شمارهٔ ۱۶۵۶
من اینجا و دل گمره در آن کو
از آن گمگشتهٔ مسکین نشان کو
مگو، ای پندگو، بی او بزی خوش
خوشم گر زنده مانم، لیک جان کو
مرا گویی که رو با صابری ساز
تو خود می گویی اما گو که آن کو
به دل گویم که غمها خواهمش، گفت
چو او پیش نظر آید، زبان کو
بپرس این ناتوان را، پیش تر زانک
بپرسی خلق را کان ناتوان کو
پس از مردن دعای تربت من
بسندست آنکه گویی، گو فلان کو
به گستاخی حدیث بوسه گفتم
به خنده گفت کای خسرو، دهان کو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من اینجا و دل گمره در آن کو
از آن گمگشتهٔ مسکین نشان کو
هوش مصنوعی: من در اینجا هستم، اما دل و تفکر من به دنبال نشانی از آن معشوق گمشدهام است.
مگو، ای پندگو، بی او بزی خوش
خوشم گر زنده مانم، لیک جان کو
هوش مصنوعی: نکو نبودن سخن گفتن دربارهی کسی که در دل ما جای دارد را با اشاره به این که حتی اگر زندگی جاری باشد، زندگی بدون او یا بدون یاد او بیمعناست، بیان میکند. زندگی ممکن است ادامه پیدا کند، اما بدون وجود آن شخص مهم، احساس خالی بودن و دلتنگی وجود دارد.
مرا گویی که رو با صابری ساز
تو خود می گویی اما گو که آن کو
هوش مصنوعی: تو میگویی با صبر و تحمل زندگی کن، اما خودت هم میدانی که آن صبر کجاست؟
به دل گویم که غمها خواهمش، گفت
چو او پیش نظر آید، زبان کو
هوش مصنوعی: به دل میگویم که غمها را تحمل میکنم، اما او که در پیش چشمم میآید، زبانم بند میآید.
بپرس این ناتوان را، پیش تر زانک
بپرسی خلق را کان ناتوان کو
هوش مصنوعی: از این ناتوان بپرس که چه بر او گذشته است، قبل از آنکه بخواهی از انسانهای دیگر بپرسی. زیرا تنها اوست که به خوبی از حال خود آگاه است.
پس از مردن دعای تربت من
بسندست آنکه گویی، گو فلان کو
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، دعای یادگارم کافی است، آنکه بگویی، او کجاست؟
به گستاخی حدیث بوسه گفتم
به خنده گفت کای خسرو، دهان کو
هوش مصنوعی: در اینجا فردی به شوخی و با جرات درباره بوسه صحبت میکند، و طرف مقابل با خنده به او میگوید: "خب، دهانت کجاست؟" یعنی به نوعی به او میفهماند که اگر واقعاً به این موضوع علاقهمند است، باید اقدام واقعی انجام دهد، نه فقط حرف بزند.