شمارهٔ ۶۳۴
تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم نبود
خرمی خود هیچگه گویی که در عالم نبود
گر چه کار عاشقان پیوسته سامانی نداشت
اینچنین یک بارگی هم ابتر و در هم نبود
غم برون ز اندازه شد ما را و دل بر جا نماند
ای خوش آن وقتی که دل بر جای بود و غم نبود
غم همه وقت و طرب یکدم بود، باری مرا
در تمام عمر می اندیشم آن یکدم نبود
چرخ اگر بد با دل خرم بود، با من چراست؟
تا دل من بود، باری هیچگه خرم نبود
با دل مجروح رفتم دی به دکان طبیب
حقه را چون باز کرد، از بخت من مرهم نبود
گفتم این غمهای دل بیرون دهم تا وارهم
در همه عالم بجستم هیچ جا محرم نبود
آدمی خوشدل نباشد، گر چه در جنت بود
آدمی خود کی تواند بود، چون آدم نبود
دهر با مردم نسازد، زان خران دارند گنج
ور نه این مردار در ویرانه او کم نبود
گر توانی، خسروا، دل را عمارت کن، از آنک
در جهان کس را بنای آب و گل محکم نبود
شمارهٔ ۶۳۳: ای خوش آن وقتی که ما را دل به جای خویش بودشمارهٔ ۶۳۵: چشم یارم دوش بی هنگام خواب آورده بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم نبود
خرمی خود هیچگه گویی که در عالم نبود
هوش مصنوعی: به مدت طولانی که این دنیا وجود دارد، هرگز دل من شاد نبوده است. حتی اگر کسی بگوید که خوشحالی در این دنیا وجود دارد، من این خوشحالی را در هیچ زمانی احساس نکردهام.
گر چه کار عاشقان پیوسته سامانی نداشت
اینچنین یک بارگی هم ابتر و در هم نبود
هوش مصنوعی: هرچند کار عاشقها همیشه بینظم و بیسر و سامان است، اما این بار به طور کامل و ناگهان، وضعیتی به هم ریخته و ناتمام رخ نداده است.
غم برون ز اندازه شد ما را و دل بر جا نماند
ای خوش آن وقتی که دل بر جای بود و غم نبود
هوش مصنوعی: غم ما بیش از حد و اندازه شده و دیگر جایی برای دل خوشی باقی نمانده است. چه خوب بود زمانی که دل شاد بود و غمی وجود نداشت.
غم همه وقت و طرب یکدم بود، باری مرا
در تمام عمر می اندیشم آن یکدم نبود
هوش مصنوعی: غم همیشه حاکم بوده و شادی لحظهای بوده است؛ اما من در تمام عمر، به آن لحظه شاد فکر میکنم که هرگز به دست نیامد.
چرخ اگر بد با دل خرم بود، با من چراست؟
تا دل من بود، باری هیچگه خرم نبود
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت یا زمانه به من خوش نمیگذرد، پس چرا با دل شاد بوده است؟ تا زمانی که دل من شاد نباشد، هیچ چیزی نمیتواند مرا شاد کند.
با دل مجروح رفتم دی به دکان طبیب
حقه را چون باز کرد، از بخت من مرهم نبود
هوش مصنوعی: با دل شکسته و ناراحت به دکان پزشک رفتم. وقتی پزشک کارش را آغاز کرد، متوجه شدم که خوشبختانه دارویی برای درمان درد من وجود ندارد.
گفتم این غمهای دل بیرون دهم تا وارهم
در همه عالم بجستم هیچ جا محرم نبود
هوش مصنوعی: گفتم این دردهای دل را از خود بیرون میرانم تا در همه عالم بگردم، اما هیچ جا کسی نبود که به رازهایم پی ببرد.
آدمی خوشدل نباشد، گر چه در جنت بود
آدمی خود کی تواند بود، چون آدم نبود
هوش مصنوعی: انسان هرچقدر هم در نعمتها و خوشیها قرار داشته باشد، اگر در دلش شادمانی و خوشحالی نباشد، هیچ معنایی ندارد. وجود انسانیت در خوشیهای ظاهری بیفایده است اگر آدمی به معنای واقعی خود نرسیده باشد.
دهر با مردم نسازد، زان خران دارند گنج
ور نه این مردار در ویرانه او کم نبود
هوش مصنوعی: دنیا با مردم سازگاری ندارد، از آنجا که این خران (افراد جاهل یا بیفایده) ثروتی دارند، وگرنه این زشتی و مردار کم در آن ویرانه وجود نداشت.
گر توانی، خسروا، دل را عمارت کن، از آنک
در جهان کس را بنای آب و گل محکم نبود
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، ای شاه، دل را آباد کن، زیرا در این دنیا کسی را هیچ بنیان محکم از خاک و آب نیست.

امیرخسرو دهلوی