غزل
هنو گیتی نبد اج نیستی هست
که بر یان و دلم چویان سرمست
نبد اج یان و دل نام و نشانی
کوا یان من اویان عهد میبست
در آن عهدین که اویان بسته با من
من اج اویان پیمان هیجه نشکست
نبد دستی و دامانی به گیتی
که من نِج ناد دامان هاژَرَه دست
من اج اویان کوا اهنامم آورد
نَه اُم چهنام آمَن به خویشه ببست
مهر اج مهروانان میشه خوش بی
نیجه رو، مهروانی کَستَه بی کَست!
نه امروجی چِه ما پیوند دَ ناد
نه امرو اج دو گیتی دل چِِه ما رست
چِه ما دل اج کهان آن روژه ببْرَر
اما دَناد یان آن روژه پیوست
چو خویشم مغربی آن روزه وَر خاست
کوا اویان دمی وی خویشه بنشست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هنو گیتی نبد اج نیستی هست
که بر یان و دلم چویان سرمست
هنوز هستی از نیستی پدید نیامده بود که جان و دلم از معشوق سرمست شد.
نبد اج یان و دل نام و نشانی
کوا یان من اویان عهد میبست
از دل و جان هیچ نام و نشانی نبود که معشوق با جان من پیمان میبست.
در آن عهدین که اویان بسته با من
من اج اویان پیمان هیجه نشکست
در پیمانی که معشوق با من بسته، هرگز پیمان را نشکستم.
نبد دستی و دامانی به گیتی
که من نِج ناد دامان هاژَرَه دست
هنوز دست و دامانی در گیتی نبود که من دست به دامان معشوق درافکندم.
من اج اویان کوا اهنامم آورد
نَه اُم چهنام آمَن به خویشه ببست
من از معوشقم که مرا به عشق آورد، نه آنکه عشق را به خویش بسته باشم.
مهر اج مهروانان میشه خوش بی
نیجه رو، مهروانی کَستَه بی کَست!
همیشه مهر از مهربانان خوش است؛ مهربانی با تلخرویی زشت است زشت!
نه امروجی چِه ما پیوند دَ ناد
نه امرو اج دو گیتی دل چِِه ما رست
نه امروز است که ما را با ناد پیوند است. [و] نه امروز است که دل ما از دوگیتی رَسته.
چِه ما دل اج کهان آن روژه ببْرَر
اما دَناد یان آن روژه پیوست
زیرا ما آن روز دل از جهان بریدیم که جان ما و ناد در آن روز به هم پیوست.
چو خویشم مغربی آن روزه وَر خاست
کوا اویان دمی وی خویشه بنشست
من خود، مغربی، آن روز برخاستم که بی خویشتن دمی با معشوق نشستم.