شمارهٔ ۴ - اینک شاعر بیان می کند که چسان قران السعدین را به نظم آورد:
از درشه با همه شرمندگی
آمدم اندر وطن بندگی
خم شده از بارگهر گردنم
فرض شده خدمت شه کردنم
گوشه گرفتم ورق دل به دست
عقل سراسیمه و اندیشه مست
روی نهان کردم از ابنای جنس
نی غلطم بلکه خود از جن و انس
آب معانی ز دلم زاد زود
آتش طبعم به قلم داد و دود
چون به توکل شدم اندیشه سنج
سینهٔ خاکیم برون داد گنج
همت مردانه ببستم به کار
ریختم از خامه در شاهوار
باز نیامد قلمم تا سه ماه
روز و شب از نقش سپید و سیاه
تا ز دل کم هنر و طبع سست
راست شد این چند خط نادرست
ساخته گشت از روش خامهای
از پس شش ماه چنین نامهای
در رمضان شد به سعادت تمام
یافت قران نامهٔ سعدین نام
آنچه به تاریخ زهجرت گذشت
بود سنه ششصد و هشتاد و هشت
سال من امروز اگر بررسی
راست بگویم همه شش بود و سی
زین نمط آراسته بکری چو ماه
باد قبول دل دانای شاه
کس چه شناید که چه خون خوردهام
کاین گهر از حقه برآوردهام
ساختهام این همه لعل و گهر
از خوی پیشانی و خون جگر
تانهم از فکرت پنهانیش
گه به جگر، گاه به پیشانیش
شمارهٔ ۳ - سلطان کیقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عیاش بود مگر از فهم شعر بی بهره نبود وامیر خسرو را صله داد و مکلف به نظم آوردن شرح دیدار او سال پیش بین پسر و پدر (کیقباد و ناصرالدین محمود) نمود، زیرا امیر خسرو خود گواه آن وقایع بود که، آن زمان سبب استحکام اوضاع سلطنت هند گردید در قران السعدین میگوید:: بعد دو روزی که رسیدم ز راهشمارهٔ ۵ - چنان بنظر میرسد که آن سلطان عشرت طلب و هردم خیال، به این کتاب توجه نکرد و آن همه زر را که وعده کرده بود به امیر خسرو نداد، مگر امیر خسرو ازینکه مثنوی دلانگیزی گماشته است ، خرسند بود:: گر چه شد از بهر چنین نامهای
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.