گنجور

شمارهٔ ۴۲۳

مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود آید
چه پنداری شراب عاشقی آسان فرود آید؟
دل و عقل، آنگهی عشق، این کجا باشد روا آخر؟
که مرغ کعبه در بت خانه ویران فرود آید
سحرگه خشک دیدی ز آه من، ای مرغ بستانها
شبانگه باش تا از چشم من باران فرود آید
مرا گویند دل گرد آر، من بسیار بسی خواهم
که از دل یک دم آن بدعهد بی فرمان فرود آید
عنانگیری نکرد آن بیوفا یک ره مرا روزی
که در ویرانه بیچارگان مهمان فرود آید
چو حد حسن خود بشناخت، قانع شو ز دور، ای دل
که آن یوسف نمانده ست آنک در زندان فرود آید
گهی جولان او در جان، گهی میدان او در دل
غلام آن سوارم من که اندر جان فرود آید
نمی یابم چو خار پاش، باری باشمش در ره
مگر بر فرق من گردی ازان جولان فرود آید
نمک بارد به هر سو کان جگر گوشه رود، وانگه
همه بر جان سوزان و دل بریان فرود آید
بدینسان کز بلندی گفت خسرو رفت بر گردون
چه باشد یک سخن گر در دل جانان فرود آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا هر شب زدیده خون دل غلتان فرود آید
چه پنداری شراب عاشقی آسان فرود آید؟
هوش مصنوعی: هر شب اشک و غم مرا غمگین می‌کند و به دل من فشار می‌آورد. تو چه فکری می‌کنی؟ آیا عشق و احساسات عمیق به سادگی به دست می‌آید؟
دل و عقل، آنگهی عشق، این کجا باشد روا آخر؟
که مرغ کعبه در بت خانه ویران فرود آید
هوش مصنوعی: وقتی دل و عقل با هم در تضاد هستند، دیگر عشق چه جایی دارد؟ مثل این است که پرنده‌ای که نماد کعبه است، در جایی بی‌ارزش و ویران فرود آید.
سحرگه خشک دیدی ز آه من، ای مرغ بستانها
شبانگه باش تا از چشم من باران فرود آید
هوش مصنوعی: صبح زود، وقتی که خشکی بر دل و جانم حاکم است، ای پرنده باغ‌ها، شب را در کنار من بگذران تا اشک‌های من مانند باران بر زمین بریزد.
مرا گویند دل گرد آر، من بسیار بسی خواهم
که از دل یک دم آن بدعهد بی فرمان فرود آید
هوش مصنوعی: مرا می‌گویند که دل را جمع و جور کن، ولی من بسیار آرزو دارم که از دل آن بی‌وفا، حتی برای یک لحظه نیز، تسلطی نداشته باشد.
عنانگیری نکرد آن بیوفا یک ره مرا روزی
که در ویرانه بیچارگان مهمان فرود آید
هوش مصنوعی: در روزی که آشنای بی‌وفا، نمی‌دانسته که من در جایی خراب و بیچاره مهمان هستم، به هیچ روی به من توجه نکرد.
چو حد حسن خود بشناخت، قانع شو ز دور، ای دل
که آن یوسف نمانده ست آنک در زندان فرود آید
هوش مصنوعی: وقتی که مرز زیبایی را شناختی، دل خود را راضی کن از دور، زیرا آن یوسف دیگر نیست که بخواهد از زندان خارج شود.
گهی جولان او در جان، گهی میدان او در دل
غلام آن سوارم من که اندر جان فرود آید
هوش مصنوعی: گاهی او در جانم جولان می‌دهد و گاهی میدانش در دل من است. من آن سوار هستم که او در جانم فرود می‌آید.
نمی یابم چو خار پاش، باری باشمش در ره
مگر بر فرق من گردی ازان جولان فرود آید
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، به‌اندازه‌ای که خارها پایم را آزار می‌دهند، نمی‌توانم در این راه استقامت کنم. فقط امیدوارم که البته بادی که از آن جنبش می‌آید، بر سرم فرود آید و مرا از این آزار نجات دهد.
نمک بارد به هر سو کان جگر گوشه رود، وانگه
همه بر جان سوزان و دل بریان فرود آید
هوش مصنوعی: نمک به هر طرف می‌ریزد و دل‌های طرفداران را می‌سوزاند، سپس همه به جان‌های آتش‌زده و دل‌های داغدار تسلط می‌یابند.
بدینسان کز بلندی گفت خسرو رفت بر گردون
چه باشد یک سخن گر در دل جانان فرود آید
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، هنگامی که خسرو از بلندی سخن گفت، به آسمان اشاره کرد و مدعی شد که اگر یک کلمه در دل معشوق نشسته باشد، چه می‌شود.