شمارهٔ ۳۹ - به شاهد لغت بادریسه، بمعنی آن مهره که زنان بر دوک زنند بوقت رشتن
گر . . . ت از نخست چنان بادریسه بود
آن بادریسه خوش خوش چون دوک ریسه شد
شمارهٔ ۳۸ - به شاهد لغت مکل، بمعنی کرمی سیاه که در آبست: غلبه فروش خواجه که ما را گرفت بادشمارهٔ ۴۰ - به شاهد لغت شاکمند، به معنی نمدی که از پشم سازند: به دستش ز خام گوزنان کمند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر . . . ت از نخست چنان بادریسه بود
آن بادریسه خوش خوش چون دوک ریسه شد
هوش مصنوعی: اگر از همان ابتدا تو مانند یک رشته نازک و لطیف بودی، آن وقت آن رشته زیبا و خوشنما مانند دوک نخریسی به هم میپیچید.

لبیبی