گنجور

شمارهٔ ۶۱۷

نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد
خوش وقت باد صبحدم کو بوی آن بستان دهد
دی بنده زان سرو روان چون عشوه بستد داد جان
ناچار پیش نیکوان هر کاین ستاند، آن دهد
دردی که از جانان بود، راحت فزای جان بود
یک درد دیگر آن بود، کو وعده درمان دهد
بگشاد از لب خنده را، بهر من افگنده را
آری، خدا چون بنده را دولت دهد، آسان دهد
دل از تنم گشته جدا تا خود کیش گوید، بیا
جان بهر رفتن بر دو پا تا خود کیش فرمان دهد
کرد آن سوارم بی سپر وز دل کشیدم اینقدر
ندهم عنان دل را اگر زین پس خدایم جان دهد
چون بر سرم آن بوالهوس، ناوک زنان راند فرس
دل زنده باید آن نفس تا بوسه بر پیکان دهد
یک لحظه مقصود من، بشنو زیان و سود من
تا اشک خون آلود من شرح غم هجران دهد
خسرو شبی و یار نی پیدا، گرش ندهی به من
کم زانکه بر باید شبی بوسه دو سه پنهان دهد

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نازک رخ جانان من بوی گل خندان دهد
خوش وقت باد صبحدم کو بوی آن بستان دهد
هوش مصنوعی: چهره دلبر من بویی مانند گل خوشبو دارد و امیدوارم صبح زود نسیمی بوزد که بوی آن باغ را به همراه داشته باشد.
دی بنده زان سرو روان چون عشوه بستد داد جان
ناچار پیش نیکوان هر کاین ستاند، آن دهد
هوش مصنوعی: دیروز بنده از آن سرو قد بلند عشق، به دلبری‌اش جانم را دادم. ناچار برای نیکان، هر کسی که چیزی بگیرد، چیزی دیگر به او می‌دهد.
دردی که از جانان بود، راحت فزای جان بود
یک درد دیگر آن بود، کو وعده درمان دهد
هوش مصنوعی: دردی که از محبوب به دل می‌آید، راحتی بر جان می‌آفزاید. ولی دردی دیگر وجود دارد که وعده‌ی درمان را به همراه دارد.
بگشاد از لب خنده را، بهر من افگنده را
آری، خدا چون بنده را دولت دهد، آسان دهد
هوش مصنوعی: خنده‌ای که از لبانش برمی‌آید، به خاطر من است. آری، وقتی خداوند به بنده‌اش نعمت می‌دهد، این نعمت به راحتی به او می‌رسد.
دل از تنم گشته جدا تا خود کیش گوید، بیا
جان بهر رفتن بر دو پا تا خود کیش فرمان دهد
هوش مصنوعی: دل من از جسمم جدا شده است تا خودم بتوانم تصمیم بگیرم. بیا و جانم را برای رفتن بر پا بگذار تا خودم اراده کنم و هدایت کنم.
کرد آن سوارم بی سپر وز دل کشیدم اینقدر
ندهم عنان دل را اگر زین پس خدایم جان دهد
هوش مصنوعی: آن سوار به من بی‌سپر حمله کرد و من از دل خود به شدت احساس کردم که دیگر نمی‌توانم کنترل احساساتم را به دست بگیرم، حتی اگر در آینده خدا جانم را بگیرد.
چون بر سرم آن بوالهوس، ناوک زنان راند فرس
دل زنده باید آن نفس تا بوسه بر پیکان دهد
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص بی‌پروا بر سر من می‌آید و تیر به طرفم می‌زند، باید دل زنده‌ای داشته باشم تا بتوانم بوسه‌ای بر نوک تیر بزنم.
یک لحظه مقصود من، بشنو زیان و سود من
تا اشک خون آلود من شرح غم هجران دهد
هوش مصنوعی: در این لحظه، هدف من را بشنو که چقدر زیان و سود دارم؛ اشک‌های خونین من حاکی از درد جدایی‌ام است.
خسرو شبی و یار نی پیدا، گرش ندهی به من
کم زانکه بر باید شبی بوسه دو سه پنهان دهد
هوش مصنوعی: در شب وقتی خسرو و یار او در کنار هم نیستند، اگر تو به من یک یا دو بوسه پنهانی ندهی، من ناراحت نمی‌شوم؛ چون این شب برای بوسه دادن کافی است.