شمارهٔ ۱۸۱۶
جانا، تو زغم خبر نداری
کز سوز دلم اثر نداری
بردار چو بر درت فتادم
یا خود فگنی و برنداری
تا کی به جواب تلخ سوزی
نی آنکه به لب شکر نداری
جای تو دل من است، بنشین
دل جای دگر اگر نداری
می کن ز جفا هر آنچه خواهی
دانم که جز این هنر نداری
ای غم، تو ز جان من چه خواهی؟
یا کار دگر مگر نداری
خسرو، تو به راه خوبرویان
یکسر چه روی، دو سر نداری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا، تو زغم خبر نداری
کز سوز دلم اثر نداری
هوش مصنوعی: عزیزم، تو از درد من بیخبری، در حالی که از سوز دل من هیچ تأثیری نمیپذیری.
بردار چو بر درت فتادم
یا خود فگنی و برنداری
هوش مصنوعی: اگر ما به در خانهات بیفتیم، یا خودت مرا برداری و یا اینکه مرا به حال خود رها کنی.
تا کی به جواب تلخ سوزی
نی آنکه به لب شکر نداری
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر جواب تلخ بسوزی، در حالی که کسی که به او جواب میدهی، هیچ چیز شیرینی برایت ندارد؟
جای تو دل من است، بنشین
دل جای دگر اگر نداری
هوش مصنوعی: دلم همیشه برای تو جای خاصی دارد، اما اگر نمیخواهی در آنجا بمانی، میتوانی در جای دیگری دل را هم ببینی.
می کن ز جفا هر آنچه خواهی
دانم که جز این هنر نداری
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی با من بدرفتاری کن، میدانم که تو هیچ هنری جز این نداری.
ای غم، تو ز جان من چه خواهی؟
یا کار دگر مگر نداری
هوش مصنوعی: غم عزیزم، تو دیگر از جان من چه میخواهی؟ آیا کار دیگری با من نداری؟
خسرو، تو به راه خوبرویان
یکسر چه روی، دو سر نداری
هوش مصنوعی: خسرو، تو در مسیر زیباییها فقط یک سمت را دنبال میکنی و هر دو طرف را نمیبینی.