گنجور

شمارهٔ ۶۶۸

کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیرون رود
دوستی نبود که نه با دوستان بیرون رود
خون چندین بی گنه در بند دامن گیر تست
وای اگر آن مست من دامن کشان بیرون رود
سوز عشق است، این مبین رنج تب من، ای طبیب
کین تبم با جان بهم از استخوان بیرون رود
در دل من جایگه تنگ است و تو نازک مزاج
راه ده تا جان مسکین از میان بیرون رود
رو بگردان، ای بلای جمله لشکر، پیش از آنک
هم رکابان ترا از کف عنان بیرون رود
کشتنم غم نیست، لیکن از برون خواهی فگند
خون من مگذار، باری ز آستان بیرون رود
بیوفا یاران که پیوندند و از هم بگسلند
صحبت دیرینه وه کز دل چسبان بیرون رود؟
بانگ پای اسب آیدازدرم، یارب گهی
کز سیه بخت من این خواب گران بیرون رود
بگذر از بالین من کاسان شود مردن از آنک
دل چو در حسرت بود دشوار جان بیرون رود
چند بپسندی ستم برجان خسرو هم بترس
زانکه نیاد بازتیری کزکمان بیرون رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کالبد از دل تهی شد، گر چه جان بیرون رود
دوستی نبود که نه با دوستان بیرون رود
هوش مصنوعی: وقتی که جسم از روح خالی می‌شود، حتی اگر جان فرد هم خارج شود، دوستی به معنای واقعی از قلب او بیرون نمی‌رود.
خون چندین بی گنه در بند دامن گیر تست
وای اگر آن مست من دامن کشان بیرون رود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این بیت به ظلم و بی‌عدالتی اشاره شده است. گفته می‌شود که چه تعداد انسان بی‌گناه در دامن تو گرفتار شده‌اند و این موضوع شیون‌آور است. اگر آن شخص سرمست و خوشحال که در حال حاضر در عذاب است، با شجاعت و قاطعیت از این وضعیت خارج شود، عواقب ناگواری خواهد داشت.
سوز عشق است، این مبین رنج تب من، ای طبیب
کین تبم با جان بهم از استخوان بیرون رود
هوش مصنوعی: درد عشق است و نمی‌توانی رنج من را درک کنی، ای پزشک! چون این درد از جانم بیشتر شده و به حدی رسیده که حس می‌کنم از استخوان‌هایم خارج می‌شود.
در دل من جایگه تنگ است و تو نازک مزاج
راه ده تا جان مسکین از میان بیرون رود
هوش مصنوعی: در دل من احساس تنگنا وجود دارد و تو با ظرافت خود اجازه بده تا این جان ناتوان از درون من خارج شود.
رو بگردان، ای بلای جمله لشکر، پیش از آنک
هم رکابان ترا از کف عنان بیرون رود
هوش مصنوعی: برگردان، ای مصیبت همه سپاه، پیش از آن‌که همراهانت کنترل را از دست بدهند.
کشتنم غم نیست، لیکن از برون خواهی فگند
خون من مگذار، باری ز آستان بیرون رود
هوش مصنوعی: کشتن من اشکالی ندارد، اما خواهش می‌کنم که خون من را از بیرون نریزید، بگذارید که چنین چیزی از درگاه شما خارج نشود.
بیوفا یاران که پیوندند و از هم بگسلند
صحبت دیرینه وه کز دل چسبان بیرون رود؟
هوش مصنوعی: دوستان ناوفا هستند که به راحتی ارتباطاتشان را قطع می‌کنند. صحبت‌های قدیمی و خاطراتی که از دل چسبیده‌اند، چگونه می‌توانند از خاطر انسان خارج شوند؟
بانگ پای اسب آیدازدرم، یارب گهی
کز سیه بخت من این خواب گران بیرون رود
هوش مصنوعی: صدای پای اسب به گوشم می‌رسد، ای پروردگار، کاش گاهی از این خواب سنگین و تلخ من نجات پیدا کنم.
بگذر از بالین من کاسان شود مردن از آنک
دل چو در حسرت بود دشوار جان بیرون رود
هوش مصنوعی: از کنار من بگذر، زیرا که این مرگ برای من سخت است، وقتی که دل به حسرت دل بست. به همین دلیل، جانم به سختی جدا می‌شود.
چند بپسندی ستم برجان خسرو هم بترس
زانکه نیاد بازتیری کزکمان بیرون رود
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی از ظلم و ستم بر جان عزیزان خود لذت ببری؟ از آن بترس که نتیجه‌اش می‌تواند به تو آسیب برساند، مانند تیری که از کمان پرتاب می‌شود و دیگر برنمی‌گردد.