شمارهٔ ۴ - ایضا
یا المی منک الیک الفرار
فی الم الحب بک الاصطبار
یا سکنی القلب من الاضطراب
یا سکنی الروح من الاضطرار
قلب محبک عدیم السکون
روح محبک عدیم القرار
کیف لمن لیس له احتیال
کیف لمن لیس له اختیار
قلبی کما طوفه الحل طاف
قلبی کما دوره الحب دار
و هو لمن قلبه الحایم
و هو لمن حوله کالسرار
و هو مع الحب اذا قام مقام
و هو مع الحب اذا سار سار
و هو علی صوره فی الظهور
و هو علی طوره فی الانطوار
هیاته هیاته فی العیان
قیمته قیمته فی العیار
قدرته قدره من ظهر فیه
لیس له الحکم و لا الاقتدار
اطلقه قیده و هو کان
نزهه شبهه و هو صار
اقبله ادبره وسعه
ضیقه صار بلا اعتذار
من وسع الحق و اسماوه
ینته الجاهل بالاختصار
من خلدی عند هبوب الریاح
سل سفنا هایمه فی البحار
او ورقا مختطفا بالصبا
مضطربا منقلبا فی القفار
همت ولم ادر صراط الیمین
جرت ولم ادر سبیل الیسار
یا سکنی اهد لم فیک هام
یا المی اهد لمن فیک حار
انت لمن لیس له العون عون
انت لمن لیس له الجار جار
انت لمن لیس له الذخر ذخر
انت لمن لیس له الدار دار
انت لمن لیس له موتمن
انت لمن لیس له مستشار
لیس لمن انت له احتیاج
لیس لمن انت له افتقار
طفت علی حول کمال المنیع
درت علیکم بفنون المدار
دمت علی الباب بوعد اللقا
عشت به مت من الانتظار
قلت لسکان دیار الحبیب
لم تفقوا عند رسوم الدیار
منه قنعتم برقوم الدور
منه شبعتم بحظوظ الجدار
لیس له القید بهذا المکان
لیس له الحصر بهذا الحصار
لیس له فی سمه انطلاق
لیس له فی جهه الانحصار
اشرقت الشمس و لاح الوجود
وانکشف الغیم و زال الغیار
وا نبسط القلب و عم الشهود
وانخلص العقل من الافتکار
و ارتفعت منه حدود القیود
منجذبا من نظر الاعتبار
نشهده فی ظلمات الدجی
ندرکه فی سبحات النهار
تفهمه عند سکون الجبال
مستترا متصفا بالوقار
یسمعنا منه نسیم الصبا
یسکرنا فیه بغیر العقار
نسمع منکم کلمات الطیور
نفهم منکم نغمات الهزار
قمت لکم عند مجیء الکرم
قمت لکم عند ورود الکبار
تلمحکم عند شهود الملاح
تلحظکم عند لحاظ الصفار
ذقتک من کل طعام اللذید
مختفیا ملتبسا فی سرار
من صحف الکون بحفظ الوقوف
نتلوئکم نقروکم بالجبار
هذه اطوار ظهوراتکم
فی تتق من حجب مستعار
ان لنا عند تجلیکم
ذالک لافی زمن الاستتار
این بکم نحن و دارا النعیم
این بکم نحن و دار البوار
یحرق من نارکم کل نور
تجمد من نور کم کل نار
منک کسرنا صنم الاحتشام
منک رمینا وثن الافتخار
ان لنا فیک من العار فخر
ان لنا فیک من الفخر عار
فیک لبسنا خلخ الاتهام
مفتضحا فیک خلعنا العذار
عزه عشاقک فی ذلهم
حرمت مشتاقک فی الافتقار
کسرهم عندک فی جبرهم
جبرهم عندک فی الانکسار
لبستم کسوه الکفار صرتم عابد الشمس
کما جئتم مع الاسلام و الایمان بالامس
و ما المشهود و الشاهد و ما المعبود و العابد
و ما المسجود و الساجد سوا انتم مع اللبس
لبستم مره الاولی لباس الاسم و الوصف
لبستم مره اخری لباس العقل و النفس
ظهرتم بعده لبسا بارواح و اشباح
طلعتم بعده حسبا بشکل العرش و الکرس
بدوتم بعد ما قلنا بافلاک و املاک
و اجرام و ارکان و نحن ثم بالانس
تعینتم باعیان تشکلتم باشکال
بما اظهرتم غبتم عن الادراک و الحس
یا قانعا بصفاته عن ذاته
و محتجبا عن ذاته بصفاته
و مطرفا عن لحظ طرف ساحر
متهتک الاستار فی لحظاته
لا تقنعن ببارق من وجهه
و بلمعه لا ترض من لمعاته
و اکشف حجاب الوصف عن موصوفه
من واهب لا تحتجب بهباته
یا رافعا عن وجهه استاره
عزما علی الاحراق من سبحاته
انظر الی وجه صبیح مسفر
باد بیدع الحسن فی جلواته
لا تحجبن بنوره و ظهوره
و سنایه و ضیایه عن ذاته
یا ناظرا برقا تبدا خافقا
من حیه قد مرت فی خفقاته
یا لا محا وجها تجلی مسفرا
یتخطف الابصار من لمحاته
ان لم تلاحظه بلا حجب سنا
فانظر تو راه فی جلا مراته
من لایری نورا به الکون بدا
فالینظر المصباح فی مشکاته
ملک القلوب بلطفه و جماله
سبی العقول بقهره و جلاله
و بدا بوجه مشرق الشمس الضحی
و منور بدر الدجی بهلاله
الکون خال قد بدامن خده
ولقد تجلی خده من خاله
قد کنت فیه هایما من قبل ان
یتکون الانسان من صلصاله
یا من ارانا حسنه متجلیا
فی مظهر التفصیل من اجماله
انت الجمیل بک الوری متجمل
و لک الجمال تمامه بکماله
یا جامعا شمل المحاسن صوره
و تذللت عشاقه بدلاله
من ینطوی فی نورکم ظلماته
عن نورکم لا یحتجب بظلاله
بخیاله لوکان غیری یکتفی
فانا الذی لا یکتفی بوصاله
یا من هوالمرغوب فی اعراضه
یا من هو المحبوب فی اقباله
اما شئت فاضع فی محب جابر
یا من هو المحمود فی افعاله
یا غایه الامال یا کل المنی
ارحم لفان فیک من آماله
و ارحم علی صب کئیب معزم
خال بکم عن فکره و خیاله
یا سادتی هل یخطرن یالکم
من لیس یخطر غیرکم فی باله
حاشاکم ان تغفلوا عن حال من
هو غافل فی حبکم عن حاله
عطفا علی من لیس یدری رشده
شغلا بکم عن غیره و ضلاله
و لقد شهدت جماله فی ذاتی
لما صفت و تصقلت مرآتی
لما تبدت ذاته بصافته
فتسرت ذاتی بها و صفاتی
و تطهرت فی قدسه ادناسی
و تو راقصت فی شمسه ذراتی
و تزینت بجماله و جلاله
و کماله و وصاله خلواتی
فتشرفت بوجوده ازمانی
و تکرمت بشهوده اوقاتی
و تزلزت من قهره ارکانی
و تمکنت من لطفه هیاتی
و تفاصلت بفصوله اوصالی
و تواصلت بوصوله صلواتی
و تضوعت عن نشره منی المنی
و تعرفت من عرفه عرفاتی
و تبدلت بصفاته او صافی
و تحولت بنعوته حالاتی
انواره قد اوقدت مصباحی
فتلالات من ضوه مشکاتی
فقد انطفت من نوره نیرانی
لما بدت بظهوره جناتی
فتشرفت مرفوعه اعلامی
و ترفعت منشوره رایانی
وجه بتجلی ضاحکا متبسما
حتی انطوت فی نوره ظلماتی
یا ناشفا و لقد انت انفاسه
مستوره بروایح النسماتی
لقد کان لی قلبا و قد غاب عن صدری
ولا اسمه یدری و لا رسمه ادری
اهل عاد لا ادری الی الاهل من قرب
و قد ضل فی عود من الوجد و السکری
اهل سار فی لیل من العشق و الشوق
الی حضره المذکور من عالم الذکری
الالیت شعری هل افوز بوصل من
اوان الصبی عز اتربی علی الحجری
الالیت شعری هل اری فیه مره
وهل افص فی الفتاه مافات عن عمری
تغربت من اهلی تفرقت من جمعی
بتانیت من حرفی تحیرت فی امری
اروح بلاروح و امسی بلاعقلی
واغدوا بلاقلب و امسی بلاصبری
لعلی علی ماغاب عنی بغفله
ادورا نادی فی البریه بالجهری
الامن رای قلبا مصطفا مظهرا
من الشک والانکار و الشرک و الکفری
الامن رای قلبا فرید من الکون
الامن رای قلبا وحید من الدهری
الامن رای قلبا ترفع عن الوهم
الا من رای قلبا ترقی عن الفکری
الامن رای قلبا بدور علی اللب
الامن رای قلبا یفر من القشری
الامن رای قلبا مصونا من الخلق
الامن رای قلبا حراما علی الغیری
الا من رای قلبا یضئی علی الشمس
الامن رای قلبا یفیض علی البدری
الامن رای قلبا تحکم علی الکل
الامن رای قلبا تقطب فی العصری
الامن رای قلبا تکرم بالغنی
الامن رای قلبا تسلط با لفقری
الامن رای عنقاء من مغرب الشمس
یحن الی عیبی و یصبوا الی ستری
الامن رای بیغاء خضراء حله
زمان الصفا غایب من الایک و الوکری
الا من رای ورقا بانات حاجز
تمیل الی الف لها کان فی الحجری
الا ان تبدا الی عیان من الغیب
الی ان تجلی لی جهارا من السری
و قلت له یا من لک الکون طامع
تحجب عن عینی و قدمت من سحری
و قال انبساطا عنک ما کنت بارجا
و لکنی عود الی البطن من الظهری
تسترت عن دهری تعرفت عن وضعی
تسامیت من اسمی تعالیت عن قدری
قسما بما بینی و بینک فی الهوی
من غیر هن و التباعد و النوی
و یجمعنا فی عین جمع جامع
شمل الشتات و رافع وهم السوی
و یقلبن الضمان و الصاد الذی
شرب الجور الزاخرات و ما ارتوی
و بلبی المحفوظ من قشر التوی
یا مال قلبی عن هواک و لالوی
قلبی له عرش علی العرش استوی
روحی له ملک علی الملک احتوی
العین بدت بکسوه الاسما
حتی ظهرت بجمله الاشیاء
لا یکتثر الواحد بالاعداد
کلا و بتعداد مرا باالراء
کنت قبل الظهور مندمجا
کانت العین فی مندرجا
بعد ما کنت فی مرتوقا
قد تحلیت صرت مفتوقا
ظهر الکون من تجلینا
بدا الیون من تدلینا
توصلنا بما ورد ممسک
الی وجدان انفاس الحبیب
فان القلب قد یجد التسلی
من المحبوب فی اشمام طبیب
الکون صفاتکم و انتم ذات
والخلق لشمس وجهکم ذرات
الجمله فیکموا و انتم فیها
و انتم لهم و هم لکم مرآت
تجلی الحب من کل الجهات
علی عینی بانوار الصفات
حسبت الحب غیر الکون دهرا
و کان الحب عین الکائنات
قد کنت من الکون و ما کان وجود
شاهدت و قال لی عند شهود
کن عند ظهور نا فقیرا عبدا
حتی بکم اکن غنیا معبود
و انی و ان طوفت بالبیت صوره
فی البیت معنی متلاطف طایف
تجلی حسن معشوقی لا حباب و عشاق
به تنزیه و تشبیه و تقیید و اطلاق
تبدا وجهه حسنا تجلی حسنه وجها
باسماء و اوصاف و احکام و اخلاق
اطلاعات
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یا المی منک الیک الفرار
فی الم الحب بک الاصطبار
هوش مصنوعی: ای کاش از تو فرار کنم، اما در عشق تو تحمل میکنم.
یا سکنی القلب من الاضطراب
یا سکنی الروح من الاضطرار
هوش مصنوعی: آیا آرامش قلب را از اضطراب میطلبی یا آرامش روح را از ناچاری؟
قلب محبک عدیم السکون
روح محبک عدیم القرار
هوش مصنوعی: قلب عاشق همیشه بیقرار و ناآرام است، و روح عاشق هم هیچگاه در جایی قرار نمیگیرد.
کیف لمن لیس له احتیال
کیف لمن لیس له اختیار
هوش مصنوعی: چه خوشحالی برای کسی که تدبیری ندارد، چه احساسی برای کسی که انتخابی ندارد.
قلبی کما طوفه الحل طاف
قلبی کما دوره الحب دار
هوش مصنوعی: دل من همچون گردشی که در عشق است، در عشق میچرخد و دایرهای از محبت را میسازد.
و هو لمن قلبه الحایم
و هو لمن حوله کالسرار
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که شخصی که دلش مضطرب و بیقرار است، در کنار او افرادی هستند که مانند رازها دور و بر او قرار دارند. این افراد میتوانند به او آرامش بدهند یا به گونهای در حال پنهان کردن احساسات خود هستند.
و هو مع الحب اذا قام مقام
و هو مع الحب اذا سار سار
هوش مصنوعی: او در کنار عشق است، وقتی که برمیخیزد و همچنین در کنار عشق است، زمانی که حرکت میکند.
و هو علی صوره فی الظهور
و هو علی طوره فی الانطوار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که او در ظاهر به شکل خاصی نمایش داده میشود و در باطن و در حال تغییر، آن ویژگیهای دیگر را دارد. از این رو، یک نوع دوگانگی بین آنچه که دیده میشود و آنچه که در حال شکلگیری است وجود دارد.
هیاته هیاته فی العیان
قیمته قیمته فی العیار
هوش مصنوعی: این عبارت به مفهوم اهمیت و ارزش واقعی چیزی در زندگی اشاره دارد. در واقع، آنچه که به وضوح و عیان دیده میشود، از نظر ارزش و بهای آن در مقایسه با استانداردها و معیارها هم اهمیت دارد. به عبارت دیگر، ارزش یک چیز هم در نحوه مشاهده آن و هم در سنجش و مقایسهاش با معیارهای دیگر مشخص میشود.
قدرته قدره من ظهر فیه
لیس له الحکم و لا الاقتدار
هوش مصنوعی: قدرت او به اندازهای است که در آن ظاهر شده است، در حالی که نه حکمی دارد و نه توانایی.
اطلقه قیده و هو کان
نزهه شبهه و هو صار
هوش مصنوعی: او را از قید و بند آزاد کن، زیرا پیش از این در حالتی زیبا و معصوم بود که اکنون تغییر کرده است.
اقبله ادبره وسعه
ضیقه صار بلا اعتذار
هوش مصنوعی: به موجب نخستین فرصت، از آن روی برگردانده شد و گستردگی به تنگی تبدیل گشت و او بدون هیچ بهانهای دچار مشکل شد.
من وسع الحق و اسماوه
ینته الجاهل بالاختصار
هوش مصنوعی: من توانایی شناخت حقیقت را دارم و به همین دلیل، تنها به بیان مختصری از آن میپردازم تا جهل برطرف شود.
من خلدی عند هبوب الریاح
سل سفنا هایمه فی البحار
هوش مصنوعی: من باغی دارم در هنگام وزش باد، کشتیهایی که بر دریاها سیر میکنند.
او ورقا مختطفا بالصبا
مضطربا منقلبا فی القفار
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در حال عبور از دشتهای بایر است و به طرز عجیبی این زمینهای خالی را تحت تأثیر قرار میدهد.
همت ولم ادر صراط الیمین
جرت ولم ادر سبیل الیسار
هوش مصنوعی: من عزم و ارادهای قوی دارم، اما نمیدانم که راه راست به کجا میرود و راه چپ چه مسیری را در پیش دارد.
یا سکنی اهد لم فیک هام
یا المی اهد لمن فیک حار
هوش مصنوعی: ای یا سکنی، آیا در آرامش بمانم و در عشق تو مجنون شوم، یا ای می، آیا به کسی که در عشق تو سرگردان شده است، کمک کنی؟
انت لمن لیس له العون عون
انت لمن لیس له الجار جار
هوش مصنوعی: تو برای کسی که یاری ندارد، یاریکنندهای و برای کسی که همسایه ندارد، همسایهای هستی.
انت لمن لیس له الذخر ذخر
انت لمن لیس له الدار دار
هوش مصنوعی: تو برای کسی هستی که ذخیرهای ندارد، و تو برای کسی هستی که خانهای ندارد.
انت لمن لیس له موتمن
انت لمن لیس له مستشار
هوش مصنوعی: تو برای کسی هستی که هیچ کس بر او اعتماد ندارد، و تو برای کسی هستی که هیچ کس از او مشورت نمیخواهد.
لیس لمن انت له احتیاج
لیس لمن انت له افتقار
هوش مصنوعی: شما به کسی که به او وابسته نیستید، نیازی ندارید و به کسی که به شما وابسته نیست، احتیاجی نخواهید داشت.
طفت علی حول کمال المنیع
درت علیکم بفنون المدار
هوش مصنوعی: دور تو در آرزوی کمال میچرخد و بر شما انواع زیباییها نازل شده است.
دمت علی الباب بوعد اللقا
عشت به مت من الانتظار
هوش مصنوعی: در آستانه در تو ایستادهام و به امید دیدارت، زندگیام را گذراندهام و اکنون به خاطر انتظار، جان میسپارم.
قلت لسکان دیار الحبیب
لم تفقوا عند رسوم الدیار
هوش مصنوعی: به ساکنان دیار محبوب گفتم که شما در کنار آثار این سرزمین به هوش نیامدید.
منه قنعتم برقوم الدور
منه شبعتم بحظوظ الجدار
هوش مصنوعی: من به این که به سرنوشت و شانسهای دیگران قانع باشم راضی نیستم، زیرا شما با خوشی و نعمتهای خودتان سیراب شدهاید.
لیس له القید بهذا المکان
لیس له الحصر بهذا الحصار
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که در این مکان و شرایط، هیچ محدودیتی وجود ندارد و نمیتوان کسی را به بنبست رساند. در واقع، اشاره به آزادی و بیمانع بودن است و نشان میدهد که نمیتوان فردی را با مشکلات و موانع محدود کرد.
لیس له فی سمه انطلاق
لیس له فی جهه الانحصار
هوش مصنوعی: او در پرواز خود هیچ محدودیتی ندارد و در هیچ جهتی به تنگنا نمیافتد.
اشرقت الشمس و لاح الوجود
وانکشف الغیم و زال الغیار
هوش مصنوعی: خورشید تابش خود را آغاز کرد و وجود پدیدار شد، همچنین ابرها کنار رفتند و تغییرات از بین رفتند.
وا نبسط القلب و عم الشهود
وانخلص العقل من الافتکار
هوش مصنوعی: دل را باز کن و به تماشای واقعیات بپرداز و ذهن را از افکار بیهوده آزاد کن.
و ارتفعت منه حدود القیود
منجذبا من نظر الاعتبار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که از محدودیتها و قیدها رها شدهایم و به یک دیدگاه جدید و فراگیر دست یافتهایم. نگاهکردن به زندگی و تجربهها باعث میشود که افقهای جدیدی پیشرویمان باز شود و از زنجیرهای گذشته آزاد شویم.
نشهده فی ظلمات الدجی
ندرکه فی سبحات النهار
هوش مصنوعی: در تاریکیهای شب، چیزی را نمیتوان دید، اما در روشنایی روز، همه چیز آشکار میشود.
تفهمه عند سکون الجبال
مستترا متصفا بالوقار
هوش مصنوعی: زمانی که کوهها ساکت و آرام هستند و با وقاری خاص خود نمایان میشوند، انسان به عمق معنا و فهم بیشتری میرسد.
یسمعنا منه نسیم الصبا
یسکرنا فیه بغیر العقار
هوش مصنوعی: نسیم ملایم صبحگاهی ما را به سر و حال میآورد و ما را بدون نیاز به شراب شاداب میکند.
نسمع منکم کلمات الطیور
نفهم منکم نغمات الهزار
هوش مصنوعی: ما از شما کلمات پرندگان را میشنویم، اما نغمههای بلبلان را درک نمیکنیم.
قمت لکم عند مجیء الکرم
قمت لکم عند ورود الکبار
هوش مصنوعی: وقتی بزرگان و مهمانان بزرگ وارد میشوند، من برای شما ایستادهام و آمادهام تا به بهترین نحو از آنها استقبال کنم.
تلمحکم عند شهود الملاح
تلحظکم عند لحاظ الصفار
هوش مصنوعی: شما وقتی به زیباییهای دنیا نگاه میکنید، به یاد زیباییهای دیگر نیز میافتید.
ذقتک من کل طعام اللذید
مختفیا ملتبسا فی سرار
هوش مصنوعی: تو طعم هر نوع خوراک لذیذی را چشیدهای، که در دل پنهان شده و به صورتهای مختلف در آمده است.
من صحف الکون بحفظ الوقوف
نتلوئکم نقروکم بالجبار
هوش مصنوعی: ما صفحات کائنات را با دقت و وقار بررسی میکنیم و شما را به دقت میخوانیم و با اراده قوی به شما پاسخ میدهیم.
هذه اطوار ظهوراتکم
فی تتق من حجب مستعار
هوش مصنوعی: این امکان وجود دارد که شما در طول زمان با اشکال مختلفی از وجود خود روبهرو شوید که از پردههای دروغین و نادرست پنهان شدهاند.
ان لنا عند تجلیکم
ذالک لافی زمن الاستتار
هوش مصنوعی: ما در زمان ظهور و نمایان شدن شما، حس عمیقی داریم که در زمان پنهان بودن این احساس وجود ندارد.
این بکم نحن و دارا النعیم
این بکم نحن و دار البوار
هوش مصنوعی: این کلمات بیانگر تضاد میان خوشبختی و بدبختی هستند. به عبارتی، یکی از زندگی در نعمت و خوشی صحبت میکند، در حالی که دیگری از زندگی در سختی و نابودی میگوید. این تضاد نشاندهنده انتخابها و شرایط متفاوت زندگی است.
یحرق من نارکم کل نور
تجمد من نور کم کل نار
هوش مصنوعی: آتش شما هر نوری را که از نور شما سرد شود، خواهد سوزاند.
منک کسرنا صنم الاحتشام
منک رمینا وثن الافتخار
هوش مصنوعی: ما زینت و زیبایی تو را کنار گذاشتیم و بت افتخار را هدف قرار دادیم.
ان لنا فیک من العار فخر
ان لنا فیک من الفخر عار
هوش مصنوعی: ما در وجود تو به افتخار میبالیم، ولی این افتخار برای ما عاری از هرگونه ننگ است.
فیک لبسنا خلخ الاتهام
مفتضحا فیک خلعنا العذار
هوش مصنوعی: ما در تو به لباس اتهام آراستهایم و در تو پرده را کنار زدهایم.
عزه عشاقک فی ذلهم
حرمت مشتاقک فی الافتقار
هوش مصنوعی: عشق و وابستگی عاشقان در فقر و نیازمندیشان به تو، اعتبار و ارزش خاصی پیدا میکند.
کسرهم عندک فی جبرهم
جبرهم عندک فی الانکسار
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیهایی که در حضور تو به وجود میآید، میتواند خود را به گونهای دیگر نمایان کند. در دل دشواریهایمان، ممکن است به ویژگیهای مثبت و قویتری از خود دست یابیم.
لبستم کسوه الکفار صرتم عابد الشمس
کما جئتم مع الاسلام و الایمان بالامس
هوش مصنوعی: من در لباس کافران درآمدم و مانند آنها عبادت آفتاب را آغاز کردم، حالا که دیروز با اسلام و ایمان آمدهاید.
و ما المشهود و الشاهد و ما المعبود و العابد
و ما المسجود و الساجد سوا انتم مع اللبس
هوش مصنوعی: در اینجا به تفکر درباره چیزهایی که مشاهده میشوند، و همچنین کسانی که مشاهدهکننده هستند یا عبادتی انجام میدهند، پرداخته میشود. همچنین به این نکته اشاره میشود که همه اینها واقعیتی جز شما ندارند و در این میان نوعی اشتباه یا درک نادرست وجود دارد.
لبستم مره الاولی لباس الاسم و الوصف
لبستم مره اخری لباس العقل و النفس
هوش مصنوعی: من یک بار لباس نام و صفت پوشیدم، و بار دیگر لباس عقل و نفس را بر تن کردم.
ظهرتم بعده لبسا بارواح و اشباح
طلعتم بعده حسبا بشکل العرش و الکرس
هوش مصنوعی: شما بعد از آنکه به لباس روحها و ارواح درآمدید، با شکل و شمایلهای جذاب و باشکوهی ظاهر شدید که به عرش و تخت خدایان شباهت داشت.
بدوتم بعد ما قلنا بافلاک و املاک
و اجرام و ارکان و نحن ثم بالانس
هوش مصنوعی: من بعد از آنکه سخنان زیادی درباره آسمانها، زمینها، اجرام آسمانی و ارکان گفتم، اکنون نیز در حال ادامه دادن به این بحث هستم.
تعینتم باعیان تشکلتم باشکال
بما اظهرتم غبتم عن الادراک و الحس
هوش مصنوعی: شما با دیدهها شناخته شدید و در اشکال مختلف شکل گرفتید. به واسطه آنچه که نمایان کردید، از درک و حس دور افتادید.
یا قانعا بصفاته عن ذاته
و محتجبا عن ذاته بصفاته
هوش مصنوعی: او خود را با صفاتش معرفی میکند و از ماهیت واقعیاش با همان صفات مخفی میشود.
و مطرفا عن لحظ طرف ساحر
متهتک الاستار فی لحظاته
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلفریبی نگاه یک معشوقه اشاره دارد که از طریق چشمانش جاذبه و سحر خاصی را به نمایش میگذارد. در واقع، او با نگاهی نافذ و دلربا، احساسات عمیق و جذاب را در دل دیگران ایجاد میکند.
لا تقنعن ببارق من وجهه
و بلمعه لا ترض من لمعاته
هوش مصنوعی: به ظواهر و جذابیتهای سطحی کسی اکتفا نکن، زیرا آنچه در ابتدا زیبا به نظر میآید، ممکن است واقعی و پایدار نباشد.
و اکشف حجاب الوصف عن موصوفه
من واهب لا تحتجب بهباته
هوش مصنوعی: حجاب توصیف را از روی توصیفشده بردار که بخشندهای وجود دارد که با بخشش خود پنهان نمیشود.
یا رافعا عن وجهه استاره
عزما علی الاحراق من سبحاته
هوش مصنوعی: این جمله به معنای کسی است که با عزمی راسخ و ارادهای قوی، به سوی چالشها و مشکلات میرود و از هیچ مانعی نمیهراسد. او با تمکین و ارادهاش، بر مشکلات غلبه میکند.
انظر الی وجه صبیح مسفر
باد بیدع الحسن فی جلواته
هوش مصنوعی: به چهره زیبا و روشن نگاه کن، که زیباییاش در جلوههایش میدرخشد.
لا تحجبن بنوره و ظهوره
و سنایه و ضیایه عن ذاته
هوش مصنوعی: نور و ظهور و جلوههای او را از ذاتش پنهان مکن.
یا ناظرا برقا تبدا خافقا
من حیه قد مرت فی خفقاته
هوش مصنوعی: ای ناظر بر آسمان، درخشش برق را ببین که از جایی که با سکوت و آرامش گذشت، به وجود آمده است.
یا لا محا وجها تجلی مسفرا
یتخطف الابصار من لمحاته
هوش مصنوعی: یا کاش وجهی از نور و زیباییاش را نشان دهد که هر نگاهی را میرباید و به خود جلب میکند.
ان لم تلاحظه بلا حجب سنا
فانظر تو راه فی جلا مراته
هوش مصنوعی: اگر نتوانستی او را بدون حجابهای نور مشاهده کنی، پس نگاه کن به راهی که در روشنایی تصویرش وجود دارد.
من لایری نورا به الکون بدا
فالینظر المصباح فی مشکاته
هوش مصنوعی: کسی که نور را در هستی نمیبیند، باید به چراغی نگاه کند که در آستینش پنهان شده است.
ملک القلوب بلطفه و جماله
سبی العقول بقهره و جلاله
هوش مصنوعی: سلطنت دلها از لطف و زیباییاش است و با شکوه و قدرتش، عقلها را به تسخیر درآورده است.
و بدا بوجه مشرق الشمس الضحی
و منور بدر الدجی بهلاله
هوش مصنوعی: چهره صبحگاه از سمت مشرق خورشید میدرخشد و ماه شبهای تاریک با هلالش روشن شده است.
الکون خال قد بدامن خده
ولقد تجلی خده من خاله
هوش مصنوعی: جهان به قد و قامت او زینت یافته و حقیقت چهرهاش از زیباییهای وجودش نمایان است.
قد کنت فیه هایما من قبل ان
یتکون الانسان من صلصاله
هوش مصنوعی: «من از قبل از آنکه انسان از خاک و گل شکل بگیرد، در آن عالم سرگردان و گم شده بودم.»
یا من ارانا حسنه متجلیا
فی مظهر التفصیل من اجماله
هوش مصنوعی: ای کسی که زیباییهایت در مقام تفصیل از کمالات یکی، به وضوح نمایان است!
انت الجمیل بک الوری متجمل
و لک الجمال تمامه بکماله
هوش مصنوعی: تو زیبایی و جهانیان به وسیله تو زینت یافتهاند، و زیبایی تو به کامل شدن خودت بستگی دارد.
یا جامعا شمل المحاسن صوره
و تذللت عشاقه بدلاله
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک شخص اشاره دارد که تمام زیباییها را در خود جمع کرده و دل عاشقان را با ظرافتها و بازیگوشیهایش به تسخیر درآورده است.
من ینطوی فی نورکم ظلماته
عن نورکم لا یحتجب بظلاله
هوش مصنوعی: هر کس که در پرتو شما وجود تاریکش پنهان میشود، نمیتواند در سایههای خود پنهان بماند.
بخیاله لوکان غیری یکتفی
فانا الذی لا یکتفی بوصاله
هوش مصنوعی: اگر کسی غیر از من باشد که به عشق به او بسنده کند، من آن کسی هستم که هیچگاه از وصل او قناعت نمیکنم.
یا من هوالمرغوب فی اعراضه
یا من هو المحبوب فی اقباله
هوش مصنوعی: ای کسی که در دوریات آرزوی تو را دارند، یا ای کسی که در نزدیکیات محبوب و مورد توجه هستی.
اما شئت فاضع فی محب جابر
یا من هو المحمود فی افعاله
هوش مصنوعی: هرچند که خواستهام را بگویم، اما در دل جابر قرار دادی و او را در کارهایش ستودهای.
یا غایه الامال یا کل المنی
ارحم لفان فیک من آماله
هوش مصنوعی: ای هدف نهایی آرزوها، ای تمام خواستهها، بر ما ببخشای که در تو آرزوهای ما نهفته است.
و ارحم علی صب کئیب معزم
خال بکم عن فکره و خیاله
هوش مصنوعی: مراقب احوال کسی باش که در دل خود درد و غم دارد و از فکر و خیال خود در عذاب است.
یا سادتی هل یخطرن یالکم
من لیس یخطر غیرکم فی باله
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که در دل هیچ کس جز شما، یاد کسی دیگر نیفتد؟
حاشاکم ان تغفلوا عن حال من
هو غافل فی حبکم عن حاله
هوش مصنوعی: هرگز نمیپذیرم که شما از وضع کسی غافل باشید که در عشق شما خود را فراموش کرده است.
عطفا علی من لیس یدری رشده
شغلا بکم عن غیره و ضلاله
هوش مصنوعی: شخصی که راه درست را نمیداند، مشغول به کارهایی است که او را از دیگر مسائل دور میکند و دچار انحراف میشود.
و لقد شهدت جماله فی ذاتی
لما صفت و تصقلت مرآتی
هوش مصنوعی: من زیبایی او را در وجود خودم مشاهده کردهام، زمانی که آینهام صاف و شفاف شده است.
لما تبدت ذاته بصافته
فتسرت ذاتی بها و صفاتی
هوش مصنوعی: زمانی که ذات حق با صفاتش ظهور کرد، من نیز از طریق آن صفات به ذات او دست یافتم.
و تطهرت فی قدسه ادناسی
و تو راقصت فی شمسه ذراتی
هوش مصنوعی: در پاکی و سادگیام، آلودگیهایم را دور کردم و ذرات وجودم در نور تو به رقص درآمدند.
و تزینت بجماله و جلاله
و کماله و وصاله خلواتی
هوش مصنوعی: با زیبایی و عظمت و کمال او آراسته شدم و در خلوتهای خود به وصال او رسیدم.
فتشرفت بوجوده ازمانی
و تکرمت بشهوده اوقاتی
هوش مصنوعی: وجود او برای من باعث افتخار و سربلندی است و در مواقع مختلف، حضورش مایه ی احترام و ارادت من بوده است.
و تزلزت من قهره ارکانی
و تمکنت من لطفه هیاتی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من تحت تأثیر قدرت و صلابت قرار گرفتهام، اما در عین حال از لطف و مهربانی آن وجود برخوردارم.
و تفاصلت بفصوله اوصالی
و تواصلت بوصوله صلواتی
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به ارتباط و پیوند خود با فصلها و زمانها اشاره دارد. او به نوعی احساس میکند که با فرا رسیدن هر فصل، احساسات و اوصاف او نیز تغییر میکند و با ارسال درود و سلام به ائمه و شخصیتهای بزرگ، این پیوند را تقویت میکند. به عبارتی، او با هر فصل و لحظه، بیشتر به نیایش و یادآوری این شخصیتها میپردازد.
و تضوعت عن نشره منی المنی
و تعرفت من عرفه عرفاتی
هوش مصنوعی: عطر عذ به خاطر بوی خوشی که از آن ساطع میشود، منتشر شده و از نشانههای آشنایی خود را نمایان میکند.
و تبدلت بصفاته او صافی
و تحولت بنعوته حالاتی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اوصاف و ویژگیهای خالق در جهان و موجودات تغییر میکند و حالاتی مختلف به خود میگیرند. به عبارت دیگر، جهان موجودات با ویژگیهای خود دگرگون میشود و در هر حالتی که باشند، بازتابی از صفات خالق هستند.
انواره قد اوقدت مصباحی
فتلالات من ضوه مشکاتی
هوش مصنوعی: شعلههای وجودش مانند چراغی روشن است که از نورش درخشندگی و روشنی به فضا میدهد.
فقد انطفت من نوره نیرانی
لما بدت بظهوره جناتی
هوش مصنوعی: جلوههای نوری که قبلاً پرشکوه بودند، اکنون کمفروغ شدهاند و زمانی که زیباییهای باغش نمایان شد، این نور خاموش شد.
فتشرفت مرفوعه اعلامی
و ترفعت منشوره رایانی
هوش مصنوعی: افتخار من در بلندای مقام و جایگاهام همراه با نشانها و گواهیهایی است که به من اعطا شده است.
وجه بتجلی ضاحکا متبسما
حتی انطوت فی نوره ظلماتی
هوش مصنوعی: چهرهای که درخشان و خندان است، آنچنان که تاریکیها در نور او محو میشوند.
یا ناشفا و لقد انت انفاسه
مستوره بروایح النسماتی
هوش مصنوعی: شما در حالی که نمیتوانید ببینید، اما بوی نفسهای او را که در خفاست، احساس میکنید.
لقد کان لی قلبا و قد غاب عن صدری
ولا اسمه یدری و لا رسمه ادری
هوش مصنوعی: من دلی داشتم که اکنون در سینهام نیست و هیچکس از نامش خبر ندارد و هیچ نشانی از او نمیدانم.
اهل عاد لا ادری الی الاهل من قرب
و قد ضل فی عود من الوجد و السکری
هوش مصنوعی: اهل عاد، نمیدانم آیا به خانوادهام نزدیک شدهام یا نه، که در میان عشق و مستی، گم شدهام و به حال پیشین خود بازگشتهام.
اهل سار فی لیل من العشق و الشوق
الی حضره المذکور من عالم الذکری
هوش مصنوعی: عاشقان در شبی تاریک به یاد محبوب خود مشتاقانه آمدهاند و در جستجوی آن حضوری هستند که در عالم یاد و خاطرهها وجود دارد.
الالیت شعری هل افوز بوصل من
اوان الصبی عز اتربی علی الحجری
هوش مصنوعی: آیا این شعر به من میگوید که آیا به وصالی از دوران کودکی خواهم رسید؟ آیا بازگشت به خاک، مرا به آنچه میخواهم خواهد رساند؟
الالیت شعری هل اری فیه مره
وهل افص فی الفتاه مافات عن عمری
هوش مصنوعی: آیا شعری هست که در آن چیزی از گذشتهام را ببینم؟ آیا میتوانم در مورد دختر جوانی بگویم که از عمرم گذشته است؟
تغربت من اهلی تفرقت من جمعی
بتانیت من حرفی تحیرت فی امری
هوش مصنوعی: من از خانوادهام دور شدهام و از جمع دوستانم جدا گشتهام. با این حال، در میان دلایل و مشکلاتم سردرگم و حیران هستم.
اروح بلاروح و امسی بلاعقلی
واغدوا بلاقلب و امسی بلاصبری
هوش مصنوعی: روح من بدون روح است، و من در صبح بدون عقل زندگی میکنم و در عصر بدون قلب و صبر به سر میبرم.
لعلی علی ماغاب عنی بغفله
ادورا نادی فی البریه بالجهری
هوش مصنوعی: شاید او به خاطر غفلت از من دور شده باشد، اما من با صدای بلند در جهان فریاد میزنم.
الامن رای قلبا مصطفا مظهرا
من الشک والانکار و الشرک و الکفری
هوش مصنوعی: آیا قلب من به حقیقتی روشن و انتخاب شده نرسیده است که از تردید، انکار، شرک و کفر دور باشد؟
الامن رای قلبا فرید من الکون
الامن رای قلبا وحید من الدهری
هوش مصنوعی: آیا امنیتی در دل من وجود دارد، در حالی که این دل از همه چیز و همه افراد تنهاست؟ آیا میتوان به آرامش درونی دست یافت در حالی که در این دنیا، من تنها و یکتا هستم؟
الامن رای قلبا ترفع عن الوهم
الا من رای قلبا ترقی عن الفکری
هوش مصنوعی: فقط آن کس که با دل خود ببیند، از تصورها فاصله میگیرد و تنها کسی که با دل خود ببیند، از اندیشهها فراتر میرود.
الامن رای قلبا بدور علی اللب
الامن رای قلبا یفر من القشری
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که تنها نگاه و اندیشهای که از درون با توجه به عمق مسایل و حقیقتهاست، میتواند باعث آرامش شود. در حالی که اگر فقط به ظواهر و سطح مسایل توجه کنیم، قلب از آن دور میشود و آرامش نخواهد داشت.
الامن رای قلبا مصونا من الخلق
الامن رای قلبا حراما علی الغیری
هوش مصنوعی: به جز دلی که از دنیا و مردم دور و محفوظ است، هیچ دلی گرانبها و باارزش نیست. دلهایی که از دیگران و حرامها خالی است، سزاوار احترام و توجهاند.
الا من رای قلبا یضئی علی الشمس
الامن رای قلبا یفیض علی البدری
هوش مصنوعی: تنها کسی که با دل روشنش به نور روزگار مینگرد، میتواند به نور خورشید دست یابد؛ کسانی که با دل پاک به زیباییها نگاه میکنند، مانند ماه درخشانند.
الامن رای قلبا تحکم علی الکل
الامن رای قلبا تقطب فی العصری
هوش مصنوعی: آیا دل کسی به آرامش میرسد که بر همه تصمیمات خود تسلط داشته باشد یا اینکه دل کسی که در عصر خود دچار تردید و نگرانی است، آرامش بیشتری خواهد داشت؟
الامن رای قلبا تکرم بالغنی
الامن رای قلبا تسلط با لفقری
هوش مصنوعی: آنجا که قلبی با ثروت مورد احترام قرار میگیرد، آرامش وجود دارد؛ اما در جایی که قلبی با فقر مواجه است، طعمه مشکلات میشود.
الامن رای عنقاء من مغرب الشمس
یحن الی عیبی و یصبوا الی ستری
هوش مصنوعی: آیا او میتواند از دوردست، به دنبالم بیاید و به عیبها و کاستیهایم توجه کند و به پنهانکاریهایم رغبت داشته باشد؟
الامن رای بیغاء خضراء حله
زمان الصفا غایب من الایک و الوکری
هوش مصنوعی: آیا از نظر تو جایی امن و آرام مانند دشت سبزی وجود دارد که در زمان دوستی و صفا، دور از هیاهو و شلوغی باشد؟
الا من رای ورقا بانات حاجز
تمیل الی الف لها کان فی الحجری
هوش مصنوعی: اگر کسی برگی را ببیند که مانعش میشود و به او تمایل پیدا میکند، مانند علاقهای که به بازی یا تفریح دارد، چنین حالتی به او دست میدهد.
الا ان تبدا الی عیان من الغیب
الی ان تجلی لی جهارا من السری
هوش مصنوعی: به جز اینکه از دنیای غیب به عالم مشاهده وارد شوی، تا اینکه حقایق به وضوح و به صورت علنی برایم نمایان شود.
و قلت له یا من لک الکون طامع
تحجب عن عینی و قدمت من سحری
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای کسی که جهان به دنبالش است، تو از چشم من پنهانی و من با سحر خود به تو نزدیکتر شدم.
و قال انبساطا عنک ما کنت بارجا
و لکنی عود الی البطن من الظهری
هوش مصنوعی: آن شخص گفت: من از تو دور شدم و دیگر به تو فکر نمیکنم، اما به هر حال به وضعیت قبلیام برمیگردم.
تسترت عن دهری تعرفت عن وضعی
تسامیت من اسمی تعالیت عن قدری
هوش مصنوعی: من در طول زمان تجربههایی کسب کردهام و به تدریج به جایگاه و ویژگیهای خود آشنا شدهام. از نام و شهرت خود فراتر رفتهام و به مقام و ارزشی بالاتر دست یافتهام.
قسما بما بینی و بینک فی الهوی
من غیر هن و التباعد و النوی
هوش مصنوعی: به خدا قسم، چیزی که بین تو و من در عشق وجود دارد، فرسنگها دوری و فاصله نیست.
و یجمعنا فی عین جمع جامع
شمل الشتات و رافع وهم السوی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که ما را در یک نقطه و در کنار هم جمع میکند، جایی که ناهمگونیها و پراکندگیها کنار میروند و افکار ناپايدار از بین میروند.
و یقلبن الضمان و الصاد الذی
شرب الجور الزاخرات و ما ارتوی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ضمانتها و وعدههایی که داده شده، به راحتی تغییر میکنند و آن کس که در پی لذایذ دنیوی و زیادهخواهی است، هرگز سرشار و راضی نخواهد شد. در واقع، تلاشها و تلاشهایش به او آرامش و ارضا نمیدهد.
و بلبی المحفوظ من قشر التوی
یا مال قلبی عن هواک و لالوی
هوش مصنوعی: عشق و محبت در دل من چنان محفوظ و نگهداریده شده است که حُب تو از هر چیزی بالاتر است و عشق به تو زبانم را به سکوت واداشته است.
قلبی له عرش علی العرش استوی
روحی له ملک علی الملک احتوی
هوش مصنوعی: قلبی دارم که به عرش خدا نزدیک است و روحی دارم که بر تمامی مخلوقات چیره و حاکم است.
العین بدت بکسوه الاسما
حتی ظهرت بجمله الاشیاء
هوش مصنوعی: چشم، از طریق نامهای مختلف آشنایی پیدا کرد تا اینکه در میان تمام چیزها نمایان شد.
لا یکتثر الواحد بالاعداد
کلا و بتعداد مرا باالراء
هوش مصنوعی: شخصی که به تنهایی عددی ندارد، به حساب نمیآید، بلکه باید به تعداد افراد نگاه کرد.
کنت قبل الظهور مندمجا
کانت العین فی مندرجا
هوش مصنوعی: قبل از ظهور و مشخص شدن، به گونهای بودم که چشمانم در یک بطن قرار داشتند و همه چیز برایم در حال جریان بود.
بعد ما کنت فی مرتوقا
قد تحلیت صرت مفتوقا
هوش مصنوعی: بعد از اینکه در موقعیتی قرار داشتم و به آن زیبایی و خوبی آراسته شدم، اکنون به حالتی افتادهام که از آن وضعیت دور ماندهام.
ظهر الکون من تجلینا
بدا الیون من تدلینا
هوش مصنوعی: نخستین نور وجود از تجلی ما آشکار شد و به سمت عظمت و برتری راه یافت.
توصلنا بما ورد ممسک
الی وجدان انفاس الحبیب
هوش مصنوعی: ما با آنچه که از محبوب به ما رسیده است، به درک عمیق احساسات او دست یافتهایم.
فان القلب قد یجد التسلی
من المحبوب فی اشمام طبیب
هوش مصنوعی: دل ممکن است از حضور محبوب، آرامش پیدا کند، مانند اینکه طبیب با عطر و بوی خوش خود، تسکیندهنده باشد.
الکون صفاتکم و انتم ذات
والخلق لشمس وجهکم ذرات
هوش مصنوعی: شما ویژگیهایی از جهان هستید و وجودتان حقیقتی عمیق را در بر دارد، در حالی که خلقت، مانند ذراتی، به چهرهی تابناک شما نگریسته است.
الجمله فیکموا و انتم فیها
و انتم لهم و هم لکم مرآت
هوش مصنوعی: شما در یکدیگر هستید و آنها نیز در شما. شما برای آنها و آنها برای شما مانند آینهای هستید.
تجلی الحب من کل الجهات
علی عینی بانوار الصفات
هوش مصنوعی: عشق به طور واضح و از هر سو بر من تجلی میکند و این به خاطر ویژگیهای شگفتانگیز اوست که در درون من روشنایی میبخشند.
حسبت الحب غیر الکون دهرا
و کان الحب عین الکائنات
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عشق را فقط در دنیای مادی میدانستم و فکر میکردم که عشق محدود به زمان و مکان است، اما در حقیقت، عشق ذات و وجود همه چیز را تشکیل میدهد و فراتر از واقعیتهای دنیوی است.
قد کنت من الکون و ما کان وجود
شاهدت و قال لی عند شهود
هوش مصنوعی: من زمانی را به یاد میآورم که از جهان جز وجود چیزی را نمیدیدم و در آن زمان، وجود به من گفت که با مشاهدهها روبرو خواهم شد.
کن عند ظهور نا فقیرا عبدا
حتی بکم اکن غنیا معبود
هوش مصنوعی: در زمان ظهور، خود را فقیر و بندهای از بندگان خدا نشان بده، حتی اگر در باطن مانند معبودی غنی باشی.
و انی و ان طوفت بالبیت صوره
فی البیت معنی متلاطف طایف
هوش مصنوعی: من اگرچه دور کعبه میچرخم، در این مکان، تصویری وجود دارد که معنای زیبایی در آن نهفته است.
تجلی حسن معشوقی لا حباب و عشاق
به تنزیه و تشبیه و تقیید و اطلاق
هوش مصنوعی: زیبایی معشوق به گونهای است که نه تنها عشق را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه محدود به تعابیر خاص یا تشبیهات نمیشود و فراتر از تمامی قیود و آزادگیهاست.
تبدا وجهه حسنا تجلی حسنه وجها
باسماء و اوصاف و احکام و اخلاق
هوش مصنوعی: چهره زیبا با جلوههای نیکو و نامها، صفات، احکام و اخلاق خوب نمایان میشود.