گنجور

بخش ۲۵ - بیتی چند از عتاب نامهٔ خسرو به شیرین

به نام آنکه تن را نور جان داد
خرد را سوی دانائی عنان داد
سلام من که دل در دام دارم
غلامم لیک خسرو نام دارم
نیم از یاد تو یک لحظه خاموش
فراموشیم گوئی شد فراموش
نه خوش دارد شراب لاله رنگم
نه در گیرد به گوش آواز چنگم
صراحی وار در مجلس زبونم
که لب بر خنده و دل پر ز خونم
توئی کت نگذرد پر دل که روزی
برین در مستمندی داشت سوزی
بلی اینست رسم آدمیزاد
که دور افتاده را دیر آورد یاد
ولی من گو چه صد فرسنگ دورم
چو بینی روز تا شب در حضورم
چنان نزدیک تو گشتم ز حد پیش
که صد فرسنگ دور افتادم از خویش
نه از کوی تو زان برتافتم چهر
که دل بی میل شد یا طبع بی مهر
ولی چون دیدمت کز من ملولی
نکردم چون گران جانان فضولی
به چشم افشاندم از خاک درت نور
وزان در همچو چشم بد شدم دور
چو دیدم خود ترا حاجت همین بود
گلت را مرغ دیگر در کمین بود
به صد رغبت شدی با او یگانه
مرا هم خود برون کردی ز خانه
اگر جز با منی راضیست رایت
رضا دادیم ما هم با رضایت
شود با هر که خواهد آشنا دل
دلست این جنگ نتوان کرد با دل
مبارک باد کن خود را ز خسرو
به عشق تازه و هم خوابهٔ نو
ز لعلت شربتی کو را به کام است
حلالش باد اگر بر ما حرام است
اگر تو وقف او کردی همه چیز
نصیب خود بحل کردیم ما نیز
ولی زانگونه هم با او مشو شاد
که ناری ز آشنایان کهن یاد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نام آنکه تن را نور جان داد
خرد را سوی دانائی عنان داد
هوش مصنوعی: به نام کسی که زندگی را به جسم بخشید و عقل را به سوی دانش هدایت کرد.
سلام من که دل در دام دارم
غلامم لیک خسرو نام دارم
هوش مصنوعی: سلام من به تو، حتی اگر دل من در چنگال عشق باشد و در اسارت باشد، اما من خود را به نام پادشاه (خسرو) می‌شناسم.
نیم از یاد تو یک لحظه خاموش
فراموشیم گوئی شد فراموش
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از یاد تو به وضوح در یادم مانده، اما لحظه‌ای هم از غفلت و فراموشی نسبت به تو به نظر می‌رسد.
نه خوش دارد شراب لاله رنگم
نه در گیرد به گوش آواز چنگم
هوش مصنوعی: شراب قرمزرنگ من دیگر برایم خوشایند نیست و صدای چنگ هم به گوشم نمی‌نشیند.
صراحی وار در مجلس زبونم
که لب بر خنده و دل پر ز خونم
هوش مصنوعی: در مجلس به مانند پیاله‌ای ایستاده‌ام، در حالی که لب‌هایم به خنده است ولی درونم پر از غم و اشک است.
توئی کت نگذرد پر دل که روزی
برین در مستمندی داشت سوزی
هوش مصنوعی: تو به قدری در کارهایت مهارت داری که هیچ چیز نمی‌تواند تو را از مسیرت دور کند؛ روزی در این حال و روز، دلی پر از درد و سوز را تجربه خواهی کرد.
بلی اینست رسم آدمیزاد
که دور افتاده را دیر آورد یاد
هوش مصنوعی: بله، اینطور است که انسان‌ها معمولاً وقتی کسی از آن‌ها دور می‌شود یا از یادشان می‌رود، یادش را دیر به خاطر می‌آورند.
ولی من گو چه صد فرسنگ دورم
چو بینی روز تا شب در حضورم
هوش مصنوعی: اما من چه فاصله‌ای که با تو دارم، وقتی در روز و شب در کنارم هستی.
چنان نزدیک تو گشتم ز حد پیش
که صد فرسنگ دور افتادم از خویش
هوش مصنوعی: من تا آنجا به تو نزدیک شدم که احساس کردم فاصله‌ام از خودم به اندازه‌ی صد فرسنگ شده است.
نه از کوی تو زان برتافتم چهر
که دل بی میل شد یا طبع بی مهر
هوش مصنوعی: من از دیدن چهره‌ات دست نکشیده‌ام، حتی اگر دل من بی‌میل شده یا طبیعت من بی‌علاقه گردد.
ولی چون دیدمت کز من ملولی
نکردم چون گران جانان فضولی
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم و متوجه شدم که از من خسته نیستی، دیگر حوصله‌ام سر نرفت، مثل کسی که به خاطر محبوبش بی‌تابی کند.
به چشم افشاندم از خاک درت نور
وزان در همچو چشم بد شدم دور
هوش مصنوعی: چشمم را با خاک درت روشن کردم و از آن نور، دور شدم از چشم بد.
چو دیدم خود ترا حاجت همین بود
گلت را مرغ دیگر در کمین بود
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که خودت به این نیاز، متوجه شدم که در کمین گل تو، مرغ دیگری وجود دارد.
به صد رغبت شدی با او یگانه
مرا هم خود برون کردی ز خانه
هوش مصنوعی: با رضایت کامل با او یکی شدی و مرا از خانه‌ات بیرون کردی.
اگر جز با منی راضیست رایت
رضا دادیم ما هم با رضایت
هوش مصنوعی: اگر کسی فقط با من راضی‌ست، ما هم با کمال میل و احترام به این تصمیم موافقت کرده‌ایم.
شود با هر که خواهد آشنا دل
دلست این جنگ نتوان کرد با دل
هوش مصنوعی: دل با هر کسی که بخواهد ارتباط برقرار می‌کند و در این میدان جنگ، نمی‌توان با دل مقابله کرد.
مبارک باد کن خود را ز خسرو
به عشق تازه و هم خوابهٔ نو
هوش مصنوعی: خودت را خوشحال کن و به عشق جدید و معشوق تازه‌ای که داری، افتخار کن.
ز لعلت شربتی کو را به کام است
حلالش باد اگر بر ما حرام است
هوش مصنوعی: از زیبایی و شیرینی تو نوشیدنی‌ای تهیه کرده‌ام که برای کسی که از آن لذت می‌برد حلال است، هرچند اگر برای ما ممنوع باشد.
اگر تو وقف او کردی همه چیز
نصیب خود بحل کردیم ما نیز
هوش مصنوعی: اگر تو همه چیزت را به او تقدیم کنی، ما هم از آن، قسمت خود را خواهیم گرفت.
ولی زانگونه هم با او مشو شاد
که ناری ز آشنایان کهن یاد
هوش مصنوعی: ولی به اندازه‌ای با او خوشحال نباش که یاد آتش و ناراحتی‌های قدیمی از آشنایان قدیمی در دل تو زنده نشود.