گنجور

شمارهٔ ۷۳۸

وه که باز این دل دیوانه گرفتار آمد
باز بر جان حشری از غم و تیمار آمد
ماه من بهر خدا پیش برو از سر بام
کافتاب من بیچاره به دیوار آمد
عقلم، ار گوی صفا پیش لب جانان باخت
صوفی از صومعه در خانه خمار آمد
خویش را دور میفگن که کجا شد دل تو؟
هم به نزدیک تو از دور گرفتار آمد
سینه کز درد تهی داشتمش چندین گاه
اینک امروز برای غم تو کار آمد
حال خونابه خود من نه ترا دیدم، لیک
ماجرای دلم از دیده به گفتار آمد
ما چو در کوچه فتادیم دل از ما برگیر
سنگ بردار که دیوانه به بازار آمد
دل مرا سوزد و زلف تو نسیمی بخشد
مثلم قصه آهنگر و عطار آمد
جز دعایی نکند خسرو مسکین به رخت
گر چه زان روی به رویش همه آزار آمد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وه که باز این دل دیوانه گرفتار آمد
باز بر جان حشری از غم و تیمار آمد
هوش مصنوعی: اوه، این دل دیوانه دوباره گرفتار شد و بار دیگر بر جانش غم و درد و رنج حاکم گردید.
ماه من بهر خدا پیش برو از سر بام
کافتاب من بیچاره به دیوار آمد
هوش مصنوعی: ای ماه دل‌انگیز، لطفاً به خاطر خدا جلو برو، زیرا نور من به خاطر دوری تو به دیوار افتاده و غمگین شده است.
عقلم، ار گوی صفا پیش لب جانان باخت
صوفی از صومعه در خانه خمار آمد
هوش مصنوعی: هرگاه که افکار و اندیشه های من، در کنار لحظه های شیرین عشق و دوستی، به خنده و شادی بپردازند، صوفی نیز از دنیای ریاضت و عبادت خارج شده و به دنیای لذت و شادی می‌پیوندد.
خویش را دور میفگن که کجا شد دل تو؟
هم به نزدیک تو از دور گرفتار آمد
هوش مصنوعی: اگر خودت را از دیگران دور نکنی، دل‌تنگی‌ات را به کسی نگو. زیرا حتی از دور هم، دل در نزدیکی تو گرفتار شده است.
سینه کز درد تهی داشتمش چندین گاه
اینک امروز برای غم تو کار آمد
هوش مصنوعی: من مدتی بود که سینه‌ام از درد خالی شده بود، اما امروز به خاطر غم تو دوباره به درد آمده است.
حال خونابه خود من نه ترا دیدم، لیک
ماجرای دلم از دیده به گفتار آمد
هوش مصنوعی: من حال و احوال خودم را خوب نمی‌شناسم و تو را هم ندیده‌ام، اما احساسات قلبی‌ام به قدری قوی است که از چشمانم به زبانم منتقل شده‌اند.
ما چو در کوچه فتادیم دل از ما برگیر
سنگ بردار که دیوانه به بازار آمد
هوش مصنوعی: ما که در مسیر زندگی دچار مشکل شده‌ایم، از تو خواهش می‌کنیم دل‌سرد نشوید و در کنار ما بایستید. حالا وقت آن است که با قاطعیت عمل کنیم، زیرا فردی دیوانه وارد فضای عمومی شده است.
دل مرا سوزد و زلف تو نسیمی بخشد
مثلم قصه آهنگر و عطار آمد
هوش مصنوعی: دل من به شدت داغ و در عذاب است، اما زلف تو مانند نسیمی آرامش‌دهنده به من می‌بخشد. این حال مرا شبیه به داستان آهنگری و عطار کرده است.
جز دعایی نکند خسرو مسکین به رخت
گر چه زان روی به رویش همه آزار آمد
هوش مصنوعی: خسرو مسکین تنها می‌تواند به تو دعا کند، حتی اگر با تمام درد و سختی‌هایی که از جانب تو به او وارد می‌شود، مواجه باشد.