گنجور

شمارهٔ ۱۳۸۰

دوش رخ بر آستانش سوده ام
گرد دولت را بر او اندوده ام
جان بهانه جوی و می بینم رخت
بین که من بر خود چه نابخشوده ام!
از درت سنگی زدندم نیم شب
سگ گمان بردند و آن من بوده ام
درپذیر، ای کعبه، چو مردم به راه
گر نکردم حج، رهی پیموده ام
کشت هجرم، خونبهایم این بس است
کاین قدر گویی که من فرسوده ام
دیدنت روزی به خوابم هم مباد
که شبی در هجر تو نغنوده ام
مستی خون خوردن است این در سرم
تو همی دانی که خواب آلوده ام
دل بسی جان می کند با من به عشق
در تب غمهاش از آن افزوده ام
ازتری خواهد چکیدن، گوییا
آن لبان لعل کش بستوده ام
غم بکشت و پرسیم، خسرو، چه حال؟
شکر کز لطف تو بخت آسوده ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش رخ بر آستانش سوده ام
گرد دولت را بر او اندوده ام
هوش مصنوعی: دیشب چهره‌ام را بر درگاه او قرار دادم و گرد و غبار سرنوشت را بر او نشاندن.
جان بهانه جوی و می بینم رخت
بین که من بر خود چه نابخشوده ام!
هوش مصنوعی: روح من به دنبال دلیلی می‌گردد و در حالی که به تو نگاه می‌کنم، پی می‌برم که چه چیزهایی را در حق خود نادیده گرفته‌ام!
از درت سنگی زدندم نیم شب
سگ گمان بردند و آن من بوده ام
هوش مصنوعی: شب نیمه، کسی از سمت در خانه‌ات به من سنگ پرتاب کرد. آن‌ها به اشتباه فکر کردند که من یک سگ هستم، در حالی که در واقع این من بودم.
درپذیر، ای کعبه، چو مردم به راه
گر نکردم حج، رهی پیموده ام
هوش مصنوعی: ای کعبه، من به تو پناه می‌آورم، چرا که اگر نتوانستم به سوی تو زیارت بروم، اما راهی را طی کرده‌ام که نشانه‌ای از ایمان و محبت من به توست.
کشت هجرم، خونبهایم این بس است
کاین قدر گویی که من فرسوده ام
هوش مصنوعی: من در دل درد فراق، دلی شکسته دارم و همین که می‌گویی من خسته و پژمرده‌ام، برایم کافی است.
دیدنت روزی به خوابم هم مباد
که شبی در هجر تو نغنوده ام
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌خواهم که تو را در خواب ببینم، چون شب‌هایی را در غم دوری‌ات گذرانده‌ام.
مستی خون خوردن است این در سرم
تو همی دانی که خواب آلوده ام
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که احساس سرگشتگی و نشئگی ناشی از عشق یا عشق گناه‌آور مانند نشسته بر سر کسی است. او از این حالتی که در آن قرار دارد، آگاه است و می‌داند که در حالت بی‌خود و خواب‌آلود به سر می‌برد.
دل بسی جان می کند با من به عشق
در تب غمهاش از آن افزوده ام
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق و درگیر شدن با غم‌ها، بارها جانش را فدای عشق کرده است و بر این احساساتش افزوده شده است.
ازتری خواهد چکیدن، گوییا
آن لبان لعل کش بستوده ام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که از او خواسته می‌شود تا عشق و زیبایی‌اش را با قطره‌های نغمت به تصویر بکشد، مانند لبانی قرمز و جذاب که ستایش‌شان می‌کنند.
غم بکشت و پرسیم، خسرو، چه حال؟
شکر کز لطف تو بخت آسوده ام
هوش مصنوعی: غم به من آزار داد و پرسیدم از خسرو، چه می‌کنی؟ اما من از لطف تو سپاسگزارم که بخت من آرام و خوشحال است.