گنجور

شمارهٔ ۱۷۰۴

ای رفته و ترک من بدنام گرفته
وز دست وفای دگران جام گرفته
باز آمده ای تا بنمایی و بسوزی
در سوز میاور دل آرام گرفته
خونم مخور، ای دوست، که این باده غم آرد
چون دید توان آن رخ گلفام گرفته؟
دزدان دل ار شاه بگوید که بگیرند
من گیرم هر موی ترا نام گرفته
دشنام مرا گفته بدی دوش، همه شب
من لذت آن گفتن دشنام گرفته
از پیش مران بنده دیرینه خود را
گر دل شدت، ای کافر خودکام گرفته
من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق
گو صد چو من سوخته را خام گرفته
ای گل، چه زنی خنده ز نالیدن خسرو
کازرده بود بلبل در دام گرفته

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رفته و ترک من بدنام گرفته
وز دست وفای دگران جام گرفته
هوش مصنوعی: ای کسی که رفته‌ای و نام نیک من را خراب کرده‌ای، و از وفای دیگران بهره‌مند شده‌ای.
باز آمده ای تا بنمایی و بسوزی
در سوز میاور دل آرام گرفته
هوش مصنوعی: تو دوباره بازگشته‌ای تا خود را نشان دهی و دل را بسوزانی، اما در این آتش زدن، دل آرام گرفته‌ام را مضطرب نکن.
خونم مخور، ای دوست، که این باده غم آرد
چون دید توان آن رخ گلفام گرفته؟
هوش مصنوعی: ای دوست، خون من را نخور، زیرا این نوشیدنی حزن و اندوه می‌آورد. وقتی که زیبایی چهره‌ات را می‌بینم، چه قدرتی برای تحمل این غم دارم؟
دزدان دل ار شاه بگوید که بگیرند
من گیرم هر موی ترا نام گرفته
هوش مصنوعی: اگر دل‌دزدان هم به شاه بگوید که مرا بگیرند، من هر یک از موهای تو را به نام می‌گیرم.
دشنام مرا گفته بدی دوش، همه شب
من لذت آن گفتن دشنام گرفته
هوش مصنوعی: دشنامی که دیشب به من گفته شد، تمام شب به یاد آن بودم و از آن احساس لذت می‌کردم.
از پیش مران بنده دیرینه خود را
گر دل شدت، ای کافر خودکام گرفته
هوش مصنوعی: اگر دل تو به شدت می‌تپد، بر منِ بنده قدیمی خود رحم کن، ای کافر خودسر.
من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق
گو صد چو من سوخته را خام گرفته
هوش مصنوعی: من به خاطر عقل و وادادگی‌هایم در جهنم گیر افتاده‌ام و بسیاری از کسانی که مانند من در آتش عشق سوخته‌اند، در حقیقت خام و نادان باقی مانده‌اند.
ای گل، چه زنی خنده ز نالیدن خسرو
کازرده بود بلبل در دام گرفته
هوش مصنوعی: ای گل، تو چه می‌کنی؟ آیا با خندیدن خود به درد و رنج خسرو، که به خاطر از دست دادن محبوبش ناله می‌کند، خندیده‌ای؟ بلبل در دام افتاده و در عذاب است.