گنجور

شمارهٔ ۱۶۳۱

بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است این
بستان که ز جانم نفس باز پس است این
در هستی من چند زنی شعله هجران
آخر دل و جان است، نه خاشاک و خس است این
گفتم که گزیدم لب چون قند تو در خواب
خندید و شکر ریخت که خواب مگس است این
ای باد، برو این نفس از ما برسانش
کای عیسی جانها، گرو یک نفس است این
خوش می کنم اندر هوس روی تو جانی
هست ار چه خوش آینده و ناخوش، هوس است این
گفتم که به فریاد رس از غمزه خویشت
تیری به من انداخت که فریادرس است این
من بنده آن چشم که از گوشه چشمم
شب دیدی و گفتی که بر این در چه کس است این؟
خسرو چه کند ناله عشاق، میا تنگ
کاخر هم ازان قافله بانگ جرس است این

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است این
بستان که ز جانم نفس باز پس است این
هوش مصنوعی: لحظه‌ای استراحت کن، چرا که همه زیبایی‌ها و مهربانی‌های تو برای من کافی است. این باغ عشق، آنچنان برای من ارزشمند است که نفس کشیدن از آن برای جانم فراتر از هر چیز دیگری است.
در هستی من چند زنی شعله هجران
آخر دل و جان است، نه خاشاک و خس است این
هوش مصنوعی: در وجود من، حس جدایی همچون شعله‌ای سوزان وجود دارد که تمام دل و جانم را در خود گرفته است. این احساسی عمیق و غیرقابل‌انکار است و نمی‌توان آن را به چیزهای بی‌اهمیت و پیش پا افتاده تشبیه کرد.
گفتم که گزیدم لب چون قند تو در خواب
خندید و شکر ریخت که خواب مگس است این
هوش مصنوعی: به او گفتم که لب‌های شیرینت را می‌نوازم، اما او در خواب خندید و شکر جاری کرد، چرا که این حالت مثل خواب مگس است.
ای باد، برو این نفس از ما برسانش
کای عیسی جانها، گرو یک نفس است این
هوش مصنوعی: ای باد، برو و این نفس ما را به او برسان که ای عیسی جان‌ها، این نفس ارزشمند و باارزش است.
خوش می کنم اندر هوس روی تو جانی
هست ار چه خوش آینده و ناخوش، هوس است این
هوش مصنوعی: من به یاد روی تو خوشحالم، اگرچه آینده‌ام روشن نیست و ممکن است ناامیدکننده باشد، اما این فقط یک آرزو و هوس است.
گفتم که به فریاد رس از غمزه خویشت
تیری به من انداخت که فریادرس است این
هوش مصنوعی: وقتی از کسی خواستم که به کمکم بیاید و از درد و غم من بکاهد، او با یک نگاه پرمعنی و نافذی به من نگاه کرد که نشان می‌داد خودش نیز درگیر درد و رنج است.
من بنده آن چشم که از گوشه چشمم
شب دیدی و گفتی که بر این در چه کس است این؟
هوش مصنوعی: من خدمتگزار آن چشمی هستم که از لابه‌لای پلک‌هایم شب را دیدی و پرسیدی که بر این در چه کسی است؟
خسرو چه کند ناله عشاق، میا تنگ
کاخر هم ازان قافله بانگ جرس است این
هوش مصنوعی: خسرو چه کاری می‌تواند بکند وقتی که عاشقان ناله می‌زنند؟ بیا، چرا خود را در تنگنا قرار دهیم، زیرا از آن سو هم صدای جرس قافله به گوش می‌رسد.