گنجور

شمارهٔ ۷۵۳

صد جان ز لبت بوام گیرم
تا پیش تو دم بدم بمیرم
چندانکه بخویش میکنم فکر
جز فکر تو نیست در ضمیرم
ای دوست که پند خواهیم داد
خاموش که دشمنت نگیرم
صد دل دهمش اگر پذیرد
گونید به بار دلپذیرم
بیزلف و رخشه نمیتوان بود
چون نیست ز جان و سر گزیرم
در غارت غمزهاش کردند
ترکان سیاهدل اسیرم
زد غمزه سوی کمال و میگفت
افسوس که حیف رفت نیرم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد جان ز لبت بوام گیرم
تا پیش تو دم بدم بمیرم
هوش مصنوعی: من آماده‌ام تا از عشق تو جانم را فدای تو کنم و هر لحظه به خاطر تو زندگی‌ام را به خطر بیندازم.
چندانکه بخویش میکنم فکر
جز فکر تو نیست در ضمیرم
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که به درون خودم فکر می‌کنم، تنها چیزی که در ذهنم هست، فکر توست.
ای دوست که پند خواهیم داد
خاموش که دشمنت نگیرم
هوش مصنوعی: ای دوست، بهتر است سکوت کنی و پند ندهی، چون ممکن است دشمنی تو را به خاطر این نصیحت نپسندد.
صد دل دهمش اگر پذیرد
گونید به بار دلپذیرم
هوش مصنوعی: اگر صد دل هم به او هدیه دهم و او قبول کند، خوشبختی و لذت دلپذیری که به دست می‌آورم، برایم ارزشمند است.
بیزلف و رخشه نمیتوان بود
چون نیست ز جان و سر گزیرم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم مانند زیبایی و چهره‌اش باشم زیرا از جان و سر خود دور نمی‌شوم.
در غارت غمزهاش کردند
ترکان سیاهدل اسیرم
هوش مصنوعی: ترکان با چشمان زیبای خود دل من را به زنجیر کردند و من در این وضعیت اسیر شده‌ام.
زد غمزه سوی کمال و میگفت
افسوس که حیف رفت نیرم
هوش مصنوعی: از دلبر با ناز و افسون، پیامی برایم آمد که افسوس، فرصتی که به دست آوردم، به سادگی از دست رفت.