شمارهٔ ۱۳۶
روی تو به پیش نظر آسایش جان است
آزادگی جان من، ار هست، همان است
در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد
من زیستن خلق ندانم که چسان است
کو دل شده ای کت نظری دیده و مرده
جانش به عدم رفته و سویت نگران است
ترکی که دو ابروش نشسته ست به دلها
قربانش هزار است اگر چش دو کمان است
کی بر چو تو خورشید رسم من که به خواری
بر خاک در تو سر من نیز گران است
عشق است، ز بابل خرد افسونش، چه داند
هر چند که بنیاد خرد از همدان است
گر خون جگر گریه کند عاشق شهوت
آن دانش که حیضش ز ره دیده روان است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روی تو به پیش نظر آسایش جان است
آزادگی جان من، ار هست، همان است
هوش مصنوعی: چهرهی تو، آرامش بخش جان من است و اگر من آزاد هستم، به خاطر همان چهره است.
در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد
من زیستن خلق ندانم که چسان است
هوش مصنوعی: در شهری که تو باعث آشوب، کشتار مردم و ظلم هستی، نمیدانم چگونه میتوانم زندگی کنم.
کو دل شده ای کت نظری دیده و مرده
جانش به عدم رفته و سویت نگران است
هوش مصنوعی: دل تو همچون سایهای است که به تماشا نشسته و جانش به سوی نیستی رفته، اما هنوز چشمانش به تو دوخته شده است.
ترکی که دو ابروش نشسته ست به دلها
قربانش هزار است اگر چش دو کمان است
هوش مصنوعی: چشمانش مانند دو کمان است و ابروهایش به قدری زیبا و دلنواز هستند که به خاطر آنها میتوان جان را فدای او کرد.
کی بر چو تو خورشید رسم من که به خواری
بر خاک در تو سر من نیز گران است
هوش مصنوعی: کیست که بتواند به زیبایی و درخشندگی تو برسد، من که به خاطر تو احساس حقارت میکنم و سرم به خاطر تو بر زمین سنگینی میکند.
عشق است، ز بابل خرد افسونش، چه داند
هر چند که بنیاد خرد از همدان است
هوش مصنوعی: عشق یک حس عمیق و جذاب است که حتی کسانی که با مبانی خرد و عقل در بابل آشنا هستند، نمیتوانند تمام ابعاد آن را درک کنند. ولی در عین حال، باید دانست که بنیاد و ریشه خرد از همدان است. به عبارت دیگر، عشق فراتر از دانش و عقل است و درک کامل آن ممکن نیست، حتی برای داناترین افراد.
گر خون جگر گریه کند عاشق شهوت
آن دانش که حیضش ز ره دیده روان است
هوش مصنوعی: اگر دل عاشق از شدت عشق به خون جگر گریه کند، آن شهوتی که در دل اوست ناشی از دانشی است که جریان آن مانند حیض در چشمانش نمایان میشود.