گنجور

شمارهٔ ۸۹

اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت
سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت
آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند
که قلم را زنی قند زبان نتوان ساخت
گفتم آن غمزة شوخ از چه ز ابروست فرو
ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت
بت تو نیست او را دهن اما سختی ساخته اند
گر توان ساخت چو قد تو روان نتوان ساخت
حیفم آید به قلم نام لبت برد دریغ
که به صد قرن از آن طرفه کمان نتوان ساخت
در سخن لطف الهی به تو باراست کمال
گفت بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت
ان ساختن و ساختن از سنگ دلش
سخت تر از دل بی رحم بتان نتوان ساخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت
سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت
هوش مصنوعی: آن‌گونه که خوب و زیبا به نظر می‌رسد، نمی‌توان با جان انسان به دست آورد. همچنین سخنی شیرین‌تر از این نیز نمی‌توان گفت.
آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند
که قلم را زنی قند زبان نتوان ساخت
هوش مصنوعی: آن دو ابروی قوس دار شبیه به دو کمان بلند هستند که وقتی قلم به آن‌ها اشاره می‌کند، قدرت بیان را هم از بین می‌برد.
گفتم آن غمزة شوخ از چه ز ابروست فرو
ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت
هوش مصنوعی: به او گفتم آن نگاه شیطنت‌آمیز و دلربا از چه چیزی بر ابرویت نشسته است؟ اگر آن را پایین نیاوری، صد سال هم نمی‌توان به این حرف‌ها فکر کرد و نتیجه‌ای گرفت.
بت تو نیست او را دهن اما سختی ساخته اند
گر توان ساخت چو قد تو روان نتوان ساخت
هوش مصنوعی: گفتن این است که تو هیچ شباهتی به بت‌ها نداری، حتی اگر به زبان نیایی. اما به خاطر مشکلات و محدودیت‌های زندگی، انسانی مثل تو نمی‌توان ساخت. حتی اگر کسی خواسته باشد، نمی‌تواند همانند تو روح و روانی لطیف و زیبا بسازد.
حیفم آید به قلم نام لبت برد دریغ
که به صد قرن از آن طرفه کمان نتوان ساخت
هوش مصنوعی: من افسوس می‌خورم که بخواهم نام لبت را با قلم بنویسم، چرا که حتی به مدت صد سال هم نمی‌توان با آن زیبایی، کمان شگفت‌انگیزی ساخت.
در سخن لطف الهی به تو باراست کمال
گفت بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت
هوش مصنوعی: سخنانی که به تو می‌رسد، نشان از لطف و رحمت خداوند است و هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه‌ی استاد در این زمینه برتری پیدا کند.
ان ساختن و ساختن از سنگ دلش
سخت تر از دل بی رحم بتان نتوان ساخت
هوش مصنوعی: او می‌گوید که ساختن و ایجاد محبت و احساس از دل سنگی و سخت انسان‌ها بسیار دشوارتر از آن است که بتوان چنین احساسی را از دل بی‌رحم و سنگی بت‌ها به‌وجود آورد.

حاشیه ها

مصراع در آمیخته اند و اشتباهاتی دیگر نیز ره یافته:
1.اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت
سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت
در این بیت مطلع شرین تر از آن باشد چون قافیه آن است.
2.گفتم آن غمزة شوخ از چه ز ابروست فرو
ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت
مصرع دوم این بیت این است:
گفت بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت
3. و همچنین در بیت پیش از مقطع:
در سخن لطف الهی به تو باراست کمال
گفت بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت
مصرع موم میباید این باشد:
ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت.
4. مصرع اول بیت مقطع مجهول و دارای سکتۀ وزن است:
ان ساختن و ساختن از سنگ دلش ؟؟؟

همچنین:
"لطف لهی به تو یار است کمال" نه "بار است"

لطف الهی

1399/04/27 08:06
محمد ایزانلو

این غزل چه بخت بد و سیاهی داشته؛ به سبب چندین خطا فهم شعر مشکل شده است؛ یک ضبط چند بیت غزل در دستنویها و چاپهای دیگر بهتر از ضبط مختار گنجور است؛ دو مضرعهای دو بیت جابجا شده است و سه اینکه واژه هایی از یک بیت به بیت دیگر برده شده است و شعر به هم ریخته است؛ صورت درست شعر را در زیر می آورم:
اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت/ گر توان ساخت چو قد تو روان نتوان ساخت
آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند/که به صد قرن از آن طرفه کمان نتوان ساخت
گفتم آن غمزة شوخ از چه ز ابروست فرو/ گفت بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت
بت توان ساختن و ساختن از سنگ دلش/ سخت تر از دل بی رحم بتان نتوان ساخت
نیست او را دهن اما سخنی ساخته اند/ سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت
حیفم آید به قلم نام لبت برد دریغ/ که قلم را زنی قند زبان نتوان ساخت
در سخن لطف الهی به تو باراست کمال/ ورنه صد سال به فکر این سخنان نتوان ساخت