گنجور

شمارهٔ ۱۵۲۰

خمار و خواب و چشم کافرش بین
شکنج و پیچش زلف ترش بین
دل پاکان و جان پارسایان
هلاک غمزه های ساحرش بین
چو غوغای مگس در خانه شهد
نفیر مستمندان بر درش بین
به جای آب اگر ساکن ندیدی
درون پیرهن سیمین برش بین
بتا جعدت پر از دلهاست خواهی
گره بگشا، به هر مو اندرش بین
همه شب باده نوشیده ست تا روز
هنوز آن خواب مستی در سرش بین
بدیدم یک رهش، دیوانه گشتم
دلم گوید که بار دیگرش بین
دلم را سوختی ور باورت نیست
درونم چاک کن، خاکسترش بین
چو گوید خسرو از غم گریه چشم
ز خاک پای شاه کشورش بین

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خمار و خواب و چشم کافرش بین
شکنج و پیچش زلف ترش بین
هوش مصنوعی: چشمان کسی که به می و مستی عادت کرده است، در حالی که خواب آلود و مدهوش است، در میانهٔ پیچ و تاب‌های موهای نرم و زیبا به زیبایی خیره‌کننده‌ای به نظر می‌رسد.
دل پاکان و جان پارسایان
هلاک غمزه های ساحرش بین
هوش مصنوعی: دل‌های پاک و جان‌های پارسایان در برابر جاذبه‌های فریبنده‌ی او، به‌شدت آسیب می‌بینند.
چو غوغای مگس در خانه شهد
نفیر مستمندان بر درش بین
هوش مصنوعی: وقتی که در خانه عسل شلوغی مگس‌ها را می‌بینی، به نفرت و ناله کسانی که در بیرون از آن هستند توجه کن.
به جای آب اگر ساکن ندیدی
درون پیرهن سیمین برش بین
هوش مصنوعی: اگر در جایی به جای آب، ساکن و خاموشی را ندیدی، ببین درون پیراهن نقره‌ای چه چیزی پنهان است.
بتا جعدت پر از دلهاست خواهی
گره بگشا، به هر مو اندرش بین
هوش مصنوعی: ای بت زیبا، موهای بلندت دل‌های زیادی را در خود دارد. اگر بخواهی، می‌توانی با گشودن گره‌ای، زیبایی و رمز و راز آن را در هر رشته‌اش مشاهده کنی.
همه شب باده نوشیده ست تا روز
هنوز آن خواب مستی در سرش بین
هوش مصنوعی: او همه شب مشغول نوشیدن شراب بوده و تا هنوز صبح، آن حال و هوای مستی در ذهنش باقی مانده است.
بدیدم یک رهش، دیوانه گشتم
دلم گوید که بار دیگرش بین
هوش مصنوعی: دیدم که او را، بی‌اختیار دیوانه شدم و دلم از من می‌خواهد که دوباره او را ببینم.
دلم را سوختی ور باورت نیست
درونم چاک کن، خاکسترش بین
هوش مصنوعی: دل من را سوزاندی، اگر به خستگی‌ام اعتقادی نداری، درون من را شکاف بده تا خاکستر آن را ببینی.
چو گوید خسرو از غم گریه چشم
ز خاک پای شاه کشورش بین
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه از غم حرف می‌زند، اشک‌هایش را به زمین می‌ریزد و مردم می‌بینند که چگونه به پای او احترام می‌گذارند و از غم او رنج می‌برند.