شمارهٔ ۳۸ - در صفت موسم گرمای هند
خانه چو خورشید به جوزا گرفت
رفت در آن خانه درون جا گرفت
رفت در آن خانهٔ تیر از مسیر
محرق ازآتش خورشید تیر
باد ز جوزا شده آتش ز مهر
سوخت جهانی ز زمین تا سپهر
بس که ستد روز جهان را زتاب
دیده نشد نقش شب الا به خواب
صبح هم از تافتن شب برست
طالب شب گشت چراغی بدست
تافته از گرمی خود آفتاب
تابش او کرده جهان را به تاب
شب شده چون روز وی اندر گداز
روز چو شبهای زمستان دراز
بیش بقا، روز بمانند سال
بیش بقا تر شده بعد از زوال
خلق کشان در پنهٔ سایه رخت
سایه گریزان به پناه درخت
جانب سایه شده مردم روان
سایه به دنبالهٔ مردم دوان
بس که شده سایه زگرمی سیاه
گرم در انداخته خود را به چاه
خواست کند خلق زگرمای خویش
در پنهٔ سایهٔ خود جای خویش
لیک ز تاب فلک تا بناک
سایه نماند از تن مردم به خاک
گرم چنان گشت هوا در جهان
آتش گویند، بسوزد زبان !
خون برگ مرد زبون آمده
خوی شد ، از پوست برون آمده
پای مسافر بره گرم دور
ز ابله پر قبر چو نان تنور
چوب شد از غایت خشکی نبات
از پی یک شربت آب حیات
سبزهٔ در پاش ز مرد نمای
کاه شده ، بلکه شده کهربای
لاله سیه کشت زخشکی چو مشک
چون به سیاهی کشد از کشت خشک
سنگ که آتش ز وی اید برون
ماند ز خورشید در آتش درون
باد زنه دست به دست همه
وز دم او باد به دست همه
گرم هوا بر سر هر میوه زار
گرمی او پختگی آورد بار
بر سر هرمیوه ز تاب تموز
مرغ شده پخته خور و خام سوز
ز آتش خورشید که شد میوه پز
بلبل و گنجشک شده میوه گز
خشک شده برگ درختان به شاخ
میوهٔ تر گشته بیستان فراخ
شمارهٔ ۳۷ - صفت مردم شهر: مردم او جمله فرشته سرشتشمارهٔ ۳۹ - در وصف کشتی هندی: ساخته از حکمت کار آگهان
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خانه چو خورشید به جوزا گرفت
رفت در آن خانه درون جا گرفت
هوش مصنوعی: خانه مانند خورشید در حال تابیدن است و وقتی به جوزا رسید، در این خانه جا گرفت و قرار گرفت.
رفت در آن خانهٔ تیر از مسیر
محرق ازآتش خورشید تیر
هوش مصنوعی: به خانهای رفت که شعلهور از نور آفتاب بود و تیرگی را در خود ندارد.
باد ز جوزا شده آتش ز مهر
سوخت جهانی ز زمین تا سپهر
هوش مصنوعی: نسیم بهاری که از برج جوزا (خرداد) می وزد، آتشی از مهر ماه به وجود آورده که تمامی جهان را تحت تاثیر قرار داده، از زمین تا آسمان.
بس که ستد روز جهان را زتاب
دیده نشد نقش شب الا به خواب
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه روزهای دنیا به سرعت سپری میشوند، هیچ نشانی از شب در واقعیت دیده نمیشود، جز در خواب.
صبح هم از تافتن شب برست
طالب شب گشت چراغی بدست
هوش مصنوعی: صبح از تاریکی شب سر برآورد و کسی که به دنبال روشنی است، چراغی در دست گرفت.
تافته از گرمی خود آفتاب
تابش او کرده جهان را به تاب
هوش مصنوعی: نور آفتاب با گرمای خود باعث روشنی و درخشش جهان شده است.
شب شده چون روز وی اندر گداز
روز چو شبهای زمستان دراز
هوش مصنوعی: شب فرا رسیده و او همچون روز در حال تماشاست، و روز به آرامی به طولانیای شبهای زمستان کشیده میشود.
بیش بقا، روز بمانند سال
بیش بقا تر شده بعد از زوال
هوش مصنوعی: زمانی که بقای یک موجود یا یک وضعیت بیشتر میشود، روزها احساس طولانیتری پیدا میکنند و زندگی پس از گذر زمان و زوال، همچنان ادامه دارد و ممکن است حتی شادابتر شود.
خلق کشان در پنهٔ سایه رخت
سایه گریزان به پناه درخت
هوش مصنوعی: مردم در زیر سایه لباس تو به آرامش و پناه درخت میگریزند.
جانب سایه شده مردم روان
سایه به دنبالهٔ مردم دوان
هوش مصنوعی: مردم به سمت سایهها حرکت میکنند و سایهها نیز به دنبال آنها میدوند.
بس که شده سایه زگرمی سیاه
گرم در انداخته خود را به چاه
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که به خاطر شدت گرما و ظلمت، سایهای به وجود آمده که خود را در چاه غرق کرده است. به عبارت دیگر، شرایط دشوار و سختی باعث شده که موجودی در تلاش برای فرار از گرما و تنگنا به جایی پناه ببرد که ممکن است مضر باشد.
خواست کند خلق زگرمای خویش
در پنهٔ سایهٔ خود جای خویش
هوش مصنوعی: خواسته که مردم به خاطر گرمای وجودش، در سایهاش قرار بگیرند و از راحتی و خنکی آن بهرهمند شوند.
لیک ز تاب فلک تا بناک
سایه نماند از تن مردم به خاک
هوش مصنوعی: اما از شدت گرما و فشار روزگار تا زمانی که سایهای از تن انسان بر خاک نماند.
گرم چنان گشت هوا در جهان
آتش گویند، بسوزد زبان !
هوش مصنوعی: وقتی هوا در دنیا به قدری گرم شد که مانند آتش به نظر میرسد، دیگر کسی نمیتواند حرفی بزند و از شدت گرما زبانش جمع میشود!
خون برگ مرد زبون آمده
خوی شد ، از پوست برون آمده
هوش مصنوعی: سخن از آن است که انسان ناتوان و ضعیف، از درون خود احساساتی عمیق و غمانگیز دارد که به بیرون میزند. او به دلیل بیعدالتی یا سختیهایی که تحمل کرده است، دچار رنج و درد میشود و این حال در چهرهاش نمایان میشود.
پای مسافر بره گرم دور
ز ابله پر قبر چو نان تنور
هوش مصنوعی: پای یک مسافر بر روی زمین گرم میشود، همانطور که دور از آدم نادان، قبر مانند نان در تنور میسوزد.
چوب شد از غایت خشکی نبات
از پی یک شربت آب حیات
هوش مصنوعی: نبات به خاطر خشکی بسیارش، چوب شده است و از سر نیازش به آب حیات، به دنبال یک جرعه آب میگردد.
سبزهٔ در پاش ز مرد نمای
کاه شده ، بلکه شده کهربای
هوش مصنوعی: سبزهای که بر پای مرد نشسته، حالتی شبیه به کاه پیدا کرده است، اما در واقع به مانند کهربا شده است.
لاله سیه کشت زخشکی چو مشک
چون به سیاهی کشد از کشت خشک
هوش مصنوعی: لالهای که در زمین خشک رشد کرده، مانند مشک تیرهای میماند که وقتی به رنگ سیاه درآید، از آن کشت خشک سر برآورده است.
سنگ که آتش ز وی اید برون
ماند ز خورشید در آتش درون
هوش مصنوعی: سنگی که از آن آتش خارج میشود، در برابر تابش خورشید و گرمای درونش باقی میماند.
باد زنه دست به دست همه
وز دم او باد به دست همه
هوش مصنوعی: باد به سادگی از جایی به جایی دیگر حرکت میکند و با خود انرژی و تازگی را میآورد. این حرکت او به همه جا سرایت میکند و تأثیر خود را بر روی تمام موجودات میگذارد.
گرم هوا بر سر هر میوه زار
گرمی او پختگی آورد بار
هوش مصنوعی: وقتی هوای گرم بر میوههای درختان تاثیر میگذارد، باعث میشود که میوهها به بلوغ و پختگی برسند و بار بیشتری دهند.
بر سر هرمیوه ز تاب تموز
مرغ شده پخته خور و خام سوز
هوش مصنوعی: در تابستان، میوهها به حدی رسیده و آماده میشوند که پرندهها برای مصرف آنها، سراغ آنها میآیند و با کمال میل میخورند. این حالت نشاندهندهی پختگی و خوشمزگی میوههاست که هم به صورت تازه و هم به صورت خشک شده، جذاب و دلپذیر هستند.
ز آتش خورشید که شد میوه پز
بلبل و گنجشک شده میوه گز
هوش مصنوعی: از حرارت و گرمای خورشید، میوهها پرورش مییابند و در این میان، بلبل و گنجشک به گرد این میوهها جمع شدهاند و از آنها میخورند.
خشک شده برگ درختان به شاخ
میوهٔ تر گشته بیستان فراخ
هوش مصنوعی: برگهای درختان خشک شده و به شاخهها میوههای تازه و سرسبز روییدهاند.