، نتوانستهاند حقیقت عشق را درک کنند و از قید و بندهایی که آنها را محدود کرده، رهایی نیافتهاند.
«نه کسی تا ز خیر بی خبر است
آرزو خواستن ز برق سراب»
هوش مصنوعی: هیچکس از خیر و خوبی بیخبر نیست، پس آرزو کردن برای چیزی که غیرواقعی و فریبدهنده است مانند امید داشتن به درخششی است که به طعمهای کاذب اشاره دارد.
ادب از سالکان عشق بگیر
کوشش از آب و جنش از سیماب
هوش مصنوعی: از عاشقان ادب بیاموز و تلاش را از آب بگیر و حرکت را از جیوه.
ناله ی عاشقانه پیدا کن
دلکی زار و دردمند و کباب
هوش مصنوعی: آواز عاشقانهای سر بده که دلش زار و پر از درد است و مانند کباب شده.
نفس با آه عاشقان چه کند؟
دیو بگریزد از خدنگ شهاب
هوش مصنوعی: نفس با آههای عاشقان چه کار میتواند بکند؟ حتی دیوها از تیرهای فروزان ستارهها فرار میکنند.
بر تو آن است زار نالیدن
خواه لطفت کند خواه عتاب
هوش مصنوعی: بر تو واجب است که به زاری و ناله بپردازی، خواه با محبت به تو توجه شود و خواه با توبیخ.
روی بر خاک دوست مالیدن
خواه راهت دهند و خواه نقاب
هوش مصنوعی: هر طور که باشد، اگر تو به دوستی بپردازی و محبت بکنی، مهم نیست که به تو اجازه دهند یا ندهند، تو باید به سوی او بروی و از او استقبال کنی.
جام می گیر تا ز سر گیری
باز پیرانه سر زمان شباب
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که زندگی کوتاه است و باید لحظات شیرین جوانی را تجربه کنی. پس از دوران پیری، به یاد روزهای جوانی، از زندگی لذت ببر و به یادآوری آن خاطرات بپرداز.
سوختم ساقی از حرارت عشق
آتشم را نشان به آب شراب
هوش مصنوعی: سوختم از عشق و دردی که دارم، ای ساقی! حتی آتش من هم از شراب و آب نشان میگیرد.
تا بدانند ماه سرو قد است
برفکن از جمال خویش حجاب
هوش مصنوعی: تا دیگران بفهمند که زیبایی و قامت سرو مانند ماه است، باید از چهرهاش پردهپوشی کند.
از غم عارض و لب نمکین
سینه پر آتش است دل چو کباب
هوش مصنوعی: به خاطر غم چهره و لبهای نمکی تو، دل مثل کباب در سینهام آتشین و ملتهب است.
به خیال رخ تو دیده ی من
می فشاند هزار چشمه گلاب
هوش مصنوعی: چشمان من به یاد تو هزاران قطره عطر و زیبایی را نثار میکند.
روز شب خیز عاشقان اسیر
به سر طره ی بتاب بتاب
هوش مصنوعی: روز و شب، عاشقان به خاطر زیباییشان گرفتار هستند و در انتظار دیدن آن معشوق میباشند.
کس نداند به جز کرشمه ی دوست
درد دیوانگان مست و خراب
هوش مصنوعی: فقط خود دوست میداند که دیوانگان چگونه از عشق او آسیب میبیند و در عذاب هستند. دیگران از این درد و وضعیت خبر ندارند.
تا منم عاشقانه می گویم
سرخوشم سرخوشم به بانگ رباب
هوش مصنوعی: تا زمانی که من عاشق هستم، با شادی و دلخوشی سخن میگویم و از نواهای خوشایند رباب لذت میبرم.
هیچم اسباب نی پی می و نی
«أعطنی یا مسبب الأسباب»
هوش مصنوعی: من هیچ وسیلهای ندارم، نه برای نوشیدن شراب و نه برای دعا به خدا که «پروردگارا، همه چیز را در دست توست.»
به «وفایی» بنده چنان جامی
که نیاید به خویش روز حساب
هوش مصنوعی: به خاطر وفا و صداقتی که دارم، مانند جامی هستم که در روز حساب، به خودم باز نخواهم گشت و از گناهکاران نخواهم بود.