گنجور

شمارهٔ ۹۲۶

ای مردم دو چشمم مثل رخت ندیده
لیکن جمال خوبت رشک فرشته دیده
گفتی بروی چشمت خواهم قدم نهادن
گفتی ولی نکردی یک روی مانده دیده
با عارض تو زلفت کرده دراز دستی
بارب بود که بینم دست ورا بریده
دی از چمن نگارم چون شاخ گل برآمد
تا با خود آمدم من عقلم ز سر پریده
همچون کمال بیدل مردم ز اشتبافت
نا ذکر تو بگفته تا نام نر شنیده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مردم دو چشمم مثل رخت ندیده
لیکن جمال خوبت رشک فرشته دیده
هوش مصنوعی: ای مردم، چشمان من همچون چهره‌ات نادیده مانده است، اما زیبایی تو باعث حسادت فرشتگان شده است.
گفتی بروی چشمت خواهم قدم نهادن
گفتی ولی نکردی یک روی مانده دیده
هوش مصنوعی: تو گفتی که بر روی چشمت قدم می‌زنم، اما اکنون که این وعده را ندادی، فقط یک بار دیگر به چشمت نگاه می‌کنم.
با عارض تو زلفت کرده دراز دستی
بارب بود که بینم دست ورا بریده
هوش مصنوعی: چهره تو چنان زیباست که گویی دست کسی در زلف‌های تو پیچیده و آن را طولانی کرده است. در این حال، حس می‌کنم که آن دست به نوعی قطع شده است.
دی از چمن نگارم چون شاخ گل برآمد
تا با خود آمدم من عقلم ز سر پریده
هوش مصنوعی: در دی ماه، وقتی نگارم مانند شاخه گلی از چمن بیرون آمد، وقتی به خود آمدم، عقل و منطق من به کلی پریشان و نابود شده بود.
همچون کمال بیدل مردم ز اشتبافت
نا ذکر تو بگفته تا نام نر شنیده
هوش مصنوعی: شبیه به کمال بیدل، مردم به خاطر وجود اشتباهات تو، نامی از تو نمی‌برند و تنها در سایه نام تو باقی می‌مانند.