گنجور

شمارهٔ ۱۶۲۹

آه ازین تنگ قبایان شده تنگم دامان
که نه سر ماند مرا در غم ایشان نه امان
لب گشایند و نباتی ندهندم، آری
کام خود را نتوان یافتن از خودکامان
گر برم در برشان دست، بدزدند اندام
سیم دزدی عجبی نیست ز سیم اندامان
رخ چو آتش بنمایند و جگر پخته کنند
این دل پخته من سوخته شد زین خامان
خسرو از بهر تو بدنام شد، از وی بگریز
نیکنامی نبود در روش بدنامان

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آه ازین تنگ قبایان شده تنگم دامان
که نه سر ماند مرا در غم ایشان نه امان
هوش مصنوعی: دل خسته‌ام از این افراد تنگ‌نظر، چنان که دیگر نه می‌توانم سر برآورم و نه راحت باشم. غم آنها بر من سایه انداخته است و جای escapeی برای آرامش ندارم.
لب گشایند و نباتی ندهندم، آری
کام خود را نتوان یافتن از خودکامان
هوش مصنوعی: اگر سخن بگویند و چیزی به من ندهند، بله، نمی‌توانم از طمعکاران به خواسته‌ام برسم.
گر برم در برشان دست، بدزدند اندام
سیم دزدی عجبی نیست ز سیم اندامان
هوش مصنوعی: اگر دستم را به سمت آن‌ها دراز کنم، بدنم را خواهند دزدید؛ این خیلی عجیب نیست چون بدن آن‌ها از جنس نقره است.
رخ چو آتش بنمایند و جگر پخته کنند
این دل پخته من سوخته شد زین خامان
هوش مصنوعی: اگر چهره‌اش مانند آتش درخشید و با آن دل من که به خاطر این خام‌ها سوخته، دچار رنج و عذاب شد.
خسرو از بهر تو بدنام شد، از وی بگریز
نیکنامی نبود در روش بدنامان
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر تو به بدنامی افتاد؛ از او دوری کن، زیرا در روش بدنام‌ها، نیک‌نامی وجود ندارد.