گنجور

شمارهٔ ۱۰۳

ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخسارها
خار است بی رخسار تو در دیده گلزارها
شد پوستم بر استخوان چون چنگ خشک و از فغان
رگها نگر اینک بر آن افتاده همچون تارها
تا آفتاب و روی مه دیدند آن زلف سیه
در کوی او رو همچو که مانده ست بر دیوارها
هر گه که چوگان بازد او، بازم به راهش سر چو گو
آری، مرا در عشق او باشد ازین سر کارها
تا چند چشم پر زنم در عشق خون بارم ز غم
آری، که از غم شسته ام من دست ازین خون بارها
پیکان که بودی در درون با تیر خود کردی برون
خرسندییی دارم کنون در را بدان زنگارها
از دیده اشک من روان، آن سرو دلجوی کسان
خسرو چو بلبل در فغان او همنشین با خارها

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.