گنجور

شمارهٔ ۷۹

از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است
حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست
عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
تا چرا در شب هجران توأم زنده هنوز
تن رنجور من از خجلت آن در عرق است
اتفاق تو گر این است که خونم ریزی
هرچه رأی نو دل و دیده بر آن متفق است
عقل باطل شمرد چشم تو هر خون که کند
غالبا بی خبر از نکتة العین حق است
خواهد از شوق حدیث تو قلم سوخت کمال
در قلم خود سختی نیست سخن در ورق است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است
حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
هوش مصنوعی: در گلستان، زیبایی‌های معشوقان فقط یک صفحه است، اما اکنون من از ورق عشق تو درس گرفته‌ام.
حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست
عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
هوش مصنوعی: رنگ و زیبایی گل کمتر شده و عشق و اشتیاق بلبل هم کاهش یافته است. عشق من به تو همچنان در همان حد و اندازه باقی مانده است.
تا چرا در شب هجران توأم زنده هنوز
تن رنجور من از خجلت آن در عرق است
هوش مصنوعی: در شب دوری تو، چرا من هنوز زنده‌ام؟ جسم خسته‌ام به خاطر شرم از این دوری، در عرق است.
اتفاق تو گر این است که خونم ریزی
هرچه رأی نو دل و دیده بر آن متفق است
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که تو خون من را بریزی، باید بدانی که دل و چشم من به یک رأی و نظر متحد هستند.
عقل باطل شمرد چشم تو هر خون که کند
غالبا بی خبر از نکتة العین حق است
هوش مصنوعی: عقل، نگاه تو را بی‌اساس می‌داند و هر قطره خونی که بر زمین می‌ریزد، معمولاً از عمق حقیقت خبر ندارد.
خواهد از شوق حدیث تو قلم سوخت کمال
در قلم خود سختی نیست سخن در ورق است
هوش مصنوعی: از شدت عشق و شوق به تو، قلم من در حال سوختن است. در نوشتن، هیچ سختی برای بیان احساساتم وجود ندارد؛ چرا که همه چیز در ورق نوشته شده است.