گنجور

شمارهٔ ۹۸ - مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حمله‌ای زیر و زبر کردن چنان لشکر

دلیری کاو صف مردان بدیده‌ست
نه بازش، دیده در خواب آرمیده‌ست
گوی را زیبد اندر زیر، توسن
که صف تیغ داند باغ سوسن
رود یک سر چو باد آن جا که یک سر
چو برگ بید بارد، تیغ و خنجر
نیندازد، گر آید ببر و یا شیر
چو نیلوفر، سپر، بر آب شمشیر
بسی بینی عروسان قبا پوش
بگشت کوچه‌های شهر پر جوش
نه شیران را کند کس حمله تعلیم
نه روبه را گریز و حیله تسلیم
نباشد هم شجاع و هم خردمند
بجز غازی ملک شیر عدو بند
چو دید آهنگ لشکرهای خسرو
که آید روی در روی و روا رو
اشارت کرد تا فرمان گزاران
کنند آئین ترتیب سواران
که و مه شد ز حکم کارفرمای
سلیح و ساز خود را زیور آرای
ز صیقل‌های صف‌ها، یافت جوشن
که فتح از غیب‌هایش گشت روشن
کمان‌ها چون هلال اندر بلندی
پلان مریخ سان در زورمندی
خدنگ افکن به عشق اندر کمان دید
چو می خوار حریص اندر مهٔ عید
به تیر آراستن هر تیر سازی
چو باز آموز در تعلیم بازی
چو سوهان سوی پیکان کرده آهنگ
رسیده خیل چین در غارت زنگ
فرس بری و کوهی و تتاری
تذر و باغ و کبک کوهساری
حشم را چون سلیح و آلت رزم
مرتب گشت بهر جنبش و عزم
سبک غازی ملک کین را کمر بست
امید خویش بر تقدیر بر بست
نیاز بندگی را یار خود کرد
توکل را پناه کار خود کرد
برون آمد ز شهر فرخ خویش
سوی هندوستان کرده رخ خویش
ظفر پر مایه شد چون عادل از داد
زمین در لرزه شد چون مردم از باد
سپاه اندک ولی نیروی دل پر
نه نیروئی که گنجد در تصور
ز جای خود چو در جنبیدن آمد
ملایک ز آسمانش دیدن آمد
شتابان شد به تندی سوی بدخواه
درو نظارگی سیاره و ماه
همی آمد صف پولاد بسته
ز اقبال و ظفر بنیاد بسته
به پیش آهنگ آن قلب معظم
ملک فخر الدول گشته مقدم
ملک دریا صفت در صف دریا
خلف در پیش، همچون موج دریا
به بالای ملک ماهی نشانه
چو ماهی بر سر دریا روانه
چو آمد نیک نزدیک «علاپور»
«علاپور» از مهابت شد بلا پور
همی کردند سیر ماه و انجم
دوان مریخ پیر از چرخ پنجم
در آن جولانگهٔ جیحون مسافت
محیط حوض شد جیحون آفت
خبر شد جمع دهلی را در آن عزم
که پیش آمد به هیجا غازی رزم
به خود گفتند کین یک میر کم زور
چگونه با صف دهلی کند شور
ندید انبوه مردم را قیاسی
نکرد از پری لشکر هراسی
همی آمد به رسم زورمندان
چو گرگی در شکار گوسفندان
نه مردم بلکه اژدرها است این مرد
بهر انگشت خنجرهاست این مرد
کسی کافتد دل شیران ز گردش
نشاید سهل گیری در نبردش
بهر جنگ مغل کور خش برگرد
به فوجی ده «تومن» زیر و زبر کرد
چنین شطرنج بازی کاوست در کین
کند سر زیر شاهان را چو فرزین
چو گفتند این سخن را مرد دانا
هراسان گشت دل‌های توانا
درین اثنا یکی زیشان بر آشفت
که چندین وصف دشمن چون توان گفت؟
گر او مرد است، نی ما زن شماریم؟
که با چندین سپه تابش نداریم؟
اگر خاک افگنیم آن سویگان مشت
زمین سان آسمان سازیم بر پشت!
همی باید کشیدن خنجر کار
که از خفتن نگردد بخت بیدار
به یک پی حمله‌ای را نیم بر وی
که قلبش بی سپر گردد به یک پی
کنیمش خاک، اگر دریاست فوجش
بیاشامیم، اگر طوفانست موجش
چه باشد در دل دریا کف خاک
که باشد پیش صرصر مشت خاشاک
امیران، چار و ناچار، اندران عزم
کمر بستند بهر کوشش و رزم
همان مرتد که کیش کافری داشت
به کیش هندوان سهم سری داشت
به حیله خویش را پر زور می‌ساخت
بلا می‌دید و خود را کور می‌ساخت
دو چشمش کور بد در لشکر خویش
ولیکن احول اندر لشکر پیش
بلی شخصی که در دل سست زور است
سوی خصم احول و در خویش کور است
در آن حال، آن بزرگان را خبرها
به فتراک اجل بستند سرها
چو گشت آراسته لشکر به هنجار
به هنجاری که هست آرایش کار
عزیمت گشت محکم در نیت‌ها
که خون ریزند فردا، بی دیت‌ها
شب هندو نسب چون لشکر آراست
نفیر پاسبانان سو به سو خاست
به هم مهتاب و ظلمت شد شب آرای
چو خیل هندو و مومن به یک جای
سلیح آرای شد خلقی ز هر باب
گریزان شد ز دیده پیش از آن خواب
که و مه در خیال بامدادان:
که ما گردیم یا بد خواه شادان؟
کرا در خاک سازند آشیانه؟
که باز آید سلامت سوی خانه؟
کرا امروز، سر مهمانست، بر دوش،
که فرادا خواست کرد از تن فراموش؟
کرا امروز دست و پای بر جای،
که فردا هر یک افتد در دگر جای؟
کدامین هم نشین با ماست این دم،
که فردا خواست گشت از جمع ما کم؟
درین سودا مشوش بود هر کس
که شد جنبش پدید از پیش و از پس
مسافت در میان هر دو لشکر
قیاس ده کروهی بود کم تر
شبا شب راه مقصد بر گرفتند
سوی مقصود کار از سر گرفتند
چو صبح تیغ زن خنجر برآورد
جهان خفتان زرین در بر آورد
شب از خورشید روشن یافت بازی
چو قلب کافر از شمشیر غازی
سپاهی تشنه و بی آب و پر گرد
در آن گرد، از خوی خویش، آبخور کرد
رسید اندر مقام حرب که، تیز
ز آب تیز شمشیر آتش انگیز
روان گشتند هر سو کارداران
که آرایند صف‌های سواران
صف پیلان چو صف ابر آزار
هر ابری، برق حمله، باد رفتار
به پشت پیل ترکان تیر در شست
چو کوهی که به پشت کوه بنشست
پس پیلان، سواران صف کشیده
به جوش از پشت ماهی تف کشیده
نه یک صف بلکه صد سد گران سنگ
که صحرای جهان زیشان شده تنگ
همه خان و ملوک اندر چپ و راست
به سختی در نشسته از پی خاست
سلیح و ساز هر یک خسروانه
ز آهن گشته دریای روانه
جوانان کرده ترکش‌ها پر از تیر
برایشان در دریغ، این عالم پیر
ز هر سو غلغل تکبیر می‌خاست
چنانکه افغان ز چرخ پیر می‌خاست
جدا صف‌های هندو ز اهل ایمان
چو گرد بخل ز آثار کریمان
فرس هندی و راوت نیز هندی
برهمن پیش در هندو پسندی
درآمد صف دهلی یک طرف تنگ
ز دیگر سو برای قلبهٔ جنگ
صف غازی ملک شد فوج بر فوج
چو دریائی که بیرون بفگند موج
صف دهلی چو آن صف را نهان دید
گریز و عجز دشمن در گمان دید
قوی شد زین گمان دلهای ایشان
که مانا جمع دشمن شد پریشان
به جولان شد سوار از هر کرانی
سبک شد بهر جولان هر گرانی
ملک غازی ستاریه حیدر عصر
که بودش هم عنان هم فتح و هم نصر
به پیش آهنگ فرزند سرافراز
چو شهبازی سوی مرغان به پرواز
بهاء الدین ملک دین را اسد هم
بسی شیران لشکر نامزد هم
علی حیدر، شهاب‌الدین هر یک
یگانه در دو روی تیغ، هر یک
دگر گردن کشان و نام داران
به جان تشنه به جای تیر باران
بهر جا فوجهای سخت بسته
به عزم جان سپاری رخت بسته
ستاده جوق جوق اندر چپ و راست
که کی زان سو ملک غازی کند خاست
چو قلب دهلی از پیش اندر آمد
خروش جنبش از لشکر برآمد
ز هر سو قلب غازی فوج در فوج
محیط این سپه شد موج در موج
چو تیر پر دلان زد نغمهٔ نی
جگرهای کبابش داده هم می
کمان کاو خم زد اندر کینه جوئی
به استهزا تواضع کرد گوئی
نمود اندر نظرها در چنان راغ
هوا از پر کرکس چو پر زاغ
پر کرکس که می‌زد نالهٔ زار
صلامی داد کر کس را به مردار
گمان رفت از درفش تیغ در مشت
که محرابیست یا محراب زرتشت
ز شمشیری که هر یک سیر می‌زد
شعاع تیغ هم شمشیر می‌زد
نظر از رخش خنجر خیره می‌شد
جهان در چشم مردم تیره می‌شد
سنان جاسوسی هر دیده می‌کرد
همه زخم زبان پوشیده می‌کرد
برهنه در جگر می‌رفت هر نی
به خون پوشیده بیرون می‌زد از وی
به نیزه مرد زان سان سینه می‌خست
که بید سرخش از نی نیزه می‌جست
بسا پهلو که برقش بود در میغ
که مومن سوی مومن چون کشد تیغ؟
ولی با گبر و هندو بود کینه
که خون می بیختش غربیل سینه
غرض، اعظم ملک غازی چو در جنگ
محل دید از برای سیر آهنگ
گره بسته برای فتح بر تاخت
به یک حمله صف دشمن برانداخت
شکست اندر جهان لشکر افگند
که در پیشش مه و اختر سرافگند
شد از مومن به گردون بانگ تکبیر
ز گبران بانک «ناراین» هوا گیر
پلنگانی که چون آهو دویدند
بهر رخنه چو موشان می‌خزیدند
شده پیل از خدنگ غرقه سوفار
بسان خار پشت و پشتهٔ خار
ز پیل آویخته هر پیلبانی
تن آویزان و بیرون رفته جانی
ز دیگر پیل بانان جهد و تعجیل
که در سوراخ موری در خزد پیل
نمی‌زد پیل را چندان کسی تیر
که کار آید مگر بهر جهانگیر
چو مرتد خانخانان روی برتافت
عنان‌ها هر کسی سوی دگر تافت
ملک فخر الدول بود انددر پای
ران پی که بر گیرد از آن فوجی گران پی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلیری کاو صف مردان بدیده‌ست
نه بازش، دیده در خواب آرمیده‌ست
هوش مصنوعی: دلیر کسی است که چهره‌ی مردان را دیده و به همین خاطر ترسش کم است، اما نگاهش به دنیای خواب و خیال فرو رفته است.
گوی را زیبد اندر زیر، توسن
که صف تیغ داند باغ سوسن
هوش مصنوعی: در زیر گوی، اسبی باید باشد که قادر است با دقت و مهارت، سختی‌های زندگی را تحمل کند و با هوشیاری از موانع عبور کند، همچون تیغی که در باغ سوسن، زیبایی را به تصویر می‌کشد.
رود یک سر چو باد آن جا که یک سر
چو برگ بید بارد، تیغ و خنجر
هوش مصنوعی: رود در یک سمت مانند بادی است که در سمت دیگر برگ بید را می‌بارد و در این حال تیغ و خنجر به کار می‌رود.
نیندازد، گر آید ببر و یا شیر
چو نیلوفر، سپر، بر آب شمشیر
هوش مصنوعی: اگر ببر یا شیر به پیش بیاید، باید مثل نیلوفر در آب، خود را محافظت کنی و نباید بگذاری به تو آسیب برساند.
بسی بینی عروسان قبا پوش
بگشت کوچه‌های شهر پر جوش
هوش مصنوعی: بسیاری از عروسان با لباس‌های زیبا در حال عبور از کوچه‌های شهر هستند و این فضا را پر از شور و شوق کرده‌اند.
نه شیران را کند کس حمله تعلیم
نه روبه را گریز و حیله تسلیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند شیران را به جنگ‌آموزی وادار کند و نه روباه را به فرار و تزویر وادار می‌سازد.
نباشد هم شجاع و هم خردمند
بجز غازی ملک شیر عدو بند
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند هم شجاع باشد و هم دانا، مگر غازی که مانند شیر بر دشمنان غلبه کند.
چو دید آهنگ لشکرهای خسرو
که آید روی در روی و روا رو
هوش مصنوعی: وقتی دید که سپاه خسرو به سمت او می‌آید و آماده نبرد هستند، تمام توانش را جمع کرد.
اشارت کرد تا فرمان گزاران
کنند آئین ترتیب سواران
هوش مصنوعی: به اشاره او، افرادی که مسئولیت دارند باید قوانین و نظم ویژه‌ای برای سوارکاران برقرار کنند.
که و مه شد ز حکم کارفرمای
سلیح و ساز خود را زیور آرای
هوش مصنوعی: به خاطر دستور فرمانده، او با ساز و کار خود زینت بخشید.
ز صیقل‌های صف‌ها، یافت جوشن
که فتح از غیب‌هایش گشت روشن
هوش مصنوعی: از درخشش و صفای گروه‌ها، نشان از پیروزی پیدا شد که غیب و حقیقتش به وضوح نمایان گردید.
کمان‌ها چون هلال اندر بلندی
پلان مریخ سان در زورمندی
هوش مصنوعی: کمان‌ها در ارتفاع مانند هلال moon هستند و شکلی قدرتمند و متقارن دارند، شبیه به سیاره مریخ که نشانه‌ای از قوت و استحکام را نشان می‌دهد.
خدنگ افکن به عشق اندر کمان دید
چو می خوار حریص اندر مهٔ عید
هوش مصنوعی: عشقی در دل به وجود آمده است که مانند تیر از کمان رها شده، و در حالتی شاداب مانند فردی که در ایام عید مست می‌نوشد، خود را در این حال و هوا احساس می‌کند.
به تیر آراستن هر تیر سازی
چو باز آموز در تعلیم بازی
هوش مصنوعی: هر سازنده تیری باید مهارت تیراندازی را خوب یاد بگیرد تا بتواند تیرهای خود را به خوبی بسازد.
چو سوهان سوی پیکان کرده آهنگ
رسیده خیل چین در غارت زنگ
هوش مصنوعی: مثل یک سوهان که به سمت پیکان می‌رود، آهن را آماده می‌کند، و همانند گروهی که به سمت چین می‌روند تا چیزی را به سرقت ببرند.
فرس بری و کوهی و تتاری
تذر و باغ و کبک کوهساری
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از عناصر مختلف طبیعت و زندگی اشاره دارد. در آن، به جنبه‌های متفاوت زندگی از جمله اسب‌های تندرو، سنگ‌های بزرگ، مردمانی از فرهنگ‌ها و ملیت‌های مختلف، و زیبایی باغ‌ها و پرندگان اشاره شده است. به طور کلی، این تصویر بیانگر تنوع و زیبایی‌های طبیعی و فرهنگی است که در جهان وجود دارد.
حشم را چون سلیح و آلت رزم
مرتب گشت بهر جنبش و عزم
هوش مصنوعی: وقتی که سپاهیان به خوبی آماده و سازماندهی شوند، برای هر گونه تحرک و تصمیم‌گیری آماده خواهند بود.
سبک غازی ملک کین را کمر بست
امید خویش بر تقدیر بر بست
هوش مصنوعی: غازی آماده نبرد است و برای جنگیدن آماده شده، در حالی که به سرنوشت و آینده‌اش امیدوار است.
نیاز بندگی را یار خود کرد
توکل را پناه کار خود کرد
هوش مصنوعی: انسان در برابر نیازهای خود به خدا روی آورده و به او اعتماد می‌کند تا در لحظات سختی به او پناه ببرد.
برون آمد ز شهر فرخ خویش
سوی هندوستان کرده رخ خویش
هوش مصنوعی: از شهر خوشبختی خود خارج شد و به سمت هند رهسپار گشت.
ظفر پر مایه شد چون عادل از داد
زمین در لرزه شد چون مردم از باد
هوش مصنوعی: پیروزی به اندازه‌ای ارزشمند و بزرگ شد که به طور محسوس بر زندگی مردم تاثیر گذاشت. زمین به لرزه درآمد و اینها حکایت از استرس و ترس مردم داشت، همان‌طور که در زمان وزش باد انتظار تغییر و اتفاقات ناگهانی را دارند.
سپاه اندک ولی نیروی دل پر
نه نیروئی که گنجد در تصور
هوش مصنوعی: نیرو و قدرت یک دل شجاع و پرعزم می‌تواند بسیار فراتر از یک سپاه بزرگ باشد؛ این قدرت را نمی‌توان به راحتی در ذهن تصوّر کرد.
ز جای خود چو در جنبیدن آمد
ملایک ز آسمانش دیدن آمد
هوش مصنوعی: زمانی که فرشتگان از آسمان به حرکت درمی‌آیند و در جایشان جنبش و تحرکی احساس می‌کنند، این موضوع باعث می‌شود که اطرافیانشان متوجه حضور آنها شوند.
شتابان شد به تندی سوی بدخواه
درو نظارگی سیاره و ماه
هوش مصنوعی: او به سرعت به سوی دشمن شتافته و در آنجا سیاره و ماه را مشاهده می‌کند.
همی آمد صف پولاد بسته
ز اقبال و ظفر بنیاد بسته
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که گروهی با هم و به شکل محکم و استوار به سوی پیروزی و موفقیت در حال حرکت هستند. این جمعیت، مانند حلقه‌ای از آهن سخت، متحد و دارای عزم راسخ هستند.
به پیش آهنگ آن قلب معظم
ملک فخر الدول گشته مقدم
هوش مصنوعی: در مقابل آن قلب بزرگ و با ارزش، فخر و افتخارات کشور پیش افتاده‌اند.
ملک دریا صفت در صف دریا
خلف در پیش، همچون موج دریا
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی از دریانوردی و حضور در دریا اشاره دارد. در آن، فرمانروایی همچون موجی در دریا به تصویر کشیده شده است، که در آن، پشت سرش صفی از موجودات دریایی قرار دارد و در پیش رویش، خود دریا وجود دارد. این تصویر نشان‌دهنده‌ی جریان و حرکت دریا و قدرت و شگفتی آن است.
به بالای ملک ماهی نشانه
چو ماهی بر سر دریا روانه
هوش مصنوعی: بر روی سرزمین، ماهی به عنوان نشانه‌ای بر فراز دریا در حرکت است.
چو آمد نیک نزدیک «علاپور»
«علاپور» از مهابت شد بلا پور
هوش مصنوعی: زمانی که فرد خوب و نیکوکار به نزد «علاپور» آمد، «علاپور» به خاطر عظمت و بزرگی‌اش دچار نگرانی و ترس شد.
همی کردند سیر ماه و انجم
دوان مریخ پیر از چرخ پنجم
هوش مصنوعی: ماه و ستارگان در حال حرکت بودند و مریخ که در چرخ پنجم قرار دارد، به طور قدیمی و با سیر خود ادامه می‌داد.
در آن جولانگهٔ جیحون مسافت
محیط حوض شد جیحون آفت
هوش مصنوعی: در آن میدان وسیع جیحون، فضایی که دور حوض تشکیل شده، جیحون به عنوان نمادی از نور و روشنی جلوه می‌کند.
خبر شد جمع دهلی را در آن عزم
که پیش آمد به هیجا غازی رزم
هوش مصنوعی: جمعی از اهالی دهلی در جریان عزم و اراده‌ای قرار گرفتند که وحشیانه به میدان جنگ آمده و آماده نبرد هستند.
به خود گفتند کین یک میر کم زور
چگونه با صف دهلی کند شور
هوش مصنوعی: آن‌ها به خودشان گفتند: این فرمانده که قدرت چندانی ندارد، چگونه می‌تواند این همه هیجان و شور را در صفوف دشمن به وجود بیاورد؟
ندید انبوه مردم را قیاسی
نکرد از پری لشکر هراسی
هوش مصنوعی: او از دیدن جمعیت زیاد، به یاد ترسی که از لشکری به نام پری داشته، قصه‌ای برای خود نمی‌سازد.
همی آمد به رسم زورمندان
چو گرگی در شکار گوسفندان
هوش مصنوعی: او همچون گرگی به سوی گوسفندان می‌آمد، با شیوۀ زورمندان.
نه مردم بلکه اژدرها است این مرد
بهر انگشت خنجرهاست این مرد
هوش مصنوعی: این مرد نه از نوع انسان‌هاست بلکه مانند اژدهایی غول‌پیکر است؛ او به خاطر خنجرهایی که در دست دارد، خطرناک و وحشت‌آور به نظر می‌رسد.
کسی کافتد دل شیران ز گردش
نشاید سهل گیری در نبردش
هوش مصنوعی: کسی که دل شیران را به لرزه درآورد، نباید در مبارزه با او سهل‌انگاری کرد.
بهر جنگ مغل کور خش برگرد
به فوجی ده «تومن» زیر و زبر کرد
هوش مصنوعی: به دلیل جنگ با مغول‌ها، یک گروه از مردم به شکلی ناگهانی و خطرناک تحت تأثیر قرار گرفتند و حوادثی نگران‌کننده پیش آمد.
چنین شطرنج بازی کاوست در کین
کند سر زیر شاهان را چو فرزین
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به فردی دارد که در بازی شطرنج به مهارت و زیرکی خاصی دست یافته و با درک صحیح از شرایط، می‌تواند بر سرنوشت بازی تأثیر بگذارد. او در دنیای رقابت و دشمنی، توانایی دارد که مانند یک فرمانده، حرکات زیرکانه‌ای را انجام دهد و بر دیگران تسلط یابد.
چو گفتند این سخن را مرد دانا
هراسان گشت دل‌های توانا
هوش مصنوعی: وقتی که مرد باهوش این حرف را شنید، دل‌های قوی و نیرومند او به شدت ترسیدند.
درین اثنا یکی زیشان بر آشفت
که چندین وصف دشمن چون توان گفت؟
هوش مصنوعی: در این میان یکی از آنها عصبانی شد و گفت: "چگونه می‌توان همه این توصیف‌های دشمن را بیان کرد؟"
گر او مرد است، نی ما زن شماریم؟
که با چندین سپه تابش نداریم؟
هوش مصنوعی: اگر او مرد است، آیا ما را نمی‌توان زن شمرد؟ که با وجود سپاهیانی که داریم، نمی‌توانیم در برابر او مقاومت کنیم؟
اگر خاک افگنیم آن سویگان مشت
زمین سان آسمان سازیم بر پشت!
هوش مصنوعی: اگر خاک را به آن سوی زمین بیفکنیم، می‌توانیم با ایجاد تغییرات در آن، فضایی همانند آسمان بسازیم!
همی باید کشیدن خنجر کار
که از خفتن نگردد بخت بیدار
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن شانس و بخت خوب، باید جهاد و تلاش کرد؛ زیرا خوابیدن و بی‌تحرکی هیچ کمکی به ایجاد بخت و آینده روشن نمی‌کند.
به یک پی حمله‌ای را نیم بر وی
که قلبش بی سپر گردد به یک پی
هوش مصنوعی: به یک شتاب و بدون درنگ، حمله‌ای را انجام بده که او نتواند از خود دفاع کند و قلبش در برابر آن آسیب‌پذیر شود.
کنیمش خاک، اگر دریاست فوجش
بیاشامیم، اگر طوفانست موجش
هوش مصنوعی: اگر او دریا باشد، ما او را به خاک تبدیل می‌کنیم و اگر طوفانی است، از موج‌هایش می‌نوشیم.
چه باشد در دل دریا کف خاک
که باشد پیش صرصر مشت خاشاک
هوش مصنوعی: در دل دریا، کف خاکی که وجود دارد نسبت به تندباد و طوفان خاشاکی که به راه می‌اندازد، بسیار ناچیز و بی‌اهمیت است.
امیران، چار و ناچار، اندران عزم
کمر بستند بهر کوشش و رزم
هوش مصنوعی: نجبا و بزرگان، چه بخواهند و چه نخواهند، برای تلاش و جنگ عزم خود را جزم کرده‌اند.
همان مرتد که کیش کافری داشت
به کیش هندوان سهم سری داشت
هوش مصنوعی: شخصی که به دین خود وفادار نبود و کافر محسوب می‌شد، به شیوه‌ای خاص و پنهانی به فرهنگ و آیین‌های هندی علاقه‌مند شده بود.
به حیله خویش را پر زور می‌ساخت
بلا می‌دید و خود را کور می‌ساخت
هوش مصنوعی: با ترفندهای خود را قوی می‌کرد، اما در عین حال متوجه سختی‌ها و مشکلات می‌شد و به نوعی خود را از حقیقت دور می‌کرد.
دو چشمش کور بد در لشکر خویش
ولیکن احول اندر لشکر پیش
هوش مصنوعی: چشمان او در میان سربازانش بسته است، اما کسی که کم‌سواد و ناتوان است، در میان آن‌ها جلوتر از همه قرار دارد.
بلی شخصی که در دل سست زور است
سوی خصم احول و در خویش کور است
هوش مصنوعی: آری، کسی که در درون خود ناتوان و ضعیف است، وقتی به دشمنی ناتوان و کور می‌نگرد، خود را در خطر می‌بیند و نمی‌تواند به خوبی تهدیدات را درک کند.
در آن حال، آن بزرگان را خبرها
به فتراک اجل بستند سرها
هوش مصنوعی: در آن وضعیت، خبرهایی به بزرگان رسید که سرنوشت‌شان به مرگ نزدیک شده است.
چو گشت آراسته لشکر به هنجار
به هنجاری که هست آرایش کار
هوش مصنوعی: وقتی که لشکر به ترتیب و نظم خاصی آماده شد، همانطور که باید و مناسب است، کارها سامان می‌گیرد.
عزیمت گشت محکم در نیت‌ها
که خون ریزند فردا، بی دیت‌ها
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ای محکم در دل‌ها شکل گرفته است، زیرا فردا قرار است که بر اساس نیت‌های ناپاک، خون‌هایی بی‌دلیل ریخته شود.
شب هندو نسب چون لشکر آراست
نفیر پاسبانان سو به سو خاست
هوش مصنوعی: شب مانند یک لشکر آماده شده بود و صدای نگهبانان از هر سو بلند می‌شد.
به هم مهتاب و ظلمت شد شب آرای
چو خیل هندو و مومن به یک جای
هوش مصنوعی: در شب، نور مهتاب و سایه‌های تاریکی به هم آمیخته شد، مانند گروهی از هندوها و مومنان که در یک مکان جمع شده‌اند.
سلیح آرای شد خلقی ز هر باب
گریزان شد ز دیده پیش از آن خواب
هوش مصنوعی: مردم به زیبایی زینت یافته‌اند و از هر دلیلی فرار می‌کنند و قبل از این که خوابشان ببرد، از دیدگان پنهان شده‌اند.
که و مه در خیال بامدادان:
که ما گردیم یا بد خواه شادان؟
هوش مصنوعی: آیا ما در آرزوی صبحگاهی با هم خواهیم بود یا اینکه بخواهیم شادی بدخواهی را تجربه کنیم؟
کرا در خاک سازند آشیانه؟
که باز آید سلامت سوی خانه؟
هوش مصنوعی: چه کسی در خاک لانه می‌سازد که دوباره با سلامت به خانه برگردد؟
کرا امروز، سر مهمانست، بر دوش،
که فرادا خواست کرد از تن فراموش؟
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح به نوعی توجه به زندگی و ناپایداری آن اشاره دارد. در اینجا گوینده به این موضوع می‌پردازد که امروز کسی بر دوش مهمان است و شاید فردا فراموش شود. این بیان نشان می‌دهد که وضعیت‌ها و ارتباطات ما می‌توانند موقتی و گذرا باشند و ما باید به یاد داشته باشیم که زندگی چقدر می‌تواند تغییر کند.
کرا امروز دست و پای بر جای،
که فردا هر یک افتد در دگر جای؟
هوش مصنوعی: کیست که امروز در موقعیت و جای خود پایدار است، در حالی که فردا ممکن است هر یک از ما در جای دیگری قرار گیرد؟
کدامین هم نشین با ماست این دم،
که فردا خواست گشت از جمع ما کم؟
هوش مصنوعی: در این لحظه، با چه کسی هم صحبت هستیم که ممکن است فردا از جمع ما جدا شود؟
درین سودا مشوش بود هر کس
که شد جنبش پدید از پیش و از پس
هوش مصنوعی: در این معامله، هر کسی که حرکتی از خود نشان داده، دچار آشفتگی و درگیری شده است.
مسافت در میان هر دو لشکر
قیاس ده کروهی بود کم تر
هوش مصنوعی: مسافت بین دو لشکر کمتر از ده کروه بود.
شبا شب راه مقصد بر گرفتند
سوی مقصود کار از سر گرفتند
هوش مصنوعی: در شب، به سمت هدف خود حرکت کردند و کارهایشان را از سر گرفتند.
چو صبح تیغ زن خنجر برآورد
جهان خفتان زرین در بر آورد
هوش مصنوعی: هنگامی که صبح فرامی‌رسد، مانند کسی که شمشیر را از غلاف می‌کشد، نور و روشنی پدیدار می‌شود و جهان را از خواب طلایی‌اش بیدار می‌کند.
شب از خورشید روشن یافت بازی
چو قلب کافر از شمشیر غازی
هوش مصنوعی: شب به روشنی خورشید روشن شد، همان‌طور که قلب یک کافر از شمشیر جنگجو می‌ترسد.
سپاهی تشنه و بی آب و پر گرد
در آن گرد، از خوی خویش، آبخور کرد
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف شده که در میان سر و صدای جنگ و درگیری، سربازانی که از شدت تشنگی و کمبود آب رنج می‌برند، در تلاش برای بقا و زنده ماندن، به هر طریقی خود را به آب می‌رسانند. آنها در شرایط سخت و وحشتناک، به دنبال نجات و آرامش هستند.
رسید اندر مقام حرب که، تیز
ز آب تیز شمشیر آتش انگیز
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، شمشیر همچون آبی تند و آتشین فرود می‌آید.
روان گشتند هر سو کارداران
که آرایند صف‌های سواران
هوش مصنوعی: دست‌اندرکاران به سمت‌های مختلف رفتند تا صف‌های سواران را سامان دهند و ترتیب بدهند.
صف پیلان چو صف ابر آزار
هر ابری، برق حمله، باد رفتار
هوش مصنوعی: مثل صفی که فیل‌ها درست کرده‌اند، صفی منظم و بزرگ است. هر ابری که در آسمان است، با دیدن این صف تحت تاثیر قرار می‌گیرد؛ مانند نوری که در لحظه‌ی حمله تابیده می‌شود و حرکتی تند و سریع دارد.
به پشت پیل ترکان تیر در شست
چو کوهی که به پشت کوه بنشست
هوش مصنوعی: به مانند تیری که از کمان رها شده و بر پشت فیل ترک‌ها نشسته است، نشانه‌ای از قدرت و استحکام دارد. این تصویر به ما می‌گوید که گویی در برابر کوهی ایستاده‌ایم که بر پشتش سنگینی می‌کند، نشان‌دهندهٔ عظمت و سختی موقعیتی که با آن رو به‌رو هستیم.
پس پیلان، سواران صف کشیده
به جوش از پشت ماهی تف کشیده
هوش مصنوعی: فیل‌ها و سوارکاران منظم و آماده، با هیجان و انرژی از پشت شکار ماهی به جلو آمده‌اند.
نه یک صف بلکه صد سد گران سنگ
که صحرای جهان زیشان شده تنگ
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که نه تنها یک گروه، بلکه تعداد زیادی موانع و سختی‌ها وجود دارد که باعث شده‌اند دنیا پراکنده و تنگ‌نظر به نظر برسد.
همه خان و ملوک اندر چپ و راست
به سختی در نشسته از پی خاست
هوش مصنوعی: تمام خان‌ها و پادشاهان در سمت چپ و راست به سختی نشسته‌اند و در پی برخواستن هستند.
سلیح و ساز هر یک خسروانه
ز آهن گشته دریای روانه
هوش مصنوعی: سلاح و ابزار هر یک به زیبایی و عظمت همچون پادشاهی از آهن ساخته شده و به مانند جویبار روان است.
جوانان کرده ترکش‌ها پر از تیر
برایشان در دریغ، این عالم پیر
هوش مصنوعی: جوانان با آرزوها و اهداف بزرگ، در دنیای پرخطر و چالش‌ها با مشکلاتی روبرو هستند. این زندگی و جهان به جوانان احساس ناامیدی می‌دهد، چرا که با وجود توانمندی‌هایشان، سختی‌های زیادی پیش رویشان قرار دارد.
ز هر سو غلغل تکبیر می‌خاست
چنانکه افغان ز چرخ پیر می‌خاست
هوش مصنوعی: از هر طرف صدای بلند تکبیر به گوش می‌رسید، به‌طوری که گویی فریاد از آسمان قدیمی برمی‌خواست.
جدا صف‌های هندو ز اهل ایمان
چو گرد بخل ز آثار کریمان
هوش مصنوعی: افراد مؤمن و اهل ایمان از هندوها جدا هستند، مانند اینکه بخل و فقر از آثار انسان‌های با کرامت و بخشنده دور هستند.
فرس هندی و راوت نیز هندی
برهمن پیش در هندو پسندی
هوش مصنوعی: اسب هندی و گوینده هندی هر دو در نظر برهمن (عالم هندو) محبوب و پسندیده هستند.
درآمد صف دهلی یک طرف تنگ
ز دیگر سو برای قلبهٔ جنگ
هوش مصنوعی: در یکی از طرف‌های میدان جنگ، صفی از جنگجویان از دهلی وارد شده‌اند و در طرف دیگر، فشاری ایجاد شده است که نشان‌دهندهٔ اوج درگیری و نبرد است.
صف غازی ملک شد فوج بر فوج
چو دریائی که بیرون بفگند موج
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از جنگجویان مانند دریایی که موج‌هایش به بیرون می‌غلطد، به صف شده‌اند و آماده نبرد می‌باشند.
صف دهلی چو آن صف را نهان دید
گریز و عجز دشمن در گمان دید
هوش مصنوعی: وقتی صف دهلی را پنهانی مشاهده کرد، متوجه شد که دشمن در حال فرار و ناتوانی است.
قوی شد زین گمان دلهای ایشان
که مانا جمع دشمن شد پریشان
هوش مصنوعی: دل‌های آن‌ها به دلیل این تصور قوی شده است که دشمنان در کنار هم جمع شده و به شدت نگران و پریشان شده‌اند.
به جولان شد سوار از هر کرانی
سبک شد بهر جولان هر گرانی
هوش مصنوعی: سواران از هر سو به حرکت درآمدند و با سبکی و آزادی، برای نمایش توانایی‌های خود به جولان پرداختند.
ملک غازی ستاریه حیدر عصر
که بودش هم عنان هم فتح و هم نصر
هوش مصنوعی: ملک غازی، حیدر (علی) در عصر خود درخشنده‌ترین و قابل ستایش‌ترین شخصیت است که هم در میدان جنگ پیروز شده و هم در دستاوردهای بزرگ شرکت کرده است.
به پیش آهنگ فرزند سرافراز
چو شهبازی سوی مرغان به پرواز
هوش مصنوعی: در اینجا به جوانی شجاع و موثر اشاره شده که همانند شاهینی برتر از پرندگان دیگر، به سوی آینده و اهداف بزرگ پرواز می‌کند. او با عزت و افتخار به پیش می‌رود و در پی رشد و موفقیت است.
بهاء الدین ملک دین را اسد هم
بسی شیران لشکر نامزد هم
هوش مصنوعی: بهاءالدین، همچون شیران جنگجو، در صف لشکر و در میدان نبرد می‌درخشد و نامش در میان مردان وفادار و شجاع رساست.
علی حیدر، شهاب‌الدین هر یک
یگانه در دو روی تیغ، هر یک
هوش مصنوعی: علی حیدر و شهاب‌الدین هر کدام در نوع خودunique و بی‌نظیر هستند، مانند دو طرف یک تیغ که هر یک ویژگی‌های خاص خود را دارند.
دگر گردن کشان و نام داران
به جان تشنه به جای تیر باران
هوش مصنوعی: افرادی که به قدرت و مقام بزرگ معروف هستند، حالا با روحی تشنه و بی‌خوابی مواجه‌اند که به جای تیراندازی، به دنبال آرامش و رضایت در زندگی خود هستند.
بهر جا فوجهای سخت بسته
به عزم جان سپاری رخت بسته
هوش مصنوعی: در هر جایی که گروه‌های زیادی با اراده قوی آماده جانفشانی هستند، آن‌ها از قبل برای این کار آماده شده‌اند.
ستاده جوق جوق اندر چپ و راست
که کی زان سو ملک غازی کند خاست
هوش مصنوعی: در دو سوی مسیر، گروه‌هایی از مردم ایستاده‌اند و منتظرند که ببینند کدام‌یک از آن‌سوی، پادشاه غازی می‌آید.
چو قلب دهلی از پیش اندر آمد
خروش جنبش از لشکر برآمد
هوش مصنوعی: زمانی که قلب دهلی به جلو آورد، سر و صدای حرکت از جانب لشکر بلند شد.
ز هر سو قلب غازی فوج در فوج
محیط این سپه شد موج در موج
هوش مصنوعی: قلب جنگی پرهیاهو و پر از شور از هر طرف به سمت این سپاه آمد و به صورت مداوم در حال تهاجم بود.
چو تیر پر دلان زد نغمهٔ نی
جگرهای کبابش داده هم می
هوش مصنوعی: وقتی صدای نی به گوش رسید، دل‌های حساس به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و جگرها را به آتش عشق درآورد.
کمان کاو خم زد اندر کینه جوئی
به استهزا تواضع کرد گوئی
هوش مصنوعی: کسی که با کینه و دشمنی به کمان خود تیر می‌زند، به طور توهین‌آمیزی خود را humble نشان می‌دهد، گویی که تحت تأثیر منفی قرار گرفته است.
نمود اندر نظرها در چنان راغ
هوا از پر کرکس چو پر زاغ
هوش مصنوعی: در دید مردم، زیبایی‌های ظاهری مثل درختان سبز و خوشبو روشن است، اما مانند پر کرکس، که به زاغ شباهت دارد، از دور نمایان می‌شود.
پر کرکس که می‌زد نالهٔ زار
صلامی داد کر کس را به مردار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که فریاد و ناله‌ای غم‌انگیز سر می‌داد، به مرده‌ای صدا زد.
گمان رفت از درفش تیغ در مشت
که محرابیست یا محراب زرتشت
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شیء در دستان شخص، چیزی شبیه به یک معبد یا نماد مذهبی است، اما در واقع یک شمشیر است. این تصویر بیان‌گر اختلاف بین ظاهری که به نظر می‌رسد و واقعیتی است که وجود دارد.
ز شمشیری که هر یک سیر می‌زد
شعاع تیغ هم شمشیر می‌زد
هوش مصنوعی: از شمشیری که هر بار به یک اندازه حرکت می‌کرد، نور تیغ نیز به همان اندازه می‌تابید.
نظر از رخش خنجر خیره می‌شد
جهان در چشم مردم تیره می‌شد
هوش مصنوعی: نگاه به چهره‌اش مانند تیغی است که آدم را متحیر می‌کند و باعث می‌شود دنیا در چشم مردم عادی و بی‌خبر، تیره و تار به نظر برسد.
سنان جاسوسی هر دیده می‌کرد
همه زخم زبان پوشیده می‌کرد
هوش مصنوعی: چشم‌ها به دقت همه چیز را زیر نظر داشتند و هر کلام نیش داری را پنهان می‌کردند.
برهنه در جگر می‌رفت هر نی
به خون پوشیده بیرون می‌زد از وی
هوش مصنوعی: نی در دلش جراحت و درد زیادی داشت و از درون به شدت می‌گريست، در حالی که به ظاهر برهنه و بی‌پوشش به نظر می‌رسید. اما از این جراحت و عواطف پنهانش، صدای گوش‌نواز و عمیقی بیرون می‌آمد.
به نیزه مرد زان سان سینه می‌خست
که بید سرخش از نی نیزه می‌جست
هوش مصنوعی: مرد با نیزه به شدت به سینه‌ی حریف حمله می‌کند، به طوری که سر بید به خاطر ضربه‌ی نی نیزه به حرکت درمی‌آید.
بسا پهلو که برقش بود در میغ
که مومن سوی مومن چون کشد تیغ؟
هوش مصنوعی: بسیار ممکن است که در میان ابرها، نوری درخشان باشد، اما چرا مؤمنان با یکدیگر به مخالفت و درگیری بپردازند؟
ولی با گبر و هندو بود کینه
که خون می بیختش غربیل سینه
هوش مصنوعی: او با زرتشتیان و هندوها خصومتی داشت که این دشمنی به حدی بود که همچون غربیلی در سینه‌اش می‌ریخت.
غرض، اعظم ملک غازی چو در جنگ
محل دید از برای سیر آهنگ
هوش مصنوعی: هدف اصلی این است که وقتی ملک غازی در میدان جنگ متوجه اوضاع شد، برای ادامه پیشروی و اقدامات بعدی تصمیم بگیرد.
گره بسته برای فتح بر تاخت
به یک حمله صف دشمن برانداخت
هوش مصنوعی: با یک حمله قاطع، توانست صف دشمن را در هم بشکند و راه را برای پیروزی خود باز کند.
شکست اندر جهان لشکر افگند
که در پیشش مه و اختر سرافگند
هوش مصنوعی: در جهان، شکست باعث می‌شود که نیرویی به پاخیزد که در برابرش، ماه و ستاره‌ها نیز درخشش خود را از دست می‌دهند.
شد از مومن به گردون بانگ تکبیر
ز گبران بانک «ناراین» هوا گیر
هوش مصنوعی: از مؤمنان در آسمان صدا و بانگ تکبیر به گوش می‌رسد، در حالی که صدای گبرها (کافران) همچنان در حال ناله و فریاد است.
پلنگانی که چون آهو دویدند
بهر رخنه چو موشان می‌خزیدند
هوش مصنوعی: پلنگ‌هایی که مانند آهو سریع می‌دویدند، برای فرار به سمت شکاف‌ها مانند موش‌ها خزیدند.
شده پیل از خدنگ غرقه سوفار
بسان خار پشت و پشتهٔ خار
هوش مصنوعی: پیل (فیل) به وسیلهٔ تیرپیکر غرق در آب شده و همچون خارپشت به نظر می‌رسد که بر روی توده‌ای از خارها قرار دارد.
ز پیل آویخته هر پیلبانی
تن آویزان و بیرون رفته جانی
هوش مصنوعی: هر انسانی که در تلاش است تا با قدرت و اراده خود به موفقیت برسد، در واقع خود را به خطر می‌اندازد و ممکن است از مسیر صحیح منحرف شود. این افراد در تلاش برای برتری، ممکن است به حالت ناپایداری و عدم تمرکز دچار شوند و در نتیجه انرژی و جانی از دست بدهند.
ز دیگر پیل بانان جهد و تعجیل
که در سوراخ موری در خزد پیل
هوش مصنوعی: دیگران برای تلاش و عجله در کار خود کم‌فروغ هستند، در حالی که در یک سوراخ کوچک، یک فیل به آرامی در حال حرکت است.
نمی‌زد پیل را چندان کسی تیر
که کار آید مگر بهر جهانگیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ای که به یک فیل تیر نزنید، به آن تیر نمی‌زند، مگر اینکه هدفش کسی باشد که قدرت و سلطنتی دارد و غواصی در جهانی بزرگ را در نظر دارد.
چو مرتد خانخانان روی برتافت
عنان‌ها هر کسی سوی دگر تافت
هوش مصنوعی: وقتی که سردمداران و بزرگانی که بر مردم تسلط داشتند، از اصول و اعتقاداتشان برگشتند، هر کسی به سمت دیگری روی آورد و به راهی جدید رفت.
ملک فخر الدول بود انددر پای
ران پی که بر گیرد از آن فوجی گران پی
هوش مصنوعی: ملک فخر الدول در طرز نشستن خود، به زیر پا نگاه می‌کند تا پی را که به دوش می‌کشد، از بار سنگین آن سربازان نجات دهد.