گنجور

شمارهٔ ۶۳۱

دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب بود
روی او کرده ست لطفی، زلف او در تاب بود
داستان عشق کز ابروی او می خواند دل
سوره یوسف نوشته بر سر محراب بود
بهر سجده پیش پایش هم به خاک پای او
دیده را بی نم بماندم، گر چه در غرقاب بود
شکر ایزد را که رخ زردی ما پوشیده نیست
سرخی چشمم به پیشش هم ز خون ناب بود
بر لبش بود اعتماد من، مگر جان بخشد او
آنکه روح الله گمان بردیم، آن قصاب بود
خسرو آن شبها که با آن آب حیوان زنده داشت
آن همه بیداری شبها تو گویی خواب بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب بود
روی او کرده ست لطفی، زلف او در تاب بود
هوش مصنوعی: شب گذشته ما در کنار هم بودیم و آن چهره زیبا مانند شب پرنور مهتاب می‌درخشید. او با نیکی خود به من نگاه کرد و موهایش به آرامی در اطرافش پیچیده بود.
داستان عشق کز ابروی او می خواند دل
سوره یوسف نوشته بر سر محراب بود
هوش مصنوعی: داستان عشقی که دل از ابروی او می‌خواند، مانند سوره یوسف بود که بر سر محراب نوشته شده است.
بهر سجده پیش پایش هم به خاک پای او
دیده را بی نم بماندم، گر چه در غرقاب بود
هوش مصنوعی: به خاطر سجده کردن در برابر او، حتی اگر پایش روی زمین باشد، چشمانم بی‌اشک مانده است، هرچند که در سختی و غرقاب هستم.
شکر ایزد را که رخ زردی ما پوشیده نیست
سرخی چشمم به پیشش هم ز خون ناب بود
هوش مصنوعی: سپاس خداوند را که رنگ زردی چهره‌ام پوشیده نیست و سرخی چشمانم در حضور او از خون خالص است.
بر لبش بود اعتماد من، مگر جان بخشد او
آنکه روح الله گمان بردیم، آن قصاب بود
هوش مصنوعی: اعتماد من بر لب او بود، آیا ممکن است او که گمان می‌کردیم روح خداست، در واقع همان قصابی باشد که جان را می‌گیرد؟
خسرو آن شبها که با آن آب حیوان زنده داشت
آن همه بیداری شبها تو گویی خواب بود
هوش مصنوعی: خسرو در شب‌هایی که با آب حیات زنده می‌ماند، آنقدر بیدار بود که انگار در خواب به سر می‌برد.