گنجور

شمارهٔ ۳۵

طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را
واگهیی کس نداد، آن پسر شنگ را
گاه خرامیدنش یک نظری هر که دید
پیش فرامش نکرد آن قد و آن رنگ را
بنده نخواند کنون جز غزل نوخطان
کاب دو چشمم بشست دفتر فرهنگ را
اشک من گوژ پشت دید گه ناله چرخ
گفت که ای خوش نوا، ترک مکن چنگ را
هست شکسته دلم، خواست شکستن بتر
سخت گره بر مزن گیسوی شبرنگ را
دوش ز یاد رخت اشک جگر سوز من
شد به هوا پر بسوخت، مرغ شب آهنگ را
با دل سنگیت هیچ کرد نیارم همی
گر چه که از تیر آه رخنه کنم سنگ را
گر بکنی آشتی جان بفروشم و لیک
تو به بها می خری جان کسی جنگ را
در طلبت عاشقان گر قدم از سر کنند
هیچ نپرسند باز منزل و فرسنگ را
خوش پسرا، چشم تست تنگ و من اندر عجب
باز کجا می کشی این همه نیرنگ را
گرد جهان شد سمر قصه خسرو و لیک
عشق به صحرا نهاد راز دل تنگ را

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را
واگهیی کس نداد، آن پسر شنگ را
هوش مصنوعی: عاشق دلتنگ، از دوری معشوقش دیگر نمی‌تواند تحمل کند و هیچ‌کس هم به او خبر از حال معشوق نمی‌دهد. آن جوان شاد و سرزنده که عشقش را از دست داده، در این وضعیت بسیار دچار ناراحتی شده است.
گاه خرامیدنش یک نظری هر که دید
پیش فرامش نکرد آن قد و آن رنگ را
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که او با آرامش راه می‌رود، هر کسی که او را می‌بیند، دیگر به قامت و رنگ او توجهی نمی‌کند.
بنده نخواند کنون جز غزل نوخطان
کاب دو چشمم بشست دفتر فرهنگ را
هوش مصنوعی: دیگر بنده به جز اشعاری نو و تازه نمی‌خواند. دو چشمانم همچون آب روان، تمام صفحات فرهنگ و ادب را شست‌وشو داد.
اشک من گوژ پشت دید گه ناله چرخ
گفت که ای خوش نوا، ترک مکن چنگ را
هوش مصنوعی: اشک من که از چشمانم می‌ریزد، در لحظه‌ای که به درد و رنج خود فکر می‌کنم، به من می‌گوید ای خوش‌صدا، هرگز نگذار موسیقی و سازت را رها کنی.
هست شکسته دلم، خواست شکستن بتر
سخت گره بر مزن گیسوی شبرنگ را
هوش مصنوعی: دل من بسیار شکننده است و اگر بخواهی بیشتر آن را بشکنی، این کار را سخت‌تر نکن و شعله‌های مشکل را بر تار موی تیره‌ام نزن.
دوش ز یاد رخت اشک جگر سوز من
شد به هوا پر بسوخت، مرغ شب آهنگ را
هوش مصنوعی: شب گذشته، اشک‌های دل‌سوز من به خاطر یاد تو به آسمان پرواز کرد و مرغ شب را که در پی گشت و گذار بود، سوزاند.
با دل سنگیت هیچ کرد نیارم همی
گر چه که از تیر آه رخنه کنم سنگ را
هوش مصنوعی: من با دل سرد و بی‌احساس تو نمی‌توانم کاری کنم، حتی اگر بخواهم با ناله و آه‌های پر از غم، دل سنگت را بشکافم.
گر بکنی آشتی جان بفروشم و لیک
تو به بها می خری جان کسی جنگ را
هوش مصنوعی: اگر با من آشتی کنی، جانم را برایت می‌فروشم، اما تو برای خریدن جان کسی، به قیمت جنگ دست می‌زنی.
در طلبت عاشقان گر قدم از سر کنند
هیچ نپرسند باز منزل و فرسنگ را
هوش مصنوعی: عاشقان برای رسیدن به تو آنقدر مشتاقند که حتی اگر پاهایشان را از دست بدهند، هیچ اهمیتی نمی‌دهند و دیگر در مورد مسافتی که باید طی کنند، نگرانی نخواهند داشت.
خوش پسرا، چشم تست تنگ و من اندر عجب
باز کجا می کشی این همه نیرنگ را
هوش مصنوعی: پسر خوش‌تیپ، نگاهت تنگ و محدود است و من در تعجب هستم که این همه دسیسه و فریب را کجا می‌بری.
گرد جهان شد سمر قصه خسرو و لیک
عشق به صحرا نهاد راز دل تنگ را
هوش مصنوعی: قصه خسرو در همه جا پخش شده است، اما عشق، دل پر از راز و غم را به دشت و بیابان برده است.

حاشیه ها

1390/09/05 22:12
احسان پورعابدین

دوش زیاد رخت
صحیح= دوش ز یاد رخت
هیچ نپرسند با زمنزل و
صحیح= هیچ نپرسند باز منزل و فرسنگ را