گنجور

شمارهٔ ۱۳۸۶

گر سخن زان قد رعنا گویم
بیش از آن است که زیبا گویم
با چنان قد چو کمر بربندی
جای آن است که بر جا گویم
تا تو در سینه درونی دل را
تیر در خانه جوزا گویم
دل من حامل غم کردی و من
زاده الله تعالی گویم
هر دو چشمم که در آب اند یکی
هر یکی دو یم دریا گویم
بی رقیب آی شبی تا پیشت
حال خود گویم و تنها گویم
سر نهم بر کف پایت، وانگاه
لیتنی کنت ترابا گویم
آن چنان سوخته ام از جورت
که بسوزد دلت او را گویم
حال خسرو نگر، ابرو مشکن
گر نگویم سخنی یا گویم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر سخن زان قد رعنا گویم
بیش از آن است که زیبا گویم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره آن قد رعنای زیبا صحبت کنم، باید بگویم که زیبایی او فراتر از آن چیزی است که بتوانم توصیف کنم.
با چنان قد چو کمر بربندی
جای آن است که بر جا گویم
هوش مصنوعی: با چنین قامت زیبایی که به کمر می‌زنید، شایسته است که بر جای بایستم و به شما نگاه کنم.
تا تو در سینه درونی دل را
تیر در خانه جوزا گویم
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو در دل من هستی، می‌توانم بگویم که دل من به مانند تیر در خانه جوزا است.
دل من حامل غم کردی و من
زاده الله تعالی گویم
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و اندوه است و من به عنوان مخلوقی از جانب خداوند بزرگ این را بیان می‌کنم.
هر دو چشمم که در آب اند یکی
هر یکی دو یم دریا گویم
هوش مصنوعی: دو چشمان من که در آب غوطه‌ورند، هر کدام به اندازه دو دریا اشک می‌ریزند.
بی رقیب آی شبی تا پیشت
حال خود گویم و تنها گویم
هوش مصنوعی: بی‌رقیب و بدون هیچ‌گونه مزاحمتی به سراغت می‌آیم تا از حال و روز خودم برایت بگویم و فقط با تو سخن بگویم.
سر نهم بر کف پایت، وانگاه
لیتنی کنت ترابا گویم
هوش مصنوعی: سرم را بر پای تو می‌گذارم و می‌گویم کاش می‌توانستم خاک تو باشم.
آن چنان سوخته ام از جورت
که بسوزد دلت او را گویم
هوش مصنوعی: من آنقدر از عشق تو در آتش عشق سوخته‌ام که اگر درباره‌ام بگویی، دل‌ات هم می‌سوزد.
حال خسرو نگر، ابرو مشکن
گر نگویم سخنی یا گویم
هوش مصنوعی: برای اینکه به حال خسرو نگاه کنی، ابرویت را نبر، زیرا اگر چیزی نگوییم یا بگوییم، چه فایده‌ای دارد؟