گنجور

شمارهٔ ۱۵۴۷

گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
سوی تو می کشد هنوز این دل ناتوان من
خواب نماند خلق را در همه شهر از غمت
دور شنیده می شود در دل شب فغان من
هیچ غبارت از درون می نپذیر دم سکون
گر چه شد آب جمله خون در تن ناتوان من
وه که ز جور چون تویی نام غبار بر زبان
نیست کسی که بفگند خاک بر این دهان من
گر دهیم به جان امان، نزل ره تو عمر من
ور کشیم به رایگان گرد سر تو جان من
گفتیم از چه ناخوشی، رنج تو چیست، بازگو؟
دوری دوستان و بس، دور ز دوستان من
بس که توشوخ و دلبری، گم شود ار دل کسی
گر چه که دیگری برد، بر تو بود گمان من
دور مکن ز دامنش گرد من، ای صبا، از آنک
در ره او از این هوس خاک شد استخوان من
خون دل من آب شد از پی روی شستنش
خواب نمی رود هنوز از پی این جوان من
خشم کنان بیا که ما صلح کنیم یکدگر
جان و دل من آن تو، رنج و غم تو آن من
دوش ز آه دل مرا سوخته بود لب، ولی
بخت من آنک نام شه بود برین زبان من
شاه جهان جلال دین، آنک به یک اشارتش
دولت بیکرانه شد محنت بی کران من
بگذرد و نیوفتد هیچ به خسروش نظر
پیک شتاب می رود ترک سبک عنان من

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
سوی تو می کشد هنوز این دل ناتوان من
هوش مصنوعی: هرچند که خوی نازک تو جانم را به آتش کشیده، اما دل ضعیف من هنوز به سمت تو کشیده می‌شود.
خواب نماند خلق را در همه شهر از غمت
دور شنیده می شود در دل شب فغان من
هوش مصنوعی: در تمام شهر، هیچ کس خواب ندارد و همه از اندوه تو آگاهند. در دل شب، ناله و فریاد من به گوش می‌رسد.
هیچ غبارت از درون می نپذیر دم سکون
گر چه شد آب جمله خون در تن ناتوان من
هوش مصنوعی: هیچ خاکی از درون خودت را قبول نکن، حتی در زمانی که همه چیز آرام است. اگرچه تمامی مایعات در بدن ضعیف من، خون هستند.
وه که ز جور چون تویی نام غبار بر زبان
نیست کسی که بفگند خاک بر این دهان من
هوش مصنوعی: آه، از ظلم و ستمی که تو بر من روا می‌داری، هیچ‌کس نمی‌تواند نام و نشانی از خاک و غبار به زبان بیاورد، زیرا آنکه خاک بر دهان من می‌ریزد، تو هستی.
گر دهیم به جان امان، نزل ره تو عمر من
ور کشیم به رایگان گرد سر تو جان من
هوش مصنوعی: اگر به جانم اجازه دهی، در راه تو عمرم را فدای تو می‌کنم و اگر هم بدون هیچ هزینه‌ای، جانم را برای تو صرف کنم.
گفتیم از چه ناخوشی، رنج تو چیست، بازگو؟
دوری دوستان و بس، دور ز دوستان من
هوش مصنوعی: گفتیم چه چیزی موجب ناراحتی‌ات شده، چرا اینقدر در درد و رنجی؟ او پاسخ داد که تنها مشکل من دوری از دوستانم است و بس.
بس که توشوخ و دلبری، گم شود ار دل کسی
گر چه که دیگری برد، بر تو بود گمان من
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذبیت، چنان می‌کنی که دل کسی ممکن است گم شود، حتی اگر کسی دیگری آن دل را برباید. اما این تصور از تو همیشه در ذهن من باقی مانده است.
دور مکن ز دامنش گرد من، ای صبا، از آنک
در ره او از این هوس خاک شد استخوان من
هوش مصنوعی: ای صبا، از دامن محبوبم دور نشو، چون من به خاطر عشق او، به حالت خاک و استخوانی افتاده‌ام.
خون دل من آب شد از پی روی شستنش
خواب نمی رود هنوز از پی این جوان من
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق و رنجی که متحمل شده‌ام، به نرمی و آسانی تبدیل شده و نتوانسته‌ام از فکر این جوان غافل شوم؛ حتی خواب هم به چشمانم نمی‌آید.
خشم کنان بیا که ما صلح کنیم یکدگر
جان و دل من آن تو، رنج و غم تو آن من
هوش مصنوعی: بیا با خشم و غضب وارد شو تا با هم صلح کنیم. جان و دل من متعلق به توست و رنج و غم تو نیز بر دوش من است.
دوش ز آه دل مرا سوخته بود لب، ولی
بخت من آنک نام شه بود برین زبان من
هوش مصنوعی: دیشب به خاطر درد دل، لب‌هایم سوخته بود، اما بخت من این است که نام آن شاه بر زبان من جاری است.
شاه جهان جلال دین، آنک به یک اشارتش
دولت بیکرانه شد محنت بی کران من
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگی که نامش جلال دین است، به محض اینکه اشاره‌ای کرد، خوشبختی بی‌پایانی برای من به وجود آمد، در حالی که قبل از آن در رنج و عذاب بی‌پایان به سر می‌بردم.
بگذرد و نیوفتد هیچ به خسروش نظر
پیک شتاب می رود ترک سبک عنان من
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمان می‌گذرد و هیچ چیز نمی‌تواند جلوه و عظمت خسرو را تحت تأثیر قرار دهد. پیام‌آوری سریع و چابک در حال حرکت است و از آنجایی که او سبک و آزاد است، به راحتی می‌تواند راه خود را ادامه دهد.