برگردان به زبان ساده
مسعود سعد سلمان شاعر نامی در قصیدتی به مطلع:
هوش مصنوعی: مسعود سعد سلمان، شاعر معروف، در یک شعر خود با آغاز خاصی به بیان احساسات و افکارش پرداخته است.
بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
هوش مصنوعی: اگر کسی در شعر و نثر به افتخار و عزتی رسیده، این افتخار از آن من است، زیرا امروز شعر و نثر من درخشان و باارزش است.
در این قصیده که گفتم من اقتفا کردم
باوستاد لبیبی که سیدالشعراست
هوش مصنوعی: در این شعر، من پیرو شعرهای لبید، شاعری بزرگ و برجسته، بودهام.
بر آن طریق بنا کردم این قصیده که گفت:
«سخن که نظم کنند آن درست باید و راست »
هوش مصنوعی: با توجه به راه و روشی که انتخاب کردهام، این شعر را سرودم که میگوید: «هر گاه که کلام را به نظم درمیآورند، باید آن را به صورت صحیح و درست بیان کنند.»
این متن کاملتر این قصیده است که «امید سروری» در «سفینهٔ ترمذ» گردآمدهٔ «محمد بن یغمور» احتمالاً مربوط به قرن هشتم یا بعد از آن یافت است. به نظر میرسد قصیده خطاب به «عنصری» سروده شده باشد.
هوش مصنوعی: این متن نسخهی کاملتری از شعری است که «امید سروری» در کتاب «سفینهٔ ترمذ» گردآوری کرده و احتمالاً به «محمد بن یغمور» در قرن هشتم یا بعد از آن تعلق دارد. به نظر میرسد این شعر به «عنصری» خطاب شده باشد.
قصیدهای که مسعود سعد سلمان ذکر او کرد این استاد لبیبی است -رحمة الله علیهما- و آن استاد لبیبی در ایام سامانیان و محمدی سیدالشعر بوده است، خاصه در عصر سلطان محمود -نورالله مرقده
هوش مصنوعی: قصیدهای که مسعود سعد سلمان درباره آن صحبت کرده، مربوط به استاد لبیبی است که رحمت خدا بر او باد. این استاد لبیبی در دوره سامانیان و در زمان محمدی سیدالشعرا معروف بوده است، به ویژه در دوران سلطان محمود که خداوند بر مرقد او نور افکن باشد.
سخن که نظم دهند آن درست باید و راست
طریق نظم درست اندر این زمانه جزاست
هوش مصنوعی: سخنی که به صورت شعر در میآید، باید درست و راستگو باشد. در این زمان، نظم صحیح و درست بسیار کم است.
سخن که من بنگارم به نظم اگر دگری
به نثر خوب گزارد چنان گزارد راست
هوش مصنوعی: اگر من کلامی را به نظم بنویسم، دیگران هم میتوانند آن را به نثر زیبا و درست بیان کنند.
ز حسن خالی دارم ز لفظ ناقص پاک
درست و راست ز بایسته نه فزون نه به کاست
هوش مصنوعی: من از زیبایی خالی هستم و از واژههای ناتمام بینیازم. درست و صادقانه تلاش میکنم که به اندازه کافی و نه بیشتر یا کمتر از آنچه باید، دست یابم.
مرا سخن به بلندی سماست و معنیها
از او درفشان گویی که آفتاب سماست
هوش مصنوعی: سخنان من مانند آسمان بلند و وسیع است و معانی آن همچون نور خورشید درخشان و پراکنده میشود.
به صنعت و به معانی و نازکی و خوشی
یکی قصیدهٔ من ... (ناخوانا) شعراست
هوش مصنوعی: برای من، شعری که سرودهام به خاطر هنر، عمق معانی، لطافت و زیباییاش قابل توجه و ارزشمند است.
وگر گواهی خواهد یکی بر این دعوی
همین قصیده بدین گفت من بسنده گواست
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بر این ادعا شاهدی بیاورد، همین شعر که من گفتهام برای این منظور کافی است.
مرا چه باید گفت این سخن که نیک افتاد
چو آفتاب درفشان ز آسمان پیداست
هوش مصنوعی: من چه باید بگویم در مورد این سخن که به خوبی بیان شده، چون مانند تابش آفتاب که از آسمان مشخص است، واضح و روشن است.
به صنعت است روان شعر چو جان در تن
بلی و آن دگر کس به سان باد رواست
هوش مصنوعی: شعر مانند جان در بدن است، با این تفاوت که برخی افراد مانند باد، بیهدف و بینظم به سوی جلو میروند.
ایا گروهی کاین شعرها همیخوانیت
به حلق و حنجره گویی که زیر باد دو تاست
هوش مصنوعی: آیا گروهی هستند که این شعرها را با صدای بلند میخوانند، گویی که در زیر باد دو صدا از حلق و حنجرهشان خارج میشود؟
مرا به سوی شما آب نیست و مرتبه نیست
سوی شما همه جاه و بزرگی آن کس راست
هوش مصنوعی: من هیچ آب و برکتی به سوی شما ندارم و در مقامی هم نیستم، ولی همهی عظمت و بزرگی به آن کسی تعلق دارد که به سوی شما میآید.
که شعرهاش چو تعویذهای کالبدیست
درست است نماینده نه درست و نه راست
هوش مصنوعی: شعرهای او مانند تعویذهایی هستند که به جسم میپوشانند، اما نمایانگر حقیقت نیستند و نه واقعیت را به درستی بازتاب میدهند.
به شعرهای لبیبی شما نگاه کنیت
که شعرهای لبیبی چه بابت عقلاست
هوش مصنوعی: به شعرهای لبیبی نگاه کنید و ببینید که چقدر تأملبرانگیز و عمیق هستند.
همیشه رغبت اهل هنر به شعر من است
به سوی اوست شما را همیشه میل و رواست
هوش مصنوعی: اهل هنر همیشه به شعر من علاقهمند هستند و به سمت آن کشیده میشوند. شما هم به راحتی و به طور طبیعی به این شعر گرایش دارید.
به دستههای ریاحین کی التفات کند
ستور سرزده جایی که دستههای گیاست
هوش مصنوعی: اسب سرکش توجهی به دستههای گل ندارد، وقتی که در جای دیگری با انبوهی از گیاهان روبرو است.
مرا بگوی که یک شعر نیک بایسته
کزو مثل زد شاید ز گفتههاش کجاست
هوش مصنوعی: به من بگو که کدام شعر خوب و شایسته وجود دارد که بتوان آن را مثال آورد، شاید بگوید که این شعر از چه گفتههایی نشأت گرفته است.
نه هر ه نظمی دارد ز گفتهها نیک است
نه هر چه رنگش باشد ز جامهها دیباست
هوش مصنوعی: هر ترتیبی که از حرفها ایجاد میشود، لزوماً خوب نیست و هر چیزی که ظاهر زیبا و رنگارنگی داشته باشد، نشانهی باکیفیت بودن آن نیست.
ز مشک و زلف وزآن کاربسته معنیها
چه خوشی و چه شگفتی وزآن چه خواهد خاست
هوش مصنوعی: از عطر مشک و زیبایی مو و معنای پیچیدهای که در آنها نهفته است، چه شادیها و چه شگفتیهایی میتواند ناشی شود و از اینها چه چیزهای جدیدی ممکن است به وجود آید.
به نظم و نثر سخن را نهایتی باید
کزو مثل زد شاید که زین چه گفت و چه خواست
هوش مصنوعی: هر متن چه به صورت نثر و چه به شکل نظم، باید دارای پایانی مشخص باشد که به آن معنی و مفهوم ببخشد. این پایان میتواند به ما کمک کند تا بفهمیم منظور و خواسته نویسنده چه بوده است.
بر این طریق بگویش که یک دو بیت بگوی
بر این قیاس که من گفتهام گرش یاراست
هوش مصنوعی: بگو که همچنان که من شعر گفتهام، او هم بیتی بگوید که شبیه آن باشد، اگر که یار من باشد.
صفات مشک مگوی و ز زلف یاد مکن
اگر توانی دانم که این قصیده تو راست
هوش مصنوعی: در مورد ویژگیهای مشک صحبت نکن و از موهای او یاد نکن. اگر میتوانی، بدان که این شعر متعلق به توست.
جز آن قصیده که از روزگار برنایی
که کار پیر نه چون کار مردم برناست
هوش مصنوعی: تنها شعری که از روزگاری دور و جوانی نوشته شده، به کاری از پیران مربوط نیست، زیرا کار آنها به اندازه کار جوانان نیست.
وگر به خواسته آراسته نشده تن تو
رواست کایزد جان مرا به علم آراست
هوش مصنوعی: اگر بدن تو به خواستههای درونیت تزیین نشده، اشکالی ندارد؛ زیرا ای پروردگار، جان مرا با علم وزینت بخشیدهای.
بدان که بیخردی را درم فزون باشد
به فضل کی آخر برابر داناست
هوش مصنوعی: بدان که شخص نادان از نظر ثروت و مال بسیار دارد، اما با عقل و دانش برابر نیست.
به هیچ حال ابوجهل چون محمد نیست
وگرچه هر دو به نسبت ز آدم و حواست
هوش مصنوعی: هیچگاه ابوجهل مانند محمد نیست، هرچند که هر دو به نسب آدم و حوا تعلق دارند.
مرا ز دانش رنج تن است و راحت جان
شناخته مثل است این که خار با خرماست
هوش مصنوعی: من از دانش رنج میبرم و در عوض آرامش جان را میشناسم، مثل اینکه زندگیام مانند خار است در کنار خرما.
مرا بیدرمی ویحکا چه طعنه زتی
بدان قدر که بسندهست حال من به نواست
هوش مصنوعی: اگر من تهیدست باشم، چه ارزشی دارد که دیگران به من طعنه بزنند؟ حال من به همین نوا و آهنگ کافی است.
به هیچ وقتی آزار تو نجستم من
تویی که سوی منت سال و ماه قصد جفاست
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی من نتوانستهام به تو آسیب برسانم، تو آن کسی هستی که با گذشت زمان و ماهها به سوی من کینه و عداوت میورزی.
به طبع دشمن آنی که دانشی دارد
شگفت نیست که ظلمت میشه ضد ضیاست
هوش مصنوعی: تنها کسی که دانش و آگاهی دارد، میداند که ظلمت و تاریکی بهخاطر نقص نور و روشنایی به وجود میآید.
به شعرت چه عطای بزرگ داد ملک
هنر نه از توست آن پادشا بزرگ عطاست
هوش مصنوعی: شعر تو هدیهای بزرگ از جانب ملک هنر است و این بزرگترین بخشی از لطف و عطای پادشاهی است که از سوی تو نیست.
به سیم خواستن و یافتن چه فخر کنی
تفاخر آن کاو را مکارم است و سخاست
هوش مصنوعی: به دنبال بدست آوردن چیزهای مادی و ظاهری نباش، چرا که ارزش واقعی در ویژگیها و کمالات فردی نهفته است، و کسی که دارای فضایل و اخلاق نیکو باشد، در واقع بزرگتر و باارزشتر است.
تو هر چه یافتهای من ندانم آن دانم
که نظم و نثر تو یکسر معلل است و خطاست
هوش مصنوعی: هر چه تو به دست آوردهای، من از آن خبر ندارم؛ اما میدانم که تمام شعرها و نثرهای تو بیاساس و نادرست است.