شمارهٔ ۱۶۵۴
خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر سو
هر کس به رهی و من تنها به دگر سو
بینم چو به راهش بدوم، پاش بگیرم
دستم به دگر سو رود و پا به دگر سو
وه این چه زمان بود که کردیم وداعش
کو رفت به سوی دگر و ما به دگر سو
رو می ننهد خسته دلم جز به وی آری
هر کسی رود از بهر تماشا به دگر سو
صوفی، مدهم پند که رو از سر کویش
زیرا که نخواهم شد ازینجا به دگر سو
جان برد و من از دل طلبم، وه که چه طرفه
دامم به دگر سو و تقاضا به دگر سو
او رفت و من از بیخودی خویش ندیدم
کو باز سوی خانه بشد یا به دگر سو
در عشق عفاالله طلبم وصل تو، زشت است
معشوق دگر سو و تمنا به دگر سو
آیا بود آن روز که با هم بنشینیم
آشوب دگر سو شده، غوغا به دگر سو
گر کام رسد ور نرسد، دوست بسنده است
خسرو نرسد از رخ زیبا به دگر سو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر سو
هر کس به رهی و من تنها به دگر سو
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تنهایی خود در بین مردم اشاره میکند. او میبیند که همه در شهر مشغول به کار و فعالیت هستند و هرکس به سمت خاصی میرود، اما او به دنبال راهی متفاوت و جدا از دیگران است. این حس تنهایی و جدایی او از جمع، احساساتی عمیق و ناامیدی را به تصویر میکشد.
بینم چو به راهش بدوم، پاش بگیرم
دستم به دگر سو رود و پا به دگر سو
هوش مصنوعی: وقتی میبینم که به طرف او میدوم، انگار پایم را میزنم و او به سمت دیگری میرود و پاهایم به سوی متفاوتی کشیده میشود.
وه این چه زمان بود که کردیم وداعش
کو رفت به سوی دگر و ما به دگر سو
هوش مصنوعی: چه زمانی بود که از او خداحافظی کردیم؟ او به سوی جایی دیگر رفت و ما به سمت دیگری رفتیم.
رو می ننهد خسته دلم جز به وی آری
هر کسی رود از بهر تماشا به دگر سو
هوش مصنوعی: دل خستهام جز به او روی نمیآورد، زیرا هر کسی به سوی دیگری میرود تا تماشا کند.
صوفی، مدهم پند که رو از سر کویش
زیرا که نخواهم شد ازینجا به دگر سو
هوش مصنوعی: صوفی، به من نصیحت نکن که از اینجا بروم سمت خانهات، زیرا که نمیخواهم از اینجا به جایی دیگر بروم.
جان برد و من از دل طلبم، وه که چه طرفه
دامم به دگر سو و تقاضا به دگر سو
هوش مصنوعی: جان من را گرفته و من همچنان در دل خود خواهان او هستم. آه که چه عجیب است حال من؛ دامم به یک سو و درخواست من به سوی دیگر.
او رفت و من از بیخودی خویش ندیدم
کو باز سوی خانه بشد یا به دگر سو
هوش مصنوعی: او رفت و من در حالتی از بیخیالی بودم که متوجه نشدم آیا به سوی خانهاش رفت یا به سمت دیگری.
در عشق عفاالله طلبم وصل تو، زشت است
معشوق دگر سو و تمنا به دگر سو
هوش مصنوعی: در عشق، درخواست میکنم که به وصال تو برسم، زیرا خواستن معشوقی دیگر ناپسند است.
آیا بود آن روز که با هم بنشینیم
آشوب دگر سو شده، غوغا به دگر سو
هوش مصنوعی: آیا روزی سر میرسد که دوباره کنار هم بنشینیم، در حالی که اینجا اوضاع متلاطم و شلوغ است و در جای دیگری هم هیاهو به پا شده است؟
گر کام رسد ور نرسد، دوست بسنده است
خسرو نرسد از رخ زیبا به دگر سو
هوش مصنوعی: اگر آرزو به دست آید یا نیاید، محبت دوست کافی است؛ زیبایی خسرو هرگز از زیبایی چهرهاش به جای دیگر منتقل نمیشود.