شمارهٔ ۴۵۱
میا غمزه زنان بیرون که هویی در جهان افتد
دلی بی خانمان را آتش اندر خانمان افتد
اگر من از سجود آستانت کشتنی گشتم
هم آنجا کش که تا باری سرم بر استان افتد
پس از مردن به زاغان ده تن اندوه پروردم
نخواهم تا سگ کوی ترا این استخوان افتد
چنین کو مست و غلطان می رود وه کای رقیب او را
مده رخصت که می ترسم خرابی در جهان افتد
دلم پر خون و می نازم به رویش، گر چه می دانم
کزین سیلاب روزی رخنه بر بنیاد جان افتد
همه کس در دریغ من که چون می میرد این مسکین
مرا این آرزو کو را نظر بر من چسان افتد
زبد مهری نمی افتد نظر بر رویم آن مه را
مبادا در جهان کس را مه نامهربان افتد
به کویش گر چه می نالم به درد، اما بدین شادم
که وقتی ناله ام در گوش آن نامهربان افتد
اگر بادام تر گوید که با چشم تو می مانم
چنان سنگش زنم بر سر که مغزش در دهان افتد
اگر ببیند جمالش را به روز جنگ اسپاهی
چنان بیخود شود ناگه که از دستش کمان افتند
همه کس دوست پیش رو، و لیکن دوست آن را دان
که یاد آرد ز تو، چون روزگاری در میان افتد
مترس از بیم جان، خسرو، اگر در عشق می لافی
که باشد سهل عاشق را، اگر جانی زیان افتد
شمارهٔ ۴۵۰: اگر آن جادوی خونخواره نرگس در فسون آردشمارهٔ ۴۵۲: به روی چون گلت هر گه که این چشم ترم افتد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میا غمزه زنان بیرون که هویی در جهان افتد
دلی بی خانمان را آتش اندر خانمان افتد
هوش مصنوعی: صبر کن و نرو، زیرا اگر تو با ناز و غمزهای بخواهی جلوهگری کنی، ممکن است دل کسی که بیپناه است را به آتش بکشی و او را دچار درد و رنج کنی.
اگر من از سجود آستانت کشتنی گشتم
هم آنجا کش که تا باری سرم بر استان افتد
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر سرسپردگی و نیایش در حضورت جانم را از دست دادم، همانجا مرا بکش تا سرم دوباره بر درگاهت قرار گیرد.
پس از مردن به زاغان ده تن اندوه پروردم
نخواهم تا سگ کوی ترا این استخوان افتد
هوش مصنوعی: پس از مرگ، من برای زاغها ده بار اندوه میپرورانم و نمیخواهم که ویرانی و خاطرات تو به آزار سگهای کوی تو تبدیل شود.
چنین کو مست و غلطان می رود وه کای رقیب او را
مده رخصت که می ترسم خرابی در جهان افتد
هوش مصنوعی: شخصی به شدت مست و در حال حرکت است و من از اینکه این رقیب به او اجازه بدهد نگران هستم، چون میترسم که عواقب بدی برای جهان به وجود آید.
دلم پر خون و می نازم به رویش، گر چه می دانم
کزین سیلاب روزی رخنه بر بنیاد جان افتد
هوش مصنوعی: دل من پر از اندوه و غم است و به زیبایی او میبالم، هرچند میدانم که این طوفان در نهایت میتواند به بنیاد زندگیام آسیب بزند.
همه کس در دریغ من که چون می میرد این مسکین
مرا این آرزو کو را نظر بر من چسان افتد
هوش مصنوعی: هر کسی در مورد غم من فکر میکند که چگونه این بیچاره خواهد مرد و این آرزو که آیا کسی به من توجه خواهد کرد یا نه.
زبد مهری نمی افتد نظر بر رویم آن مه را
مبادا در جهان کس را مه نامهربان افتد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به چهرهام نگاه کند، زیرا نمیخواهم کسی در دنیا با مهری غیر از مهر من روبهرو شود.
به کویش گر چه می نالم به درد، اما بدین شادم
که وقتی ناله ام در گوش آن نامهربان افتد
هوش مصنوعی: هر چند که از درد دوریاش شکایت میکنم، اما خوشحالم که نالههایم به گوش آن بیوفا میرسد.
اگر بادام تر گوید که با چشم تو می مانم
چنان سنگش زنم بر سر که مغزش در دهان افتد
هوش مصنوعی: اگر بادام تر بگوید که میخواهم با چشمان تو بمانم، به قدری او را میزنم که مغزش بیرون بریزد.
اگر ببیند جمالش را به روز جنگ اسپاهی
چنان بیخود شود ناگه که از دستش کمان افتند
هوش مصنوعی: اگر کسی در میدان جنگ زیبایی محبوبش را ببیند، چنان مجذوب و بیاختیار خواهد شد که حتی کمانش از دستش بیفتد.
همه کس دوست پیش رو، و لیکن دوست آن را دان
که یاد آرد ز تو، چون روزگاری در میان افتد
هوش مصنوعی: همه مردم دوست نزدیک خود را دارند، اما واقعا دوست کسی است که در زمانهای سخت و دشوار به یاد تو باشد و او را فراموش نکند.
مترس از بیم جان، خسرو، اگر در عشق می لافی
که باشد سهل عاشق را، اگر جانی زیان افتد
هوش مصنوعی: از اینکه جانت در خطر باشد نترس، ای خسرو، اگر واقعا در عشق خود به شک و تردید داری. چون عاشق واقعی اگر جانش هم به خطر بیفتد، این را سهل و راحت میپذیرد.

امیرخسرو دهلوی