شمارهٔ ۴
آنچه جان یابد از انفاس خوشت هر نفسی
چونکه کس محرم آن نیست نگویم به کسی
طعمه باز به گنجشک نشاید دادن
سر عنقا نتوان گفت به پیش مگسی
سر دریا به گهر گوی چه گویی با کف
در چو بخشی به صدف بخش چه بخشی به خسی
باور از من نکنی قصه دریای محیط
ای که هرگز نشنیدی و ندیدی ارسی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنچه جان یابد از انفاس خوشت هر نفسی
چونکه کس محرم آن نیست نگویم به کسی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از نفسهای خوش تو جان میگیرد و زنده میشود، هر نفسی که میکشم، هیچکس نسبت به آن آگاهی ندارد، بنابراین به کسی نمیگویم.
طعمه باز به گنجشک نشاید دادن
سر عنقا نتوان گفت به پیش مگسی
هوش مصنوعی: طعمهای که برای پرندهها تهیه میشود، برای گنجشک مناسب نیست؛ و دربارهی عنقا (پرندهای افسانهای) نمیتوان به مگس چیزی گفت.
سر دریا به گهر گوی چه گویی با کف
در چو بخشی به صدف بخش چه بخشی به خسی
هوش مصنوعی: در کنار دریا، وقتی صحبت از مروارید میشود، چه میتوانی با کف دریا بگویی؟ وقتی چیزی را به صدف میدهی، چه چیزی میتوانی به ریگ و سنگ بدهی؟
باور از من نکنی قصه دریای محیط
ای که هرگز نشنیدی و ندیدی ارسی
هوش مصنوعی: اگر به حرفهایم اعتماد نداری، داستان دریا را برایت بازگو میکنم؛ دریاهایی که نه تو آنها را شنیدهای و نه دیدهای.