گنجور

شمارهٔ ۷۳

جانم از پرتو روی چنان می‌گردد
که دل از آتش او آب روان می‌گردد
هرچه پیداست نهان می‌شود از دیده جان
چون بر آن دیده جمال تو عیان می‌گردد
هرکه از تو اثر نام و نشان می‌یابد
از خود او بی‌اثر و نام و نشان می‌گردد
چون ز جان، جان جهان جمله نهان گشت به کل
آنچه جان طالب آن است، همان می‌گردد
دل چو کَونی است که اندر خم چوگان وی است
روز و شب بی‌سر و بی‌پای از آن می‌گردد
حسن مجموع جهان در نظرم می‌آید
چون که بر روی تو چشم نگران می‌گردد
چو بتم گه به لطافت نظری می‌فکند
ز لطافت تن من جمله چو جان می‌گردد
گرچه پیداست رخ دوست چو خورشید ولی
هم ز پیدایی خود باز نهان می‌گردد
آنکه او منعقد جان و دل مغربی است
مغربی در طلبش گرد جهان می‌گردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانم از پرتو روی چنان می‌گردد
که دل از آتش او آب روان می‌گردد
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و درخشان او چنان اثر عمیقی بر من می‌گذارد که دل من به خاطر عشق او مانند آبی روان و زنده می‌شود.
هرچه پیداست نهان می‌شود از دیده جان
چون بر آن دیده جمال تو عیان می‌گردد
هوش مصنوعی: هر چیزی که قابل مشاهده است، وقتی زیبایی تو به چشم می‌آید، از نظر دل و روح پنهان می‌شود.
هرکه از تو اثر نام و نشان می‌یابد
از خود او بی‌اثر و نام و نشان می‌گردد
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو نشانه‌ای بگیرد و به نوعی تحت تأثیر تو قرار گیرد، خود به تدریج از هویت و ویژگی‌های خود دور شده و بی‌اثر می‌شود.
چون ز جان، جان جهان جمله نهان گشت به کل
آنچه جان طالب آن است، همان می‌گردد
هوش مصنوعی: زمانی که روح و جان انسان با کمال معنا و رازها مواجه می‌شود، همه چیزهایی که روح به دنبال آن است، به حقیقت می‌پیوندد و به واقعیت می‌رسد.
دل چو کَونی است که اندر خم چوگان وی است
روز و شب بی‌سر و بی‌پای از آن می‌گردد
هوش مصنوعی: دل مانند یک میدان است که در آن توپ چوگان به گردش در می‌آید و روز و شب بدون سر و پایان در آن در حال چرخش است.
حسن مجموع جهان در نظرم می‌آید
چون که بر روی تو چشم نگران می‌گردد
هوش مصنوعی: زیبایی تمام جهان در نظرم فقط زمانی نمایان می‌شود که چشمانم به سوی تو خیره می‌شود.
چو بتم گه به لطافت نظری می‌فکند
ز لطافت تن من جمله چو جان می‌گردد
هوش مصنوعی: وقتی معشوق به نرمی نگاهی به من می‌اندازد، لطافت وجودم به جان او جان می‌بخشد.
گرچه پیداست رخ دوست چو خورشید ولی
هم ز پیدایی خود باز نهان می‌گردد
هوش مصنوعی: هرچند چهره دوست مانند خورشید روشن و نمایان است، اما او همچنین از دیده‌ها پنهان می‌شود.
آنکه او منعقد جان و دل مغربی است
مغربی در طلبش گرد جهان می‌گردد
هوش مصنوعی: کسی که روح و دل او به شمال غربی تعلق دارد، به دنبال او هرکسی در دنیا به دور می‌چرخد.