گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - اشعار حاوی و قایع تاریخی از قران السعدین (حاوی مجمل کتاب ) مجموع عنوان‌های فصول مثنوی و قران السعدین که ضمنا فهرست مندرجات کتاب میباشد نیز بذات خود یک قصیدهٔ مستقل میشود و آنرا در اینجا میریم :

شکر گویم که به توفیق خداوند جهان
بر سر نامه ز توحید نوشتم عنوان
نام این نامهٔ والاست «قران السعدین»
کز بلندیش به سعدین سپهر ست قران
در تضرع به در حق که گنهکاران را
داد باران گنه شوی ز عین غفران
نعت سلطان رسل ، آنکه مسیحا به درش
پرده داری ست نشسته ز پس شادروان
و صف معراج پیمبر که به شب روشن شد
سراسری ش ز زلف سیه مشک فشان
مدحت شاه که نامش به فلک رفته چنانک
نقش آن داغ شده خنگ فلک را بر ران
در خطاب شه عالم چو به سلک خدمتش
آیم و این گهر چند فشانم ز زبان
صفت حضرت دهلی که سواد اعظم
هست منشور وی از حرسهالله نشان
صفت مسجد جامع که چنان ست درو
شجرهٔ طیبه هر سوی چو طوبی بجنان
صفت شکل مناره که ز رفعت سنگش
از پی خنجر خورشید شده سنگ فشان
صفت حوض که در قالب سنگین گوئی
ریخته دست ملک زآب خضر صورت جان
صفت فصل دی و سردی مهر شه شرق
وامدن تیغ کشیده ز پی ضبط جهان
صفت آتش و آن گرم رویهاش به دی
که شب و روز بود شمع دل و میوهٔ جان
جنبش شاه ز دهلی ز پی کین پدر
گشتن آغاز غبار و شدن مهر نهان
صفت قصر نو و «شهر نو» اندر لب آب
که بود عرصهٔ رفرف چو رف آن ایوان
صفت فصل خزان و بمغل عزم سپاه
هم بر آن‌سان که به تاراج چمن باد خزان
صفت فصل بهاران که چنان گردد باغ
که بدو نرگس نادیده بماند حیران
صفت موسم نوروز و طرب کردن شاه
بزم دریا و کف دست چو ابر نیسان
صفت چتر سیاه که از پی چشم خورشید
آن سیاهی که تو در خود طلبی هست همان
صفت چتر سپید از پس آن چتر سیاه
چون شب قدر و سپیده دم عید از پس آن
صفت چتر که سبزست ز سرسبزی شاه
برگ نیلوفری اندر سر دریای روان
صفت چتر که گل گز شده از گل گز او
بر سرشاه ز گل سایه کند تابستان
وصف در باش که نزدیک شد از هیبت شاه
گنگ ماندست زحیرت نکند کار زبان
صفت تیغ که با خصم نیامش گوید
که زبهر تو فرو چند برم آب دهان
صفت چرخ کمائی که به بازوی شه است
نیم چرخ ست که او نام نهاده ست کمان
صفت تیر که بارانش به غایت سخت ست
سخت بارانی در تیرمه و درنیسان
صفت رایت لعل و سیه‌اندر سر شاه
گشته خورشید میان شفق و شام نهان
عزم سلطان به سوی هند به پایان بهار
راندن از شهر چو انبوهی گل از بستان
ذکر باز آمدن قلب شه از قتل مغل
همچو گرگان ز رمه یا علمی از برخان
نامزد گشتن لشکر بیزک سوی «او د ه»
صد سرافراز و ملک «باربک» اندر سرشان
صفت موسم گرما و بره رفتن شاه
ابر بالای سرو باد به دنبال دوان
صفت خربزه کر پردلی آنجا که بود
تیغ و طشتیش مهیا بسرآید غلطان
ذکر پیغام پدر سوی جگر گوشه خویش
سوی یاقوت روان گشتن خونابهٔ کان
گفتن شاه جهان، پاسخ پیغام پدر
قصه یوسف گم گشته به پیر کنعنان
باز پیغام پدر بر پسر خود که برزم
پیل خویش از می خون مست کند در میدان
باز پاسخ ز پسر سوی پدر کاسپ مرا
پیل بندست دو الی که بپیچد به عنان
باز پیغام پدرجانب فرزند عزیز
ماجرای که زخون بود دلش را به میان
باز از شاه جهان پاسخ پیغام پدر
شربت آب حیات از پی‌سوز هجران
از پدر آمدن شاه جهان کیکاووس
بر برادر ، چو گل نو ببر سرو روان
رفتن شا کیومرث و به تو زک عارض
برشه شرق بی‌کجا عرض این جوهر آن
اتصال مو و خورشید و قران سعدین
چرخ گر دانست بگرد سرایشان گردان
صفت کشتی و در یابسیان کشتی
موج دریای که رفته زکران تا به کران
ذکر در اسپ فرستادن سلطان به پدر
هم بران گونه که در باغ وزد باد وزان
وصف اسپان که ز سرعت به خروج و به دخول
نتوان خارج شان گفت نه داخل چون جان
صفت آن شب با قدر که تا مطلع فجر
نزد آن روح ملک برد سلام یزدان
صفت شمع که چون بر سرش آید مقراض
در زمان چاک زند پردهٔ ظلمت زمیان
صفت نور چراغی که اگر پرتو او
نبود دردل شب کور بود پیر و جوان
صفت سیر بر وج و روشن منزلها
که همه کار گزار فلک‌اند، از دوران
صفت اختر و آن طالع وو قت مسعود
که گرفتند دو مسعود به یک برج قران
صفت باده که بینی چو خط بغدادش
بی سوادیش بخوان نسخهٔ آب حیوان
وصف قرا به که بهر حرم دختر رز
شیشه خانه است ببالای سرش روشندان
سخن از وصف صراحی که گر آن نازک را
درگلو دست زنی ، خونش براید ز دهان
سخن از وصف پیاله که ز بس جنبش خون
خون قرا به سوی اوست همه وقت گشان
صفت ساقی رعنا که کندمستان را
به یک آمد شد خود، بی هش ومست و غلطان
صفت چنگ کی بی موست تن یکسانش
موی ساق دگرش تا به زمین آویزان
صفت کاس رباب و بسرش کفچهٔ دست
که دران کاسهٔ خالی ست نعم چند الوان
صفت نای که هر لحظه زدم دادن او
کلهٔ مطرب بر باد شور چون انبان
صفت دف که در و دست کسان کوبد پای
صحن کژ داشته و کوبش پابین بچه سان
صفت پرده و آن پرده نشینان شگرف
که بهر دست نمایند هزاران دستان
صفت مائده خاص که از خوان بهشت
چاشنی داد بهر کام و زبان لذت آن
صفت بیرهٔ تنبول که نزد همه خلق
به ازان نیست نباتی به همه هندوستان
صفت نغمه گری‌های زنان مطرب
که بسی لحن کند زهره چو گیرند الحان
صفت تاج مکلل که پسر یافت زشاه
آن پسر کز سرکس تاج ستد از خاقان
صفت تخت که همچون فلک ثابته بود
واز شه شرق به خورشید شرف داد مکان
صفت پیل که شه داد به فرزند عزیز
که شد از جنبش او کوه چو دریا لرزان
صفت صبح و کلاه سیاه و چتر سپید
رفتن شه به پدر روز و شب نور افشان
صفت چشمهٔ خورشید به دریای سپهر
که کند پرتو او ماه سما را تابان
شب دیگر ز پی عیش ملاقات دو شاه
وز پدر دادن پند و ز پسر گوش بران
در وداع دو گرامی که پدر را در اشک
مردم دیده همی‌رفت زچشم گریان
صفت موسم باران و بره رفتن شاه
جانب شهر شدن از لب «گهگهر» بکران
سخن از وصف قلم، آنکه بلوح محفوظ
هست اول صفتش «ما خلق‌الله » بخوان
صفت محبره کاو گرچه سیاه دارد دل
آن سیاهی دلش مایهٔ علم است و بیان
صفت کاغذ سیمین که پی دود قلم
سیم سوزی شود و نقش برارد بریان
ذکر باز آمدن شاه به دولتگه شهر
همچو برجیس به قوس و قمر اندر سرطان
سخن از ختم کتاب و بخطا خواهش عذر
که بجویند خطارا بدرستی برهان
صفت خاتمه و قطع تعلق کردن
از پی اخترهٔ صحبت ارباب جهان
شد سخن ختم قبولی که خدایش داده ست
تا ابد باقی او باد مبادش پایان

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکر گویم که به توفیق خداوند جهان
بر سر نامه ز توحید نوشتم عنوان
هوش مصنوعی: من از خدای جهان سپاسگزاری می‌کنم که به برکت او توانستم در بالای نامه‌ام نام توحید را بنویسم.
نام این نامهٔ والاست «قران السعدین»
کز بلندیش به سعدین سپهر ست قران
هوش مصنوعی: این نامه‌ی باارزش به نام «قران السعدین» شناخته می‌شود که به خاطر بلندی‌اش به دو ستاره‌ی خوشبختی در آسمان تشبیه شده است.
در تضرع به در حق که گنهکاران را
داد باران گنه شوی ز عین غفران
هوش مصنوعی: با دیدن حالتی از ندامت و درخواست از خداوند، می‌توان همگان را که به اشتباهات خود پی برده‌اند، مورد رحمت و عفو قرار داد و از رحمت الهی بهره‌مند ساخت.
نعت سلطان رسل ، آنکه مسیحا به درش
پرده داری ست نشسته ز پس شادروان
هوش مصنوعی: این خط به توصیف پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، می‌پردازد و اشاره می‌کند که او در جایگاهی والا قرار دارد. همچنین به تشبیه او به مسیح اشاره شده است؛ به این معنا که درب او جایگاهی مقدس و محترم دارد. در نهایت، به زیبایی و شکوه او اشاره می‌شود که از پس پرده‌ای ظریف و شاداب نمایان است.
و صف معراج پیمبر که به شب روشن شد
سراسری ش ز زلف سیه مشک فشان
هوش مصنوعی: در شب روشن، صف معراج پیامبر به وجود آمد و این صف با زلف‌های سیاه و خوشبو پر شده بود.
مدحت شاه که نامش به فلک رفته چنانک
نقش آن داغ شده خنگ فلک را بر ران
هوش مصنوعی: ستایش پادشاهی که نامش به آسمان‌ها رفته است، به گونه‌ای که نشانه آن مانند داغی بر ران آسمان باقی مانده است.
در خطاب شه عالم چو به سلک خدمتش
آیم و این گهر چند فشانم ز زبان
هوش مصنوعی: وقتی که به حضور بزرگوار علم می‌رسم و در خدمتش قرار می‌گیرم، چندین نکته گرانبها و با ارزش از زبانم بیرون می‌آید.
صفت حضرت دهلی که سواد اعظم
هست منشور وی از حرسهالله نشان
هوش مصنوعی: حضرت دهلی که بزرگترین و برجسته‌ترین شخصیت است، ویژگی‌ای دارد که از خدای تعالی نشأت گرفته است.
صفت مسجد جامع که چنان ست درو
شجرهٔ طیبه هر سوی چو طوبی بجنان
هوش مصنوعی: ویژگی‌های مسجد جامع به گونه‌ای است که در همه جوانب آن درختان پاک و نیکویی مانند درخت طوبی در بهشت دیده می‌شوند.
صفت شکل مناره که ز رفعت سنگش
از پی خنجر خورشید شده سنگ فشان
هوش مصنوعی: مناره‌ای با ارتفاعی بالا به قدری استوار و بلند است که به خاطر بلندی‌اش، نور خورشید را مانند خنجری می‌زند و با انعکاس نور، سنگ‌ها را مانند جواهر می‌درخشد.
صفت حوض که در قالب سنگین گوئی
ریخته دست ملک زآب خضر صورت جان
هوش مصنوعی: حوضی را توصیف می‌کند که به شکلی محکم و با زیبایی خاصی ساخته شده است. این حوض به دست فرشته‌ای به نام خضر ایجاد شده و نمایی از زندگی و روح را به تصویر می‌کشد.
صفت فصل دی و سردی مهر شه شرق
وامدن تیغ کشیده ز پی ضبط جهان
هوش مصنوعی: فصل زمستان که سرما حاکم است، همراه با ماه مهر به سوی شرق می‌آید و گرما به تدریج جای خود را به سرمای شدید می‌دهد. در این زمان، طبیعت به حالت خواب و سکوت فرو می‌رود و گویی تیغی برای مسلط شدن بر جهان کشیده شده است.
صفت آتش و آن گرم رویهاش به دی
که شب و روز بود شمع دل و میوهٔ جان
هوش مصنوعی: آتش و گرمای دل‌انگیز آن، به‌قدری تاثیرگذار است که در تمام روز و شب مانند شمعی روشنی‌بخش و میوه‌ای شیرین برای جان انسان‌هاست.
جنبش شاه ز دهلی ز پی کین پدر
گشتن آغاز غبار و شدن مهر نهان
هوش مصنوعی: حرکت شاه از دهلی به نشانه انتقام پدرش آغاز شد و این شروعی بود برای غبار و پنهان شدن خورشید.
صفت قصر نو و «شهر نو» اندر لب آب
که بود عرصهٔ رفرف چو رف آن ایوان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مکانی زیبا و دلنشین اشاره دارد که قصر و شهری تازه ساخته شده در کنار آب قرار دارد. در اینجا، فضای اطراف آن قصر به قدری زیبا و دلربا است که به نظر می‌رسد همانند فرشی از گل و گیاه درخشان زیر ایوان بزرگ آن است.
صفت فصل خزان و بمغل عزم سپاه
هم بر آن‌سان که به تاراج چمن باد خزان
هوش مصنوعی: فصل خزان و حمله‌ی سپاه به مانند لحظه‌ای است که باد خزان باغ و چمن را مورد تاراج قرار می‌دهد.
صفت فصل بهاران که چنان گردد باغ
که بدو نرگس نادیده بماند حیران
هوش مصنوعی: فصل بهار به قدری زیبا و دل‌انگیز است که درختان و گل‌ها آن‌قدر شگفت‌انگیز می‌شوند که حتی گل نرگس هم از زیبایی‌شان متعجب می‌ماند.
صفت موسم نوروز و طرب کردن شاه
بزم دریا و کف دست چو ابر نیسان
هوش مصنوعی: نوروز و شادمانی را توصیف می‌کند و حضور پادشاه را در میان جشن و سرور در دریا مانند کف‌های آب را به ابرهای بهاری تشبیه می‌کند.
صفت چتر سیاه که از پی چشم خورشید
آن سیاهی که تو در خود طلبی هست همان
هوش مصنوعی: چتر سیاه به نوعی نماد است که پس از دیدن نور خورشید، همان تاریکی که در دل خود جستجو می‌کنی، به دنبال آن است. این تصویر به ما می‌گوید که در عمق خود تلاش می‌کنیم تا تاریکی و غم‌ را پیدا کنیم، حتی وقتی که نور و روشنایی در اطراف ما حضور دارد.
صفت چتر سپید از پس آن چتر سیاه
چون شب قدر و سپیده دم عید از پس آن
هوش مصنوعی: سایه‌ی چتر سیاه به بزرگی و سنگینی شب قدر است، اما در پس آن، چتر سپید مانند سپیده‌دم عید می‌درخشد و زیبایی را به همراه دارد.
صفت چتر که سبزست ز سرسبزی شاه
برگ نیلوفری اندر سر دریای روان
هوش مصنوعی: چتر سبز رنگی که نشانه‌ی سرسبزی و طراوت است، مانند برگ نیلوفر در بالای دریای خروشان به نظر می‌رسد.
صفت چتر که گل گز شده از گل گز او
بر سرشاه ز گل سایه کند تابستان
هوش مصنوعی: چتر شاداب و زیبایی که از گل‌ها ساخته شده، در فصل تابستان بر سر پادشاه سایه می‌افکند و او را از گرما محفوظ می‌دارد.
وصف در باش که نزدیک شد از هیبت شاه
گنگ ماندست زحیرت نکند کار زبان
هوش مصنوعی: در حالی که در جمعی هستی، به توصیف بپرداز که وقتی شاه نزدیک می‌شود، آن‌قدر از عظمت و شکوه او دچار حیرت شده‌اند که زبانشان قفل می‌شود و قادر به بیان احساساتشان نیستند.
صفت تیغ که با خصم نیامش گوید
که زبهر تو فرو چند برم آب دهان
هوش مصنوعی: تیغی که در برابر دشمن قرار دارد، به او می‌گوید که برای تو چقدر آب دهان بیفشانم.
صفت چرخ کمائی که به بازوی شه است
نیم چرخ ست که او نام نهاده ست کمان
هوش مصنوعی: چرخش و حرکت طبیعت شبیه به تیر و کمانی است که در دست یک جوان یا پادشاه قرار دارد. این نشان می‌دهد که قدرت و تسلط او بر امور دنیا مثل یک کمان است که با دقت و قاعده عمل می‌کند.
صفت تیر که بارانش به غایت سخت ست
سخت بارانی در تیرمه و درنیسان
هوش مصنوعی: باران تیرماه بسیار شدید و قوی است، به طوری که در فصل بهار نیز بارانش طاقت‌فرساست.
صفت رایت لعل و سیه‌اندر سر شاه
گشته خورشید میان شفق و شام نهان
هوش مصنوعی: پرچم او مانند الماس است و رنگش تیره، در حالی که تاج شاه مانند خورشید در طلوع و غروب پنهان است.
عزم سلطان به سوی هند به پایان بهار
راندن از شهر چو انبوهی گل از بستان
هوش مصنوعی: عزم سلطان برای رفتن به هند، مانند پایان بهار است که شهر را ترک می‌کند، همچون گل‌های فراوانی که از باغ خارج می‌شوند.
ذکر باز آمدن قلب شه از قتل مغل
همچو گرگان ز رمه یا علمی از برخان
هوش مصنوعی: این بیت به کنایه به بازگشت و زنده شدن دوباره قلب شاه از پس یک واقعه تلخ است. او از جدایی و درد ناشی از کشته شدن مغل غمگین است، مانند گرگانی که از گله جدا شده‌اند و به دلتنگی می‌افتند. همچنین، به نوعی به آگاهی و علم اشاره می‌کند که در دل و جان او زنده شده و دوباره شعور و درک او را تقویت می‌کند.
نامزد گشتن لشکر بیزک سوی «او د ه»
صد سرافراز و ملک «باربک» اندر سرشان
هوش مصنوعی: لشکری از سرافرازان برای رسیدن به هدفی بزرگ و با افتخار به سوی «او د ه» حرکت کردند و در این مسیر، ملک «باربک» نیز در میان آنها حضور داشت.
صفت موسم گرما و بره رفتن شاه
ابر بالای سرو باد به دنبال دوان
هوش مصنوعی: فصل گرما فرا رسیده و ابرها مانند شاهانی بر فراز درختان در حال حرکت هستند، در حالی که باد به آرامی از پشت سر آنها می‌وزد.
صفت خربزه کر پردلی آنجا که بود
تیغ و طشتیش مهیا بسرآید غلطان
هوش مصنوعی: خربزه، میوه‌ای دلپذیر و خوشمزه است، اما زمانی که در مکان خطرناکی باشد، مانند جایی که تیغ و طشت آماده است، ممکن است سرنوشت خوبی نداشته باشد و به راحتی دچار مشکل و آسیب شود.
ذکر پیغام پدر سوی جگر گوشه خویش
سوی یاقوت روان گشتن خونابهٔ کان
هوش مصنوعی: پدر برای فرزند عزیزش پیامی فرستاد و حالتی شبیه به جاری شدن خون از دلش پیدا کرد.
گفتن شاه جهان، پاسخ پیغام پدر
قصه یوسف گم گشته به پیر کنعنان
هوش مصنوعی: شاه جهان به پیر کنعان می‌گوید که پاسخ پیامی که پدر یوسف درباره‌ی او فرستاده را به او بدهد، چون یوسف از خانواده‌اش جدا افتاده است.
باز پیغام پدر بر پسر خود که برزم
پیل خویش از می خون مست کند در میدان
هوش مصنوعی: پیام پدر به پسرش این است که بر روی فیل خود بنشیند و با نوشیدن شراب، حالتی سرمست و شجاع پیدا کند تا در میدان جنگ آماده نبرد باشد.
باز پاسخ ز پسر سوی پدر کاسپ مرا
پیل بندست دو الی که بپیچد به عنان
هوش مصنوعی: فرزند به پدر گفت: من تحت کنترل یک قدرت بزرگ هستم و تنها در صورتی می‌توانم آزاد شوم که به درستی مسیر را پیدا کنم.
باز پیغام پدرجانب فرزند عزیز
ماجرای که زخون بود دلش را به میان
هوش مصنوعی: پدر عزیزش پیامی را فرستاد که داستان دلش را که از غم خونینی پر بود، بیان کند.
باز از شاه جهان پاسخ پیغام پدر
شربت آب حیات از پی‌سوز هجران
هوش مصنوعی: پاسخی از شاه جهان به پدرش می‌دهد که شربت آب حیات، نشانه‌ای از عشق و امید، از دل رنج و غمش ارسال شده است.
از پدر آمدن شاه جهان کیکاووس
بر برادر ، چو گل نو ببر سرو روان
هوش مصنوعی: شاه جهان کیکاووس از پدر به برادر خود می‌آید، مانند گلی تازه که بر روی درخت سرو در حال رشد و شکوفایی است.
رفتن شا کیومرث و به تو زک عارض
برشه شرق بی‌کجا عرض این جوهر آن
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر کشیدن جلوه و زیبایی وجود شخصی اشاره شده است. شاعر از ویژگی‌های خاص و ارزشمند او صحبت می‌کند که او را از دیگران متمایز می‌سازد. همچنین، اشاره‌ای به آغاز و سرآغازها در متن وجود دارد، که به نوعی به تاریخ و ریشه‌های موجود در فرهنگ و هویت اشاره می‌کند. به طور کلی، شاعر به زیبایی و عمق شخصیت این فرد ارادتی خاص دارد و آن را ستایش می‌کند.
اتصال مو و خورشید و قران سعدین
چرخ گر دانست بگرد سرایشان گردان
هوش مصنوعی: به هم پیوستن مو، خورشید و قرآن به معنای اتحاد و هماهنگی میان زیبایی، روشنی و معنویت است. اگر چرخ فلک این را درک کند، به دور این زیبایی‌ها و حقیقت‌ها می‌چرخد و به نوعی به آن‌ها احترام می‌گذارد.
صفت کشتی و در یابسیان کشتی
موج دریای که رفته زکران تا به کران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف کشتی و وضعیت آن در دریا می‌پردازد. کشتی مانند یک وسیله‌ای است که در امواج دریا سفر می‌کند و می‌تواند از برترین‌های خود به سمت افق حرکت کند. دریا به تصویر کشیده می‌شود که مملو از امواج است و کشتی در این محیط پرچالش باید به سوی هدف خود حرکت کند.
ذکر در اسپ فرستادن سلطان به پدر
هم بران گونه که در باغ وزد باد وزان
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرسازی زیبایی از ارسال پیام و یادآوری در زمان‌هایی مشابه اشاره شده است. مثل اینکه وقتی بادی در باغ می‌وزد و برگ‌ها و گل‌ها را به حرکت درمی‌آورد، وجود یک خبر یا پیام از سوی سلطان نیز همین تأثیر را دارد و در دل پدر می‌نشیند. این نوعی اشاره به ارتباطات عاطفی و شگفتی‌های طبیعی زندگی است.
وصف اسپان که ز سرعت به خروج و به دخول
نتوان خارج شان گفت نه داخل چون جان
هوش مصنوعی: اسبان را توصیف می‌کند که به دلیل سرعتشان، نمی‌توان آنها را به آسانی از جایی خارج یا به جایی وارد کرد؛ آن‌ها مثل جان، نه به سادگی می‌توانند خارج شوند و نه به راحتی وارد شوند.
صفت آن شب با قدر که تا مطلع فجر
نزد آن روح ملک برد سلام یزدان
هوش مصنوعی: شب قدر به اندازه‌ای باارزش و خاص است که در آن، فرشتگان به نزد خداوند می‌روند و سلام و درود او را می‌آورند تا سپیده‌دم فرارسد.
صفت شمع که چون بر سرش آید مقراض
در زمان چاک زند پردهٔ ظلمت زمیان
هوش مصنوعی: شمعی که وقتی به آن قیچی نزدیک می‌شود، روشنایی‌اش پرده تاریکی را می‌درد و از میان برمی‌دارد.
صفت نور چراغی که اگر پرتو او
نبود دردل شب کور بود پیر و جوان
هوش مصنوعی: اگر نور چراغی وجود نداشت، در تاریکی شب همه، چه سالمند و چه جوان، به شدت گیج و ناامید می‌شدند.
صفت سیر بر وج و روشن منزلها
که همه کار گزار فلک‌اند، از دوران
هوش مصنوعی: سیر ستارگان و روشنایی منزل‌ها، که همه تحت تاثیر نیروی آسمان هستند، از زمان‌های گذشته تا کنون ادامه دارد.
صفت اختر و آن طالع وو قت مسعود
که گرفتند دو مسعود به یک برج قران
هوش مصنوعی: دو مسعود در یک برج قمر قرار گرفته‌اند و این وضعیت به عنوان نشانه‌ای خوش‌یمن و مطلوب توصیف شده است. این دو شخصیت به خوبی و سعادت اشاره دارند که تحت تاثیر موقعیت و زمان خوب قرار دارند.
صفت باده که بینی چو خط بغدادش
بی سوادیش بخوان نسخهٔ آب حیوان
هوش مصنوعی: وقتی باده را می‌بینی، مانند خطی که در بغداد نوشته شده، از زیبایی‌اش لذت ببر، اما درک عمیق‌تری از آن داشته باش و به دنبال معنای واقعی آن باش.
وصف قرا به که بهر حرم دختر رز
شیشه خانه است ببالای سرش روشندان
هوش مصنوعی: در این بیت توصیف زیبایی یک منطقه یا مکان وجود دارد که به آنجا به خاطر دختر زیبایی که همچون گل رزی در محلی درخشان و شفاف قرار دارد، اشاره شده است. فضا به گونه‌ای است که حس لطافت و زیبایی را منتقل می‌کند و دختر، جلوه‌ای خاص و درخشان دارد که چون شیشه‌ای نورانی در بالای سرش می‌درخشد. این توصیف به جلوه‌های بصری و زیبایی‌های طبیعی اشاره دارد.
سخن از وصف صراحی که گر آن نازک را
درگلو دست زنی ، خونش براید ز دهان
هوش مصنوعی: اگر به این لیوان نازک دست بزنی، خونش از دهان بیرون می‌ریزد.
سخن از وصف پیاله که ز بس جنبش خون
خون قرا به سوی اوست همه وقت گشان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که پیاله‌ای پر از نوشیدنی است و در اثر حرکت و جنبش، خون به طور مداوم به سمت آن جاری می‌شود. این تصویر نشان‌دهنده تأثیر عمیق و جذابیت پیاله برای انسان است و احساساتی از شوق و هیجان را برمی‌انگیزد.
صفت ساقی رعنا که کندمستان را
به یک آمد شد خود، بی هش ومست و غلطان
هوش مصنوعی: ساقی زیبا با چشمانش، مستی را در دل دیوانه‌ها به یکباره ایجاد می‌کند، به گونه‌ای که آدم‌ها در حال سرگشتگی و بی‌خبری در اطرافش می‌چرخند.
صفت چنگ کی بی موست تن یکسانش
موی ساق دگرش تا به زمین آویزان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چنگ (ساز موسیقی) و زیبایی آن می‌پردازد. در اینجا اشاره شده که چنگ بدون مو نمی‌تواند خوب صدا بدهد، به همین ترتیب، تن چنگ باید دارای مویی باشد که به زمین آویزان شده است. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده ارتباط زیبایی و هنر در موسیقی است. در واقع، زیبایی و قابلیت چنگ به وجود موی آن بستگی دارد.
صفت کاس رباب و بسرش کفچهٔ دست
که دران کاسهٔ خالی ست نعم چند الوان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک کاسه و وسیله‌ای که در آن استفاده می‌شود می‌پردازد. کاسه، نماد پذیرش و پر بودن است، در حالی که کفچه اشاره به ابزاری دارد که برای سرو کردن محتویات استفاده می‌شود. اما در این کاسه تنها فضایی خالی وجود دارد و بر این اساس نشان می‌دهد که آنچه در کاسه می‌توانست باشد، نیست و تنها تنوعی از چیزها به چشم می‌خورد، بدون اینکه حقیقتی در آن وجود داشته باشد.
صفت نای که هر لحظه زدم دادن او
کلهٔ مطرب بر باد شور چون انبان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صدای نای و تاثیر آن بر حس و حال مردم می‌پردازد. شاعر به زیبایی و شور و نشاط ناشی از صدای نای اشاره می‌کند و می‌گوید که این صدا همچون باد در حال وزیدن است و قدرتی دارد که می‌تواند روح انسان را تحت تاثیر قرار دهد، مانند اینکه چهرهٔ نوازنده (مطرب) را بر افراز کند. در واقع، این تصویرسازی نشان‌دهندهٔ ارتباط عمیق میان موسیقی و احساسات انسانی است.
صفت دف که در و دست کسان کوبد پای
صحن کژ داشته و کوبش پابین بچه سان
هوش مصنوعی: صدا و ضرب دف به قدری قوی و شگفت‌انگیز است که می‌تواند هر کسی را مجذوب خود کند، به‌گونه‌ای که انگار در زیر پای آن‌ها، زمین به تپش درمی‌آید و این ضربان یادآور بازی و شگفتی‌های کودکی است.
صفت پرده و آن پرده نشینان شگرف
که بهر دست نمایند هزاران دستان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های زیبای پرده و افرادی می‌پردازد که در پشت آن قرار دارند و به راحتی می‌توانند نمایش‌های گوناگونی از هنر و مهارت خود را به نمایش بگذارند. اشاره دارد به قدرت و تأثیر این افراد که به زیبایی و هنر خود با جزئیات و دقت پرداخته‌اند.
صفت مائده خاص که از خوان بهشت
چاشنی داد بهر کام و زبان لذت آن
هوش مصنوعی: ویژگی خاص مائده، مانند طعمی که از سفره بهشت به دست می‌آید، لذتی است که برای کام و زبان به ارمغان می‌آورد.
صفت بیرهٔ تنبول که نزد همه خلق
به ازان نیست نباتی به همه هندوستان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک گلابی زمینی خاص وجود دارد که در میان مردم به عنوان بهترین شناخته می‌شود و هیچ میوه‌ای در تمام هند نمی‌تواند با آن برابری کند.
صفت نغمه گری‌های زنان مطرب
که بسی لحن کند زهره چو گیرند الحان
هوش مصنوعی: زنان خواننده با نغمه‌های زیبا و دل‌نشین خود، به راحتی می‌توانند احساسات عمیق و شیرینی را در دل‌ها بیدار کنند و مانند زهره، زیبایی واقعی را نمایان سازند.
صفت تاج مکلل که پسر یافت زشاه
آن پسر کز سرکس تاج ستد از خاقان
هوش مصنوعی: توصیف تاجی که پسر از سوی شاه دریافت کرده است، به گونه‌ای است که او نیز همچون پادشاهان بزرگ، دارای مقام و منزلتی ویژه است. این نشان‌دهنده جایگاه والا و احترام‌برانگیز اوست، که حتی در دیگر سرزمین‌ها نیز به چشم می‌خورد.
صفت تخت که همچون فلک ثابته بود
واز شه شرق به خورشید شرف داد مکان
هوش مصنوعی: تختی توصیف می‌شود که مانند آسمان ثابت و پایدار است و از پادشاه شرق به خورشید، جایگاهی شایسته داده است.
صفت پیل که شه داد به فرزند عزیز
که شد از جنبش او کوه چو دریا لرزان
هوش مصنوعی: پادشاه ویژگی‌های فیل را به فرزند عزیزش نسبت داد و گفت که از حرکت او، کوه مانند دریا به لرزش درآمد.
صفت صبح و کلاه سیاه و چتر سپید
رفتن شه به پدر روز و شب نور افشان
هوش مصنوعی: صبح و کلاهی سیاه و چتری سفید، نمادهایی هستند که نشان‌دهنده‌ی رفتن شخصی به سمت پدرش هستند. این رفت و آمد در شب و روز همراه با نور و روشنایی است.
صفت چشمهٔ خورشید به دریای سپهر
که کند پرتو او ماه سما را تابان
هوش مصنوعی: ویژگی نور خورشید همچون چشمه‌ای است که در آسمان، ماه را روشن و درخشان می‌کند.
شب دیگر ز پی عیش ملاقات دو شاه
وز پدر دادن پند و ز پسر گوش بران
هوش مصنوعی: در شب بعد، به دنبال لذت دیدار با دو پادشاه هستم و از پدر نصیحت می‌گیرم و از پسر نیز مشورت می‌کنم.
در وداع دو گرامی که پدر را در اشک
مردم دیده همی‌رفت زچشم گریان
هوش مصنوعی: در هنگام وداع با دو عزیز، پدر دیده می‌شود که با اشک‌های مردم در حال رفتن است و چشمانش پر از گریه است.
صفت موسم باران و بره رفتن شاه
جانب شهر شدن از لب «گهگهر» بکران
هوش مصنوعی: باران که می‌بارد و در این زمان، شاه به سمت شهر حرکت می‌کند و از کنار چشمه‌های زلال و بکر می‌گذرد.
سخن از وصف قلم، آنکه بلوح محفوظ
هست اول صفتش «ما خلق‌الله » بخوان
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به اهمیت و ویژگی‌های قلم دارد. قلم که به عنوان ابزاری برای ثبت و نگارش محسوب می‌شود، در حقیقت به عنوان یکی از نخستین و مهم‌ترین وسایل خالقیت و بیان، در نظر گرفته می‌شود. همچنین، این اشاره به لوح محفوظ نشان‌دهنده‌ی این است که هر چیزی در ابتدا با کلمات و نوشتار شکل می‌گیرد و در واقع به نوعی آفرینش و بوجود آوردن اشاره دارد. اولین صفت قلم در این زمینه، ایجاد و ساختن دنیای جدیدی از معلومات و ایده‌هاست.
صفت محبره کاو گرچه سیاه دارد دل
آن سیاهی دلش مایهٔ علم است و بیان
هوش مصنوعی: شخصی که رنگش سیاه است، اگرچه ظاهراً ظاهری نامناسب دارد، اما دلش سرشار از علم و دانایی است و این سیاهی نمایانگر عمق و فضیلت اوست.
صفت کاغذ سیمین که پی دود قلم
سیم سوزی شود و نقش برارد بریان
هوش مصنوعی: ویژگی کاغذ نقره‌ای این است که اگر با دودی از قلم نقره‌ای نوشته شود، طرحی زیبا و درخشان به وجود می‌آورد.
ذکر باز آمدن شاه به دولتگه شهر
همچو برجیس به قوس و قمر اندر سرطان
هوش مصنوعی: حضور پادشاه در شهر یادآور بازگشت برجیس به جایگاه قدرت و تأثیرگذاری‌اش است، که همچون نشانه‌های قمر در میان کنج حیات به چشم می‌آید.
سخن از ختم کتاب و بخطا خواهش عذر
که بجویند خطارا بدرستی برهان
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوع پایان کتاب و درخواست عذرخواهی اشاره شده است. بیان می‌شود که برخی به دنبال توجیه خطاهای خود هستند و در تلاشند تا با دلایل درست، اشتباهاتشان را توجیه کنند.
صفت خاتمه و قطع تعلق کردن
از پی اخترهٔ صحبت ارباب جهان
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که در نهایت، باید وابستگی‌ها و تعلقات را کنار گذاشت و از دنیای مادی و ملاحظات دنیوی فاصله گرفت تا به حقیقت و روشنایی واقعی دست یابیم.
شد سخن ختم قبولی که خدایش داده ست
تا ابد باقی او باد مبادش پایان
هوش مصنوعی: سخن به پایان رسید و مورد قبول قرار گرفت، زیرا خداوند بر آن است که تا ابد باقی بماند و هیچگاه پایان نپذیرد.

حاشیه ها

1396/08/04 00:11
بهمن ساکی

شکل نگارش کلمه شاد روان در بیت زیر غلط است و موجب غلط خوانی و غلط فهمی بیت می شود و می باید شادُروان نوشته شود.
نعت سلطان رسل ، آنکه مسیحا به درش
پرده داری ست نشسته ز پس شاد روان

شادروان در لغت‌نامه دهخدا
شادروان . [ دُ ] (اِ مرکب ) معرب آن شادروان [ دَ / دِ ] و شاذروان . (دزی ج 1 ص 715). پهلوی شاتوروان . (فرش ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرده ٔ بزرگی را گویند مانند شامیانه و سراپرده که پیش در خانه و ایوان ملوک و سلاطین بکشند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) : و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ، ببینید. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 44).
میی که گربچکد قطره اش بروی بساط
بسوی بیشه رود مست شیر شادروان .
ابورجاء غزنوی (از انجمن آرا).
بارها آحاد فراشانت شیر چرخ را
در پناه شیر شادروان ایوان یافته .
انوری .
این است همان صفه کز هیبت او بردی
برشیر فلک حمله شیرتن شادروان .
خاقانی .
|| خیمه و سراپرده . (انجمن آرای ناصری ) :
بفرمود تا در تخت سرای خلافت در صُفّه شادروانی نصب کنند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 35).
سرادق . سایبان . (برهان قاطع) :
ز ما خودخدمتی شایسته ناید
که شادروان عزت را بشاید.
نظامی .
بشادروان شیرین برد شادش
برسم خواجگان کرسی نهادش .
نظامی .
مهین بانو نشاید گفت چون بود
که از شادی ز شادروان برون بود.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 111).
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند.
مولوی .
|| قسمی از خانه های متحرک ترکمانی که بزینتهای گوناگون مزین باشد. (ناظم الاطباء). || بساط بزرگ . (صحاح الفرس ). فرشی بس بزرگ و منقش . (فرهنگ جهانگیری ). فرش منقش و بساط بزرگ گرانمایه . (برهان قاطع). بساط و فرش گرانمایه که در بارگاه ملوک بگسترند. (انجمن آرای ناصری ). زربیه . بساط عریض فاخر. بساط. (مهذب الاسماء). رفرف . (ترجمان القرآن ). نمط. (ناظم الاطباء). رفرفه . (السامی فی الاسامی )(مهذب الاسماء). دُرنوک . (السامی فی الاسامی ) : و ایدون گویند که سلیمان را بساطی بود پانصد فرسنگ درازی آن بود هر وقت که آن شادروان بگستردی ششصد کرسی زرین و سیمین بدان بساط نهادی . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
کنون برافکند از پرنیان درخت ردا
کنون بگسترد از حله باغ شادروان .
فرخی .
ستاره را حسد آید همی ز بهر شرف
ببارگاه تو از نفشهای شادروان .
فرخی .
فکند شادروانی بدشت باد صبا
که تار و پودش هست از زبر جد و مرجان
چو مجلس ملک شرق از نثارملوک
بجعفری و بعدنی نهفته شادروان .
عنصری .
ز آرزوی آنکه بوسد پای تو حوربهشت
خواهد کز روی اوتو نقش شادروان کنی .
عنصری .
سمجی میکند بشب و خاک آن در زیر شادروان که هست پهن میکند تا بجای نیارند و وی سمج را پوشیده دارد بروز. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 546). آن هدیها را به میدان آوردند... سیصد شادروان و دویست خانه قالی و دویست خانه محفوری . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 538).
ایمنی در بزرگ همت او
گستریده فراخ شادروان .
ناصرخسرو.
حور خواهد که شود صورت او نقش بساط
چون نهی پای در این صدر و در این شادروان .
امیرمعزی .
و در وی [ کارگاه ] بساط و شادروانها بافتندی . (تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 24).
بادام ساقی مست خواب از جرعه شادروان خراب
از دستها جام شراب افتاده صهبا ریخته .
خاقانی (از فرهنگ جهانگیری ).
اگر کسی گوید باد چگونه آورد گویم چنانکه یک ماهه راه به یک روز شادروان سلیمان علیه السلام می آورد و عرش بلقیس در هوا می آورد. (تذکرة الاولیاء).
حریفان مست ومدهوشند و شادروان خراب از می
من ازبادام ساقی مست ومستان مست خواب ازمی .
خواجوی کرمانی .
با لفظ کشیدن و گستردن مستعمل است . (آنندراج ) :
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و از بدعت
بدین دولت خلیفه باز گسترده است شادروان .
فرخی .
گسترده شد به دولت او ده جای
اندر سرای دولت ، شادروان .
فرخی .
برو ببین که چه زیبا کشیده است بهار
ز گونه گونه دراطراف باغ شادروان .
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج ).
- شادروان خاک ؛ زمین . (ناظم الاطباء).
|| سپهر طارم . (فرهنگ اوبهی ). || جامخانه . (دهار). || زیر کنگره ٔ عمارت بندگه عالی را گویند. (صحاح الفرس ). زیر کنگره ٔ عمارات عالی را نامند مانند کنگره ٔ قلعه و قصر ملوک . (فرهنگ جهانگیری ). زیر کنگره های عمارتهاو سر در خانه ها. را نیز گفته اند. (برهان قاطع) :
چو خسرو دید کایام آن عمل کرد
کمند افزود و شادروان بدل کرد.
نظامی .
|| نام نوایی است از مصنفات باربد مطرب که آن را شادروان مروارید نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نام لحنی باشد از سی لحن باربد که به شادروان مروارید مشهور است . (برهان قاطع) :
هنوز زود است از باغ رفتن اندر کاخ
به باده خواران عیدی است رشحه ٔ باران
بزیر نارونی آب نارون نوشیم
نهیم شادروان دل بلحن شادروان .
مؤلف انجمن آرای ناصری .
|| پایه و بنیاد و اساسی که کعبه را از سه طرف احاطه میکند: از جنوب غربی و جنوب شرقی و شمال شرقی . ارتفاع آن شانزده انگشت و پهنای آن یک ارش است . (دزی ج 1 ص 715). بنیاد و اصل و اساس . (ناظم الاطباء). جَذر؛ شادِروان کعبه . (منتهی الارب ) : شاپور... این ملک گرفته بود بفرمود تا بروم کس فرستد تا رومیان بیایند که ایشان دانند بنا کردن و شادروان این شهر بنا کنند... شاپور ایشان را بفرمود که گرداگرد این شهر شادروان خواهم که بیفکنید که زمین شهر بر آن بود روی زمین بسنگ و گچ و آجر راست کنیدپهنای شادروان هزار ارش و درازی آن همچنان ، ایشان همچنان که بفرمود بکردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ). || سد. بند. ورغ : پس شادروانی عظیم کرد از سنگ و صهروج در پیش و پس بند و آنگه این بند برآورد از معجون صهروج و ریگ ریزه . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 151). این شهرها و... او [ شاپور ] بنا کرده است ، در خوزستان شوش ، شادروان شوشتر. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 72). و مؤلف مرآت البلدان در شرح تستر کلمه ٔ شادروان را جدول و راهرو آب معنی کرده . (ج 1 ص 437).دُزی نیز استعمال کلمه ٔ شادروان را بمعنی راه و لوله ٔ آب به ابن جبیر نسبت داده و مینویسد که وی از ریختن آب به منبعی و سپس جریان یافتن آن از شادروانی که در دیوارجای دارد و به حوضی از مرمر متصل است سخن میگوید. (دزی ج 1 ص 715). پل رومی . رجوع به فهرست نخبة الدهر دمشقی چ لایپزیک ذیل شادوران تستر شود :
بساط لهو بینداز و برگ عیش بنه
به زیر سایه ٔ رز بر کنار شادروان .
سعدی .
و رجوع به شاذروان شوشتر و شاذروان شود. || اساسی مستحکم کرده در حوالی پلها و امثال آن . (مفاتیح ). || دزی استعمال این کلمه را بمعنی «چشمه ای دارای حوض و فواره ، منبع کوچک آب ، دستگاهی از آهن سفید با چندین فواره ٔ آب که بر اثر اصطکاک ، قطعاتی از بلور را به چرخش درمی آورند و صدایی از چرخش آنها تولید میشود.» و«چشمه ای با صورتهایی از جانوران ، شیران ، زرافه ها و پرندگان که آب از دهانشان بیرون میجهد. » به عده ای از مؤلفان قدیم نسبت میدهد. (دزی ج 1 ص 715). || حجر الشاذنج . حجر الدم . (دزی ص 715). حجر الطور. حجر هندی . رجوع به شادنج و شادنه و شاذنه و شاذروان و شاذنج شود. || افریز . (دزی ج 1 ص 715). سایبان سر در خانه . || هاله . خرمن . داره . (السامی فی الاسامی ). هاله ٔ ماه . (ناظم الاطباء).